سرویس اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مسعود تقیآبادی: در سالهای اخیر، استفاده گسترده و بیرویه از هوش مصنوعی در ترجمه کتاب در ایران به معضلی جدی بدل شده است که پیامدهای فرهنگی و حرفهای ناخوشایندی به همراه دارد. متأسفانه بسیاری از مترجمان بدون توجه دقیق به متن اصلی و معنای دقیق آن، صرفاً با اتکا به ترجمههای ماشینی، کتابها را آماده چاپ میکنند. این روند نه تنها کیفیت ترجمهها را به شدت تنزل داده، بلکه به نوعی بیاحترامی به متن و مخاطب محسوب میشود. در این میان، برخی ناشران و انتشارات نیز به جای نظارت و کنترل دقیق بر کیفیت ترجمه، غالباً بیتفاوت از کنار این مسئله عبور میکنند و گاه حتی ترجمههای کمکیفیت را بدون اصلاح و بازبینی منتشر میسازند. این وضعیت، از یک سو ریشه در سهولت و سرعتی دارد که هوش مصنوعی برای ترجمه فراهم کرده است و از سوی دیگر، ناشی از کمتوجهی به اهمیت نقش مترجم انسانی و حساسیتهای فرهنگی و زبانی است. ترجمه، کاری است فراتر از تبدیل کلمات؛ هنری است که نیازمند فهم عمیق متن، زمینههای فرهنگی و ظرافتهای زبانی است. وقتی مترجم صرفاً به نسخه ماشینی اکتفا میکند، این ظرافتها قربانی میشوند و متن به محصولی سطحی و گاه گمراهکننده تبدیل میگردد. از سوی دیگر، نهادهای نشر و انتشارات که مسئولیت تضمین کیفیت و اعتبار آثار منتشرشده را دارند، با کمتوجهی به این موضوع، عملاً به گسترش این وضعیت دامن میزنند. نبودِ استانداردهای دقیق و نظارتهای مستمر، باعث شده است بازار ترجمه کتاب در ایران به فضایی آشفته و گاه کم کیفیت تبدیل شود که نه تنها به اعتبار مترجمان حرفهای آسیب میرساند، بلکه خوانندگان را نیز از دریافت متونی اصیل و قابل اعتماد محروم میسازد. این پدیده، از منظر جامعهشناسی فرهنگی، نشانهای است از بحران درک و ارزشگذاری به فرهنگ و دانش. ترجمهای که صرفاً با ابزارهای ماشینی و بدون بازبینی انسانی انجام شود، به بازتولید نابرابریهای فرهنگی و تضعیف تنوع زبانی کمک میکند و در نهایت، به یکسانسازی فرهنگی و کاهش غنای فرهنگی جامعه منجر میشود. همچنین، این روند میتواند به تضعیف جایگاه مترجم به عنوان یک واسطه فرهنگی و انسانی بین زبانها و فرهنگها بینجامد و نقش او را به صرف یک اپراتور ماشینی تقلیل دهد. این مسئله عمیق باعث شد تا در قالب یک یادداشت تحلیلی به موضوع ترجمه کتاب و هوش مصنوعی بپردازم تا چالشهای و فرصتهای آن را بیان کنم.
