به گزارش خبرنگار فرهنگی شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ اینبار دیگر موضوع جابهجایی جشنواره جهانی فیلم فجر، حدس و گمان یا حرفهای پشتپرده نیست. واقعیت این است که تصمیم گرفته شده و باید پذیرفت که جشنواره از شکل و جغرافیای سالهای گذشته خود فاصله میگیرد. این اتفاق نه از سر میل و سلیقه که بیشتر نتیجه شرایط اقتصادی، محدودیتهای مالی و وضعیت نامطمئن حمایتهای اسپانسری است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در موقعیتی قرار گرفته که حفظ ساختار فعلی جشنواره در مرکز شهر تهران برای او توجیه و امکان ندارد. وقتی توان حمایت مالی و لجستیکی کاهش پیدا میکند، شکل رویداد هم ناگزیر باید دگرگون شود. جابهجایی محل برگزاری، اولین و شاید سادهترین واکنش به این وضعیت است.
در سالهای اخیر، نظام اقتصادی فرهنگ در ایران با فرسایش جدی مواجه شده است. بخش خصوصی که پیش از این به دلیل سود غیرمستقیم برندینگ یا روابط شبکهای، از جشنوارهها حمایت میکرد، دیگر وارد چنین پروژههایی نمیشود. سیاستگذاران فرهنگی هم که خود با محدودیت منابع و اولویتهای جدید مواجهاند، قادر نیستند همان سطح از حمایت دولتی گذشته را ارائه دهند. جشنواره جهانی فیلم فجر بهویژه به دلیل ماهیت بینالمللی، نیازمند هزینههایی برای تشریفات، پذیرایی از مهمانان خارجی، ترجمه، زیرساختهای فنی، استاندارد نمایش و مدیریت حرفهای سالنهاست. این هزینهها قابل چشمپوشی نیستند و وقتی منابع محدود باشد، طبیعی است که محل برگزاری نخستین مؤلفهای باشد که زیر سؤال میرود.
فشار بودجهای و افت حمایتهای مالی
تا همین چند سال پیش، بسیاری از برندهای تجاری و صنعتی، حمایت مالی از جشنوارهها را نوعی نمایش قدرت فرهنگی و سرمایه نمادین تلقی میکردند؛ اما اکنون فضای اقتصادی تغییر کرده است. اولویتهای هزینهای شرکتها سمت نیازهای فوریتر و بازدههای مستقیمتر رفته و فرهنگ جایی در این فهرست ندارد. از سوی دیگر، اعتماد به ثبات رویدادها هم کاهش یافته است. خیلیها نمیدانند سال آینده چه سیاستی، چه مدیری و چه رویکرد بر فرهنگ حاکم خواهد بود و در چنین شرایطی کسی تعهد چندصدمیلیونی یا میلیاردی برای یک رویداد هنری نمیدهد.
وزارت ارشاد نیز با کاهش قدرت مالی، چارهای جز تجدیدنظر ندارد. وقتی هزینههای برگزاری در مرکز تهران، آن هم در سالنهایی مانند چارسو یا تالار وحدت و سالنهای دیگر چند برابر شده است، انتخاب بین «بقا با تغییر» و «حفظ شکل قبلی و حذف کامل» مطرح میشود. اکنون ظاهراً تصمیم این است که جشنواره بماند، اما نه به شکل گذشته!
شیراز؛ جذابیت نمادین در مقابل واقعیت اجرایی
و در اینجاست که نام شیراز وارد میدان معرکه جشنواره جهانی فیلم فجر میشود. شیراز فقط یک شهر نیست. یک مفهوم است. شهری که نماد لطافت فرهنگی، تاریخ، شعر و حافظه هویتی ایرانی است. اگر قرار باشد یک جشنواره جهانی، رنگ و نشانی از ایران داشته باشد، چه شهری بهتر از شهری که خود چکیده خاطره و روایت است؟ این نگاه از نظر هویتی و تصویری جذاب است؛ اما جذابیت تصویر با واقعیت اجرا متفاوت است.
جشنواره فقط «نمایش فیلم» نیست. زنجیرهای است از سالنهای فنی استاندارد، سیستمهای هماهنگی زمانبندی نمایش، مدیریت تجمعات، ناوگان حملونقل هماهنگ، هتلها و اقامتگاههایی که در سطح حرفهای بتوانند مهمانان خارجی، هیأتهای داوری و خبرنگاران را میزبانی کنند.
