شناسهٔ خبر: 73924304 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

کتاب رود گولیت (۳۲)؛ لذت‌طلبی برزیلی‌ها، پیروزی‌خواهی آرژانتینی‌ها و افول فوتبال ملی در هلند

گولیت باور دارد تأکید بیش از هلندی‌ها به مالکیت توپ، فوتبال این کشور را در سراشیبی سقوط قرار داده است.

صاحب‌خبر -

طرفداری | در سی‌ و یکمین قسمت از کتاب رود گولیت، به مطالعهٔ سبک‌های فوتبال در کشورهای مختلف پرداختیم. گولیت با استفاده از تجارب عالی‌مرتبه خود در سطح بین الملل، به خوبی این تفاوت‌ها را برای ما آشکار ساخت. در این قسمت، همین مبحث را ادامه می‌دهیم.

بلژیک

موج‌های موفقیت در فوتبال ملی، وابسته به ظهور نسل‌های جدید بازیکنان در مقاطع زمانی خاص است. تصور می‌شود این اتفاق در کشورهای بزرگی مثل آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا محتمل‌تر باشد، چون منابع انسانی بیشتری دارند. اما موفقیت کشورهای کوچک‌تری مثل هلند، دانمارک و بلژیک این نظریه را رد می‌کند.

بلژیک اکنون نسلی از استعدادهای درخشان دارد که هواداران را به وجد می‌آورد: ادن هازارد، ونسان کمپانی، کوین دی‌ بروین، اکسل ویتسل، توماس فرمائلن، یان فرتونخن، مروان فلینی، ناصر چادلی، دریس مرتنس، موسی دمبله، توبی آلدرویرلد و دروازه‌بانانی مثل تیبو کورتوا و سیمون مینیوله. افزون بر این، آن‌ها در خط حمله با یک «مشکل لوکس» مواجه‌اند: انتخاب میان روملو لوکاکو، کوین میرالاس، دیووک اوریگی، یانیک کاراسکو یا کریستین بنتکه.

تیم ملی بلژیک در سال ۲۰۱۴ تیم ملی مملو از ستاره بلژیک، در سال ۲۰۱۴ با امید فراوانی راهی جام جهانی شد

برای فدراسیون فوتبال بلژیک، این موفقیت‌ها تا حدی حاصل سیاست‌گذاری صحیح است، اما عنصر شانس هم وجود دارد: یعنی هم‌زمانی ظهور یک نسل طلایی از بازیکنان. با این حال، برای کشوری کوچک، تنها داشتن یک نسل بااستعداد کافی نیست؛ در واقع این وضعیت، نیازمند یکی دو ستارهٔ تراز اول جهانی نیز هست. همان‌طور که هلند با مارکو فان‌ باستن در یورو ۱۹۸۸ قهرمان شد و دانمارک با حضور پیتر اشمایکل و برایان لادروپ در سال ۱۹۹۲.

جام جهانی ۲۰۱۴ برای بلژیک اندکی زود بود، اما اکنون با بازیکنانی چون هازارد، دمبله و چادلی، تیمی دارند که می‌تواند در بالاترین سطح تفاوت ایجاد کند. ضعف نسبی لیگ داخلی بلژیک در این میان اهمیت چندانی ندارد؛ چرا که در فوتبال امروز، تمرکز سرمایه در لیگ‌های بزرگ اروپا _ انگلستان، اسپانیا، آلمان و ایتالیا _ باعث شده است بهترین بازیکنان در آنجا بازی کنند و هر هفته بهترین‌ها مقابل بهترین‌ها قرار گیرند، که این سطح رقابت را مدام بالاتر می‌برد.

هلند

کشوری که مجموعه‌ای از بازیکنان هم‌نسل در اوج فوتبال باشگاهی اروپا داشته باشد، شانس ساختن تیم ملی قدرتمندی برای رقابت در تورنمنت‌های بزرگ را خواهد داشت. هلند این روزها در بخش پایینی منحنی قرار دارد و دیگر نقش پررنگی در سطح بین‌المللی ندارد، هرچند در سال ۲۰۱۰ به فینال جام جهانی در آفریقای جنوبی رسید و چهار سال بعد به نیمه‌نهایی برزیل.

اینک بازیکنان هلندیِ اندکی در تیم‌های تراز اول اروپا حضور دارند. آیندهوون فصل گذشته در لیگ قهرمانان عملکردی چشمگیر داشت، اما این یک استثنا بود، نه قاعده. در میان تیم‌هایی که به یک‌چهارم نهایی لیگ قهرمانان رسیدند، تنها بازیکن هلندی که می‌توانست در نتیجه بازی تفاوت ایجاد کند، آرین روبن (در بایرن مونیخ) بود. اما روبن تا ابد جوان نمی‌ماند. هم‌نسلان او، وسلی اسنایدر، رابین فن‌ پرسی و رافائل فان‌ در فارت دیگر در سطح اول نیستند.