در کشاکش تحول فناوری
در سپهر تحولات شگرف عصر حاضر، آنگاه که فناوریهای نوین، همچون جریانی خروشان، بستر زندگیِ آدمیان را درمینوردند، هوش مصنوعی، قامتِ بلندِ خود را در عرصهی ترجمهیِ کتاب، به نمایش نهاده و این وادیِ دیرین را، دستخوش دگرگونیهایی بنیادین ساخته است. ترجمه، آن پُلِ استوار میانِ زبانها و فرهنگها، از دیرباز، کاروانسرایِ اندیشهها و معارفِ بشری بوده و اینک، با ظهور هوش مصنوعی، این کاروانسرا، نه تنها فراختر گشته، بلکه کیفیتی دیگر یافته و به منزلگاهی بدل شده است که در آن، ظرافتهای معنایی و دقایقِ فرهنگی، به گونهای نوین، تجلی مییابند. این تحولِ سترگ، از منظرِ جامعهشناسیِ فرهنگی و ارتباطات، نه صرفاً پیشرفتی فنّاورانه، بلکه رخدادی است بس شگرف که سزاوارِ نگاهی ژرفنگر و نقادانه است، تا ابعاد گوناگون آن، آشکار گردد و راهکارهایی خردمندانه، برای بهرهگیریِ مسئولانه از آن، ارائه شود. هوش مصنوعی، با تکیه بر توانمندیهای بیبدیل الگوریتمهایِ ژرفآموز و شبکههایِ عصبیِ پیچیده، سرعتی بیمانند و دقتی چشمگیر، به عرصهیِ ترجمهیِ کتاب، ارزانی داشته است. ابزارهایی چون گوگل ترنسلیت و دیپال، کلاود، پرپلکسیتی و چت جیپیتی، اکنون قادرند، متونی سترگ و دشوار را، در چشم بر هم زدنی، به زبانهای گوناگون برگردانند؛ امکانی که تا دیروز، در عالم خیال نیز نمیگنجید. این دستاورد شگرف، پنجرهای نو، به سویِ جوامعی گشوده است که پیشتر، به دلیل موانع زبانی، از دسترسی به گنجینهی دانش و فرهنگ جهانی، محروم مانده بودند.
با این همه، نباید از یاد برد که ترجمه، تنها جابهجایی واژگان از زبانی به زبانِ دیگر نیست؛ بلکه هنری است ظریف که در آن، روحِ متن، در کالبد زبانی دیگر، دمیده میشود. ترجمه، بازآفرینی معنا، انتقال احساس، و درک ظرایف فرهنگی است؛ فرآیندی که نیازمندِ فهمِ زمینهها، آگاهی از دلالتها، و آشنایی با تاریخ و تمدنِ ملتهاست. ام گریفین، نظریهپردازِ برجستهی ارتباطات، با بیانی شیوا، این حقیقت را آشکار میسازد که «احتمال برقراریِ ارتباط کامل، صفر است». این سخن حکیمانه، گواهی است بر این واقعیت که هرچند هوش مصنوعی، در عرصهی ترجمه، گامهای بلندی برداشته است، اما هرگز نخواهد توانست، تمامی ظرایف معنایی و دقایق فرهنگی را، به تمامی و کمال، منتقل سازد.
