سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بهاره گلپرور؛ روز گذشته سینمای ایران فیلمساز بزرگی را از دست داد که یکی از پیشگامان موج نوی سینمای ایران بود. فیلمسازی مولف و نابغهای در اقتباس که هنوز هم با گذشت این سالها از آثار او با عنوان برترین و مهمترین اقتباسهای سینمای ایران یاد میکنند. او نویسندهای بود که ادبیات و داستاننویسی را به خوبی میشناخت و میدانست چطور مخاطب ایرانی را پای آثاری که از داستانهای خارجی اقتباس شده بنشاند؛ داستانها را طوری بومی میکرد که به فکر کسی خطور نمیکرد که نویسنده داستان فیلم ممکن است خارجی باشد و همه اینها از تبحر او در فیلمسازی و اشراف کاملش به جهان ادبیات و رمان میآمد. اگرچه در سالهای اخیر به دلایلی در انزوای خودخواسته به سر میبرد ولی سینمای ایران هیچ وقت خالق «ناخدا خورشید» را از یاد نمیبرد. درباره اقتباس و آثار ماندگار زندهیاد ناصر تقوایی با احمد طالبینژاد، نویسنده و منتقد سینما و یکی از کسانی که با این سینماگر از نزدیک مراوده داشت، گفتوگو کردیم.
جایگاه ناصر تقوایی را در سینمای ایران چطور ارزیابی میکنید؟
بدون تردید ناصر تقوایی یکی از مولفان سینمای ایران است. اما این به این معنی نیست که خودش به تنهایی فیلمنامه را بنویسد؛ او همانند داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی صاحب اندیشهای بود که اندیشه را در قالب کتاب و فیلم منتشر میکنند. به این افراد مولف میگویند؛ یعنی کسانی که با اندیشه و فکر سر و کار دارند. مثل اینگمار برگمان، فیلمساز بزرگ سوئدی که یک سینماگر مولف محسوب میشود و حرفهایی در آثار خود میزند که یک فیلسوف ممکن است بزند ولی او در قالب فیلم و سینما این کار را میکند.
ناصر تقوایی از اولین کسانی است که اقتباس جدی را در ایران باب کرد. داریوش مهرجویی با فیلم «گاو» و ناصر تقوایی با فیلم «آرامش در حضور دیگران» اولین اقتباسهای مهم را در ایران ساختند. به یاد داشته باشید که هر دوی این آثار نوشته غلامحسین ساعدی است. پیش از این نسل اقتباس در ایران وجود داشت ولی بسیار مبتذل و سطحی بود. مثلاً اقتباسهایی از منظومههای تاریخی «لیلی و مجنون»، «خسرو و شیرین» و «رستم و سهراب» بود که با اینکه مأخذشان ادبیات کلاسیک ایران بود ولی فیلمهای نازل و عامهپسندی بودند. تقوایی و مهرجویی بودند که نگاه جدی را وارد عرصه اقتباس در سینمای ایران کردند و سراغ ادبیات ایران اعم از معاصر و کلاسیک ایرانی و خارجی رفتند. این دو نفر، هر دو دست به قلم و داستاننویس بودند و از تجربههای شخصی خود استفاده کردند و سراغ ادبیات رفتند.
البته مسعود کیمیایی را هم میتوانیم در راستای این فیلمسازان قرار دهیم.
البته کیمیایی در سومین فیلمش، «داش آکل» سراغ اقتباس رفت که اقتباس بدی هم نبود. پس از آن هم فیلم «خاک» را بر اساس داستان بلند «آوسنه بابا سبحان» محمود دولتآبادی ساخت. ولی آنقدر که تقوایی و مهرجویی در مقوله اقتباس تاکید و تداوم داشتند، مسعود کیمیایی نداشت.
