شناسهٔ خبر: 73935587 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: رکنا | لینک خبر

لقمه‌ای که نان نبود / محموله مرگ، زندگی‌ام را نابود کرد

رکنا:دستبند، چشم بند و پابند قانون، در بند گرفتارش کرده، دلتنگی برای دختر کوچکش او را در قفس رنج آوری به دام انداخته و راه گریزی نمی‌بیند.

صاحب‌خبر -

به گزارش رکنا، دستبند، چشم بند و پابند قانون در بند گرفتارش کرده، دلتنگی برای دختر کوچکش او را در قفس رنج آوری به دام انداخته و راه گریزی  نمی‌بیند.

۳۹ ساله است و دو فرزند دارد. پدرش بازنشسته است و می‌گوید خانواده‌ام عمری با آبرو زندگی کرده‌اند و بین دوست و آشنا اسم و رسمی دارند. من بچه ناخلفی هستم که آبروی خانواده‌ام را به باد دادم و اگر آنها بفهمند با محموله سنگین مواد مخدر دستگیر شده‌ام سکته می‌کنند. 

نمی‌دانم چه پاسخی به همسرم بدهم، همیشه می‌گفت حرص مال دنیا را نخور، قناعت بهترین ثروت است و یک لقمه نان حلال بهتر از هزار سکه حرام است که آخر  عاقبتی هم ندارد. 

دختر کوچکم، نازنین بابا سه ساله به من وابسته است. هر موقع خانه بودم لحظه‌ای از من فاصله نمی‌گرفت ‌... 

من با زحمت و زور بازو، مرد جاده و بیابان بودم و جلوی همه سرم را بالا می‌گرفتم. اگر داشتیم و نداشتیم کسی سر از راز زندگیمان در نمی‌آورد.

2 دوست ناباب و نارفیق سر راهم قرار گرفتند. می‌گفتند زرنگ نبوده‌ای که به جایی نرسیده‌ای. 

وعده سنگین برای یک بار جاساز دادند. قبول نکردم. با حرف‌هایشان و اینکه می‌توانم دستی به سر و وضع زندگی‌ام بکشم گول خوردم.

آخرین بار، لحظه خداحافظی دخترم و پسرم دست تکان می‌دادند و همسرم با نگرانی نگاهم می‌کرد. دل به جاده زدم. پس از چند ساعت رانندگی خسته و کوفته در ورودی شهر مشهد پلیس راهمان را سد کرد. من اصلاً نپرسیده بودم و نمی‌دانستم مقدار این محموله سنگین چقدر است. 

دیروز در آینه خجالت می‌کشیدم به خودم نگاه کنم. یک لقمه نان خودت را بخور و کاری نکن که یک عمر نتوانی سرت را بالا بیاوری.

لعنت بر رفیق

غلامرضا تدینی راد