مارشال مکلوهان، اندیشمندِ شهیر کانادایی نیز با نظریهای ژرف، خاطرنشان میسازد که جوامع، بیش از آنکه تحت تأثیر محتوایِ ارتباطات باشند، از نوع رسانههایی متأثر میشوند که از طریقِ آنها، با یکدیگر، تعامل میکنند. این دیدگاه، اهمیت ابزارها و فنّاوریهایِ ارتباطی را در شکلدهی به ساختارهایِ فرهنگی و اجتماعی، برجسته میسازد. بر این اساس، ورود هوش مصنوعی به قلمروِ ترجمه، نه تنها محتوای پیامها را دگرگون میسازد، بلکه شیوهی ارتباط و ساختار تعاملِ میانِ فرهنگها را نیز، دستخوش تغییراتی عمیق میسازد. از سوی دیگر، پییر بوردیو، جامعهشناس نامدار فرانسوی، با نظریهی «خشونتِ نمادین»، زنگ هشداری را به صدا درمیآورد و یادآور میشود که قدرت، همواره در پی آن است تا هژمونی خود را، از طریق سازوکارهایِ ظریف و پنهان، بازتولید نماید. در بسترِ ترجمهی ماشینی، این هشدار، اهمیتی دوچندان مییابد؛ چرا که هوش مصنوعی، اگر به درستی مهار نشود، میتواند به ابزاری برای تحکیم سلطهی فرهنگی و بازتولید نابرابریهای زبانی بدل گردد. این خطر، زمانی جدیتر میشود که بدانیم، شرکتهای بزرگ فنّاوری که سکانِ توسعهی ابزارهای ترجمهی هوشِ مصنوعی را در دست دارند، معمولاً زبانها و فرهنگهای مسلط جهان را به عنوان الگو و معیار، به کار میگیرند و این امر، میتواند به حاشیهرانیِ زبانها و فرهنگهای کمتوانتر، منجر گردد. از منظر جامعهشناسیِ فرهنگی، هوشِ مصنوعی در ترجمهی کتاب، فرصتهایی بیبدیل را فرارویِ ما قرار داده است. این فنّاوری، با کاهش هزینهها و افزایش سرعت ترجمه، امکان دسترسیِ گستردهتر به منابع دانش و فرهنگ را فراهم ساخته و میتواند به دموکراتیزهشدنِ این دو، یاری رساند. این مهم، به ویژه برای جوامعی که پیشتر، به سبب محدودیتهایِ زبانی، از این خوانِ نعمت، بیبهره بودهاند، بسیار ارزشمند است. افزون بر این، هوش مصنوعی میتواند در حفظ و احیایِ زبانهای در معرضِ نابودی، نقشِ بسزایی ایفا کند؛ با آموزش مدلهایِ زبانی بر پایهی متون کهن و معاصر، امکانِ تولید و ترجمهیِ متونِ جدید به این زبانها، فراهم میآید و از این طریق، میتوان از خاموشی این زبانها، جلوگیری کرد.
با این همه، نباید از چالشها و نقدهایی که متوجهیِ این فناوری است، غافل ماند. یکی از مهمترینِ این نقدها، ناتوانی هوش مصنوعی در درک و انتقال ظرافتهای زبانی و دقایقِ فرهنگی است. ترجمهی متونِ ادبی، فلسفی و فرهنگی که سرشار از استعارهها، کنایهها و اشاراتِ نمادیناند، نیازمند فهم زمینهها، آگاهی از دلالتها و تجربهای زیسته است که هوش مصنوعی، از آن بیبهره است. این کاستیها، میتواند به تحریف پیام اصلی، کاستن از ارزش ترجمه و در نهایت، تضعیف تنوع فرهنگی منجر گردد. مسئلهیِ هژمونی فرهنگی و قدرت نمادین نیز، چالشی است بس جدی. شرکتهای فنّاوری، با معرفیِ زبانها و فرهنگهایِ مسلط به عنوانِ الگو، میتوانند به بازتولید نابرابریهایِ فرهنگی و زبانی دامن زنند و فرهنگهای کمتوانتر را به حاشیه برانند. این وضعیت، به ویژه در جوامع چندزبانه و چندفرهنگی، میتواند به تقویت سلطهی فرهنگی و کاهش تنوع فرهنگی بیانجامد.