نقش زندهیاد تقوایی را در پیشبرد جریان موج نوی سینمای ایران در قبل از انقلاب چطور میبینید؟
موج نوی سینمای ایران شامل فیلمهای این سه نفر (تقوایی، مهرجویی و کیمیایی) بود ولی بدشانسی تقوایی و مهرجویی این بود که متاسفانه فیلمهایشان یعنی «آرامش در حضور دیگران» و «گاو» توقیف شدند و به موقع به اکران نرسیدند. اما فیلم «قیصر» کیمیایی اکران شد و موجی به راه انداخت که به نام موج نوی سینمای ایران شناخته شد. البته این جریان رفتهرفته تبدیل به یک جریان انحرافی شد که قهرمان فیلمها، لمپنها و کلاهمخملیها شدند. به هر حال هر سه فیلم در شروع، کاملاً سنتشکن بودند و فیلمهایی بودند که خارج از مدار فیلمهای عامهپسند و فیلمفارسی ساخته شدند. قیصر از همان عوامل استفاده کرد ولی قصهای متفاوت روایت کرد؛ در عین حال، دعوا و رقص و آواز هم داشت. اما در فیلم «گاو» ما چنین چیزی نمی بینیم، «گاو» بیشتر به تئاتر نزدیک بود. «آرامش در حضور دیگران» نیز به ادبیات نزدیک بود و هر دوی این آثار به متن وفادارانه بودند.
معمولاً دو نوع اقتباس داریم. یکی برداشت آزاد از یک اثر و دیگری اقتباس وفادارانه است که در تاریخ سینما امثال آن را زیاد داشتیم. مثلاً فیلم سینمایی «بر باد رفته» دقیقاً مانند خود رمان ساخته شده است؛ یا از رمان «بینوایان» ۱۵ نسخه ساخته شده ولی فقط یکی از آنها متفاوت از رمان اصلی است. در مجموع کاری که مولفان سینمای ایران در اقتباس کردند این بود که ابتدا از داستان کوتاه شروع کردند.
یکی از ویژگیهای آثار تقوایی در اقتباس این بود که حال و هوای خودش را نیز به ادستان وارد میکرد. تقوایی دو فیلم مهم دارد؛ یکی فیلم سینمایی «نفرین» که اقتباسی از داستان «باتلاق» نوشته میکا والتاری است؛ متاسفانه تقوایی نام این نویسنده را در تیتراژ نیاورده بود و همان زمان هم مورد اعتراض واقع شد. اصل داستان حال و هوای اروپایی داشت که تقوایی آن را به جنوب ایران آورد و بومی کرد. در واقع آن اثر را تبدیل به یک داستان با خصلتهای خوزستان و جنوب کرد. دیگر فیلم مهم او «ناخدا خورشید» است که اقتباسی کاملاً درجه یک و مولفانه از داستان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی است؛ تقوایی آنقدر خوب آن داستان را بومی کرده که اگر در تیتراژ فیلم نمینوشت بر اساس داستانی از همینگوی، کسی فکرش را هم نمیکرد که نویسنده آن خارجی باشد. فیلم کاملاً ایرانیزه شده و خلق و خوی مردم جنوب را دارد.
آیا موفقیت و درک درست از اقتباس، چه در سریالی مثل «داییجان ناپلئون» و چه آثار سینماییاش به نویسنده بودن تقوایی برمیگردد یا دلایل دیگری دارد؟
این موفقیت، هم به نویسنده بودن و هم، سلیقه این فیلمساز برمیگردد. زمانی که فردی با ادبیات مانوس باشد، ادبیات را بشناسد و بداند کدام متن و نویسنده بهتر است، طبیعتاً نگاه متفاوتی هم در آثارش خواهد داشت. ادبیات پشتوانه خوبی برای سینما و هر هنر دیگری است. گفته میشود «سینما هنر هفتم است» اما به نظر من هنر هفتم باید ادبیات باشد!