سؤال اینجاست؛ آیا شیراز همه اینها را دارد؟ یا برای داشتن این المانها، دوباره باید هزینههای جدیدی متحمل شد؟ و اگر باید هزینه شود، چه کسی آن را پرداخت میکند؟
خطر تکرار تجربه اصفهان و جشنواره فیلم کودک نوجوان
در این نقطه است که تجربه جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان قابل توجه میشود. انتقال آن جشنواره با تمام شعارهای «احیای هویت فرهنگی شهر» و «افزودن جریان هنری به استان» صورت گرفت؛ اما نبود قراردادهای شفاف میان وزارت ارشاد و مدیریت شهری باعث شد هر دوره، جشنواره با بحران هزینه، اختلاف نظر و حتی تعلیق روبهرو شود. هر بار که شهردار عوض شد، رویکرد عوض شد. هر بار که دولت تغییر کرد، اصل ادامه جشنواره زیر سؤال رفت. نتیجه آن شد که جشنواره بهجای تثبیت، فرسوده شد؛ نه تهران، نه اصفهان و نه همدان ودیگر شهرها امروز دیگر تمایلی به برگزاری این جشنواره ندارند و جشنواره فیلمهای کودک و نوجوان جایگاه پیشین خود را از دست داده است.
این، همان نقطهای است که برای جشنواره جهانی فیلم فجر خطرناک است. اگر جابهجایی تنها «محل» را عوض کند اما قراردادهای بلندمدت، تعهدهای سیستمی، تقسیم مسئولیت و ضمانتهای پایداری ثبت نشود، نتیجه نه یک «آغاز جدید»، بلکه «آغاز فرسایش» خواهد بود.
رویداد فرهنگی وقتی ارزش پیدا میکند که استمرار داشته باشد. استمرار، بدون قرارداد و ساختار، غیرممکن است.
شهر آفتاب؛ مرحله گذار یا راهحل نهایی؟
نام «شهر آفتاب» در شیراز همچنان به عنوان محل فعلی مطرح است؛ اما شهر آفتاب از ابتدا برای نمایشگاههای بزرگ طراحی شده، نه برای رویدادهای فرهنگی. فاصله زیاد از مرکز شهر، دسترسی دشوار حملونقل عمومی و نبود فضای جانبی برای تجمعات رسانهای، نقد، جلسات پرسشوپاسخ و نشستهای تخصصی، آن را تبدیل به گزینهای موقت و نه راهحل پایدار کرده است. انتخاب شهر آفتاب در واقع انتخاب «حداقل ممکن» است، نه انتخاب «مطلوب»!
اگر قرار باشد جشنواره از تهران خارج شود، باید جایی برود که «هویت بدهد»، «تجربه بسازد» و «برند رویداد» را بازتعریف کند. شیراز از نظر هویتی در موقعیت انجام این کار است؛ اما تا زمانی که تکلیف زیرساختها روشن نشود، این انتقال بیش از آنکه یک فرصت باشد، یک ریسک است.
تغییر برای بقا
جشنواره جهانی فیلم فجر در شرایطی قرار گرفته که باید بین بقا با تغییر و حفظ شکل قبلی و توقف تدریجی یکی را انتخاب کند. تغییر محل برگزاری، نتیجه مستقیم کمبود بودجه و افت حمایتهای مالی است؛ اما این تغییر اگر درست مدیریت شود، میتواند فرصتی برای بازتعریف نقش جشنواره در جغرافیای فرهنگی ایران باشد.
شیراز ظرفیت فرهنگی، تصویری و هویتی میزبانی را دارد، اما این نماد بودن، کافی نیست. جشنواره به زیرساخت، قرارداد بلندمدت، مدیریت حرفهای و تضمین پایداری نیاز دارد.
بدون اینها، جشنواره ممکن است همان راهی را برود که جشنواره کودک در اصفهان رفت؛ رویدادی که هر بار با تغییر مدیر و سیاست، باید برای ادامهاش جنگید.
اما اگر قرارداد روشن بسته شود، مسئولیتها تقسیم شوند و شهر میزبان بهجای «افتخار نمادین»، تعهد عملی بپذیرد، این انتقال میتواند نه عقبنشینی که آغاز دورهای تازه برای جشنواره جهانی فیلم فجر باشد.
∎