ورودِ هوش مصنوعی به عرصهی ترجمه، همچنین میتواند به تجاریسازیِ فرهنگ و سطحیسازیِ گفتمانهای فرهنگی منجر شود. رسانههایِ دیجیتال و شبکههایِ اجتماعی که بستر انتشار ترجمههای ماشینیاند، معمولاً الگوریتمهایی دارند که محتوایِ سادهتر و پُر مخاطبتر را برجسته میکنند، نه محتوای عمیق و تخصصی. این روند، میتواند به سطحیشدنِ فرهنگ و کاهش کیفیت مباحث فرهنگی دامن زند. از منظر جامعهشناسیِ کار، هوش مصنوعی در ترجمه، جایگاه و نقش مترجمان انسانی را دگرگون ساخته است. مترجمانی که پیشتر، تولیدکنندگانِ اصلی معنا و فرهنگ بودند، اکنون بیشتر نقشِ ناظر و ویراستارِ ترجمههای ماشینی را ایفا میکنند. این تغییر، میتواند به کاهش فرصتهای شغلی، تغییرِ مهارتهای موردِ نیاز و بیثباتی در بازار کارِ مترجمی منجر شود؛ مسئلهای که در جوامعی که مترجمان، نقش کلیدی در انتقال فرهنگ و دانش دارند، اهمیتی بسزا دارد. اما از منظرِ اخلاقی و اجتماعی، استفادهیِ گسترده از هوشِ مصنوعی در ترجمه، میتواند به کاهش حساسیت فرهنگی، نادیده گرفتن تفاوتهایِ زبانی و فرهنگی و یکسانسازی فرهنگی بیانجامد. این امر، تهدیدی برایِ هویتهایِ محلی و تنوعِ فرهنگی است. همچنین، اعتمادِ بیحد به ترجمهی ماشینی ممکن است مخاطبان را به منابع نادرست و غیرقابل اعتماد سوق دهد که پیامدهای ناگواری در پی خواهد داشت.
مسئلهی شفافیت و سوگیریِ الگوریتمی نیز، چالشی جدی است. الگوریتمها بر پایهیِ دادههایی آموزش میبینند که ممکن است حاملِ سوگیریهایِ فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی باشند و این سوگیریها میتواند در ترجمه بازتولید شود. نبودِ شفافیت در عملکردِ این الگوریتمها، نگرانیهای اخلاقی و اجتماعی را دوچندان میکند. در این میان، سخنان متفکرانِ برجسته، چراغِ راهی است برای درک بهترِ این پیچیدگیها. گرگوری بیتسون میگوید: «مفهومِ ارتباطات شامل تمام فرایندهایی است که انسانها از طریقِ آنها بر یکدیگر تأثیر میگذارند… هر عمل و رویدادی که توسطِ انسان درک شود، جنبهیِ ارتباطی مییابد و این درک، اطلاعاتِ پردازششده را تغییر میدهد و بر فرد تأثیر میگذارد.» این سخن، بر اهمیت تعاملِ انسانی در فرآیندِ ارتباط و ترجمه تأکید دارد. ام گریفین نیز بر این باور است که: «خود، تنها در تعامل با دیگران شکل میگیرد؛ بدونِ گفتوگو، هیچ مفهوم از خود وجود ندارد». این جمله، ضرورتِ حضور و نقشِ انسان را حتی در عصرِ فناوریهایِ ماشینی یادآور میشود و نشان میدهد که ترجمه، حتی با هوش مصنوعی، همواره نیازمند نظارت و تعامل انسانی است. مارشال مکلوهان نیز این امر را با جمله مشهور خود برجسته میسازد: «رسانه همان پیام است». به این معنا که، خودِ ابزار و فناوریهایِ ارتباطی، نه فقط انتقالدهندهی پیام، بلکه تعیینکنندهی معنا و سازندهی قدرتاند. حال، با این نگرش، به بررسی ژرفترِ نقش هوش مصنوعی در ترجمهی کتاب میپردازیم، تا دریابیم که این فناوری نوظهور، چه فرصتهایی پیش روی ما میگشاید و چه چالشهایی را فراروی فرهنگ و اندیشه قرار میدهد.