«داییجان ناپلئون» ایرج پزشکزاد داستان بسیار جذاب و خوبی دارد ولی اجرای آن در یک لوکیشن محدود، کار آسانی نیست. همه فضای فیلم را که میبینیم مربوط به خانه و باغ اتحادیه واقع در خیابان لالهزار قدیم است که امروزه تبدیل به موزه شده است. حتی کوچهها و گذرگاههایی را هم که در سریال میبینیم در محوطه این خانه درست کرده بودند. تواناییها و تجربههای تقوایی و پشتوانه ادبی که او داشت، به او کمک میکرد تا در نهایت یک اثر درست و سنگینی ساخته شود. شاید کارگردانان دیگری هم میتوانستند این سریال را بسازند ولی هیچکدام شبیه کار تقوایی نمیشد. این روزها سریال بهشدت عصبیکننده «سووشون» ساخته شده که مبنای آن یکی از درخشانترین آثار ادبی این مملکت است. آنها که این کتاب را خواندهاند میدانند من چه می گویم. آیا این سریال را میتوان تحمل کرد؟ خیر، چرا که سازنده آن، توانایی ادبی، هنری و سینمایی لازم را که بتواند از چنین اثر سترگی، یک سریال درخشان دربیاورد، ندارد؛ نتیجه کار مطلقاً راضی کننده نیست.
اگر بخواهیم جهانبینی آثار تقوایی را بررسی کنیم به چه مولفههایی میرسیم؟
به هر حال او از خانوادهای از طبقه متوسط جامعه بود و پدرش در منطقه جنوب و در گمرک کار میکرد. تقوایی در همه آثار خود، نگاهش به افرادی است که در عسرت و حسرت قرار دارند. حتی اگر به آخرین فیلمش که اکران شد، «کاغذ بیخط» نگاه کنید، بازیگر زن که میخواهد فیلمنامهنویسی یاد بگیرد عملاً در عسرت و حسرت مطرح شدن قرار دارد و دلش میخواهد به یک آدم موثر و مطرح تبدیل شود. بعضی دیگر از فیلمهای تقوایی هم که کاملاً در موضع فقر دارند؛ مثلاً «ناخدا خورشید» بحث فقر اقتصادی را مطرح میکند. چه کسی حاضر است با یک دست کار قاچاق کند، فقط به این دلیل که زن و بچهاش نان بخورند؟ این نگاه اجتماعی تقوایی، عمیق، انسانی و به دور از شعارزدگی است. چون همانطور که میدانید تقوایی هیچ وقت عضو گروههای سیاسی و چپ نشد؛ حتی در دوران جوانی که اکثراً به چپ متمایل بودند. ولی همواره توجهش به کارگران، قشر زحمتکش جامعه و کسانی بود که زندگی بخور و نمیر و حداقلی داشتند؛ این چیزی است که در آثارش به چشم میآید.
برخی معتقدند دلیل دوری تقوایی از سینما و کار نکردن او در این سالها، وسواس و کمالگرایی بوده است. آیا واقعاً اینگونه بود یا سکوت او اعتراض یا انزوای خودخواسته بوده است؟
البته که وسواس و کمالگرایی و آن خواستهای حداکثری که همیشه در آثارش داشت، موثر بود. یک بار درباره فیلم «چای تلخ» که تنها ۲۰ دقیقه آن ساخته شد میگفت: «برای فیلم درخواست جیپ جنگی عراقی کرده بودم اما آنها ماشینی که با آن گوشت جابجا میکنند آورده بودند و میگفتند که غیر از این چیز دیگری نمیتوانند فراهم کنند.» بدین ترتیب، تقوایی هم ادامه کار را تعطیل کرده بود. او سعی میکرد فضاهای داخل فیلم را واقعی دربیاورد. مثلاً شما در سریال «داییجان ناپلئون» با وجود اینکه در یک لوکیشن محدود ساخته شده بود، یک شهر را میبینید. تقوایی این توانایی را داشت که فضاها را بسازد. یا در همان «ناخدا خورشید» که بهترین و کاملترین فیلم تقوایی است، گویا کل جنوب را در آن شهر حاشیهای و بندری که تبعیدگاه است، خلاصه کرده است؛ او تا این حد توانایی اجرایی داشت. بنابراین نمیتوانست با سینمای حداقلی که ما داریم کنار بیاید. در کنار اینها، دلایل شخصی هم داشت که متاسفانه در فیلم نساختنش موثر داشت.
∎