فرصتها و تهدیدها
یکی از مهمترین مزایای هوشِ مصنوعی در ترجمهی کتاب، ایجادِ امکانی است بیمانند برای دسترسی همگان به دانش و اطلاعات. پیشتر، زبان، سدی سترگ بود در برابر جویندگان دانش، اما اینک، هوش مصنوعی، با ترجمهی سریع و ارزان متون، این سد را فرو ریخته و راه را برایِ دسترسی آسانتر به گنجینههای فکری بشریت هموار ساخته است. ترجمهیِ ماشینی نیز فرصتی مغتنم است برای تعاملِ فرهنگها و تبادل اندیشهها. با ترجمهی آثار ادبی و هنری به زبانهای مختلف، این امکان فراهم میشود که مردمِ سراسر جهان، با فرهنگهای دیگر آشنا شوند و از این طریق، درکی عمیقتر از جهان و انسان به دست آورند. از سویی زبان، نه فقط وسیلهای برای ارتباط، بلکه گنجینهای است از فرهنگ و تاریخ یک ملت و از این روی هوش مصنوعی میتواند با ترجمهی متون قدیمی به زبانهای مدرن و تولید محتوای جدید به زبانهای در حالِ انقراض، به حفظ و احیای این زبانها کمک کند و از نابودی این میراث گرانبها جلوگیری نماید. اما افزون بر این موارد بهرهگیری از قدرت هوش مصنوعی در ترجمه کتاب با چالشهای نیز مواجه است که شاید یکی از مهمترین چالشهای ترجمهی ماشینی، کیفیت آن است. هرچند هوشِ مصنوعی در ترجمهی متون ساده و تخصصی پیشرفتهای چشمگیری داشته است، اما در ترجمهی متون ادبی و هنری که سرشار از استعاره و کنایه هستند، هنوز با مشکلاتی جدی روبروست. ترجمهی دقیقِ این متون، نیازمند درکی عمیق از زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد است که هوش مصنوعی هنوز از آن بیبهره است. گسترش ترجمهیِ ماشینی میتواند به کاهش فرصتهایِ شغلی برای مترجمان انسانی نیز منجر شود. در این شرایط، مترجمان باید به دنبال کسب مهارتهای جدید باشند و نقش خود را از یک مترجم صرف به یک ویراستار و ناظر ترجمههایِ ماشینی تغییر دهند. یکی از نگرانیهای جدی در مورد ترجمهی ماشینی، خطر یکسانسازی فرهنگی است. اگر ترجمهها به گونهای استاندارد و یکنواخت ارائه شوند که تفاوتهای فرهنگی را نادیده بگیرند، این امر میتواند به تضعیف تنوع فرهنگی و گسترش هژمونی فرهنگیِ زبانهای غالب منجر شود. استفاده از هوش مصنوعی در ترجمه، پرسشهای اخلاقیِ جدیدی را نیز مطرح میکند. به عنوان مثال، چه کسی مسئولِ اشتباهات ترجمهی ماشینی است؟ آیا میتوان از ترجمههایِ ماشینی برایِ اهدافِ تبلیغاتی و سیاسی استفاده کرد؟ اینها سوالاتی هستند که نیازمند بررسی دقیق و یافتن پاسخهای مناسباند.
هوش مصنوعی، بیگمان، تحولی عظیم در عرصهی ترجمهی کتاب پدید آورده است. این فناوری، فرصتهایی بینظیر برای دسترسی به دانش، گسترش تعاملات فرهنگی و حفظ میراث زبانی فراهم آورده است. با این حال، نباید از چالشها و خطرات احتمالیِ این فناوری غافل ماند. با اتخاذ رویکردی مسئولانه و با بهرهگیری از راهکارهای مناسب، میتوان از مزایای هوش مصنوعی در ترجمهی کتاب بهرهمند شد و در عین حال، از آسیبهایِ احتمالی آن پیشگیری کرد. بیشک، آیندهیِ ترجمهی کتاب، آیندهای است که در آن، انسان و ماشین، در کنار هم، برای ساختن جهانی عادلانهتر و فرهنگیتر تلاش خواهند کرد. در این راه، نیازمندِ تفکری ژرفنگر، رویکردی انتقادی و عزمی راسخ هستیم تا بتوانیم از این فناوریِ شگفتانگیز، در راستایِ تحققِ اهداف والای انسانی بهرهمند شویم.
با این وصف در گذرگاه پیچیدهی فناوری و فرهنگ، هوش مصنوعی در ترجمه کتاب نه صرفاً ابزاری تکنیکی، بلکه آینهای است که بازتابِ تضادها و تناقضهای عصر ما را به نمایش میگذارد. این فناوری، همچون نیرویی دوگانه، میتواند هم به گسترش افقهای دانش و پل زدن میان فرهنگها یاری رساند و هم به تضعیف تنوع فرهنگی و تحکیم هژمونیهای نمادین دامن زند. در این میان، پرسش اصلی نه دربارهی قابلیتهای فنی هوش مصنوعی، بلکه دربارهی انتخابهای آگاهانه و اخلاقی ماست؛ انتخابهایی که مسیر آیندهی فرهنگ و ارتباطات انسانی را رقم خواهند زد. ترجمه، به مثابه فرایندی زنده و پویا، بیش از انتقال صرف کلمات، بازآفرینی معنا و احیای جهانبینیهاست. هوش مصنوعی، هرچند در سرعت و گستردگی بینظیر است، اما فاقد آن تجربهی زیسته، حساسیت فرهنگی و درک ضمنی است که تنها انسان میتواند به متن ببخشد. بنابراین، فناوری هرچند میتواند ابزاری قدرتمند باشد، اما نمیتواند جایگزین کامل نقشِ انسانی در ترجمه شود. این نکته، ما را به تأملی عمیقتر فرا میخواند دربارهی رابطهی میان تکنولوژی و فرهنگ، و ضرورت حفظ تعادل ظریف میان پیشرفت و اصالت فرهنگی. از سوی دیگر، هوش مصنوعی در ترجمه، بازتابدهندهی ساختارهای قدرت و نابرابریهای فرهنگی است که در جهان معاصر وجود دارد. الگوریتمها، بر پایه دادههایی آموزش میبینند که خود حامل سوگیریها و هژمونیهای فرهنگیاند. این واقعیت، هشدار میدهد که بدون نظارت و بازاندیشی، فناوری میتواند به بازتولید سلطههای نمادین و تضعیف صدای فرهنگهای حاشیهای منجر شود. در این چارچوب، فناوری نه تنها مسئلهای فنی، بلکه مسئلهای سیاسی و اخلاقی است.
در نهایت، آنچه اهمیت دارد، نه صرفاً توسعهی فناوری، بلکه آگاهی و مسئولیتپذیری در مواجهه با آن است. هر فناوری، همچون آینهای است که ماهیت و ارزشهای جامعه را بازتاب میدهد و در عین حال، آن را شکل میدهد. بنابراین، آیندهی ترجمه و فرهنگ، در گرو انتخابهای ماست؛ انتخابهایی که باید مبتنی بر فهم عمیق از پیچیدگیهای فرهنگی، احترام به تنوع و تعهد به عدالت باشد. کارل یاسپرس، فیلسوف بزرگ قرن بیستم، روزی گفت «انسان، همواره در حال انتخاب است و این انتخابها هستند که هویت او را شکل میدهند.». این گزاره، نه تنها بیانگر ماهیت وجودی انسان است، بلکه یادآور مسئولیت سنگینی است که بر دوش ما نهاده شده است؛ مسئولیتی که در مواجهه با فناوریهای نوین، بیش از هر زمان دیگری اهمیت مییابد. انتخاب ما تعیین میکند که هوش مصنوعی، پلی باشد به سوی فهم و همزیستی فرهنگی، یا ابزاری در خدمت تضعیف تنوع و تعمیق نابرابریها. در این انتخاب است که سرنوشت فرهنگ و انسانیت رقم خواهد خورد. این بود، آنچه در اندیشه بود و بر زبان جاری شد. هدف، فهم معضلات و مزایای این فناوری همهگیر است که راه خود را به سوی ترجمه نیز گشوده است؛ با این حال مواجهه صحیح با این فناوری میتواند بخش عظیمی از این معضلات و چالشهای بیان شده را مرتفع کند.
∎