برزیل و آرژانتین

آرژانتینی‌ها برای پیروزی بازی می‌کنند، اما برای برزیلی‌ها، لذت بردن از بازی، حرکات و مهارت‌ها اولویت دارد. آن‌ها جنبهٔ خشن و تاکتیکی فوتبال را کمتر با خود دارند؛ سبکی مفرح و بازیگوش، اما اغلب بی‌نظم از نظر تاکتیکی. درست در لحظاتی که نیازمند انضباط‌ هستند، سعی می‌کنند همه‌چیز را با تکنیک حل کنند، حتی در قلب دفاع. با این حال، وقتی کارشان بگیرد، تماشایی‌اند. بازیکنان برزیلی در همهٔ ابعاد پست خود مهارت دارند و به‌راحتی با فوتبال اروپا سازگار می‌شوند.

بهترین تیم برزیل که من به یاد دارم _ دوران گارینشا و پله پیش از زمان من بود _ تیمی بود که در جام جهانی ۱۹۸۲ توسط ایتالیا حذف شد. این تیم، همراه با تیم هلند در ۱۹۷۴، به‌عنوان بهترین تیم‌هایی که هرگز قهرمان جهان نشدند شناخته می‌شوند؛ تنها به یک دلیل: نداشتن مهاجم کلاس جهانی. اگر آن تیم یک پله، روماریو، ببتو یا رونالدو داشت، برزیل در ۱۹۸۲ هم قهرمان می‌شد. آخرین تیمی که برزیل را به قهرمانی جهان رساند، تیم ۲۰۰۲ در ژاپن و کره جنوبی بود؛ تیمی پر از تجربهٔ اروپایی و منظم، که اجازه می‌داد رونالدو، رونالدینیو و ریوالدو کار خودشان را بکنند.

روماریو مربیانش را دیوانه می‌کرد. او از تمرین بیزار بود؛ این کابوس هر مربی است، چون نمی‌توان به راحتی آن را برای سایر بازیکنان توجیه کرد. ولی او چه در آیندهوون، چه در بارسلونا و چه در تیم ملی برزیل، در زمین، تفاوت را رقم می‌زد و منتقدان را ساکت می‌کرد. اگر گل نمی‌زد، شایعات شروع می‌شد؛ پس همیشه گل می‌زد. او در محوطهٔ جریمه بی‌همتا بود؛ یک شکارچی بی‌رحم، همچون پلنگی در کمین.

 

گل ها و مهارت های روماریو 

یوهان کرایوف، به‌عنوان مربی بارسلونا، کیفیت او را شناخت و از آیندهوون به خدمتش گرفت. به او آزادی کامل داد تا انرژی‌ خود را برای لحظات حیاتی حفظ کند و تنها در حوالی محوطهٔ جریمه بازی کند. اما بعدها مشکلات آغاز شد: روماریو قوانین خودش را داشت، اغلب پس از بازی‌های ملی یا تعطیلات با تأخیر بازمی‌گشت، که ادامهٔ همکاری را دشوار می‌کرد. با این حال، هرگاه در زمین بود، گل می‌زد؛ هر چند برای گل‌ زدن ابتدا باید در زمین باشید!

همیشه یک نکتهٔ منفی در مورد برزیلی‌ها وجود دارد: برخی مهاجمان‌شان به دنبال از دست‌ دادن توپ مشکل دارند. جایگاه دفاعی خود را فراموش می‌کنند، چون هنوز فکرشان درگیر موقعیتی از دست رفته یا پاسی است که به آن‌ها نرسیده.

آرژانتینی‌ها بدون هیچ تردیدی، با تمام وجود در بازی غرق می‌شوند. فرقی ندارد نام‌شان سرخیو آگوئرو باشد یا گونسالو هیگواین یا کارلوس توز. برای من عجیب نیست که دو بازیکنی که معمولاً به‌عنوان بهترین‌های تاریخ فوتبال شناخته می‌شوند، هر دو آرژانتینی هستند: دیگو مارادونا و لیونل مسی. هرچند می‌توانم نام بازیکنان شگفت‌انگیز برزیلی بیشتری را بیاورم تا آرژانتینی و همین، تفاوت را به‌خوبی نشان می‌دهد.

از نگاه من، آلمانی‌ها همان آرژانتینی‌های اروپا هستند، به‌ویژه حالا که تکنیک بازیکنان غیر آلمانی‌تبار را نیز به زرادخانه خود افزوده‌اند. ترکیب ویژگی‌های فیزیکی، استقامت، ذهنیت برنده و درک تاکتیکی که همیشه داشتند، با مهارت فنی، بازیکنان آلمانی امروزی را به کمال نزدیک کرده است؛ شاید بی‌نقص‌ترین نسل فوتبال اروپا.

شباهت آلمان و آرژانتین شگفت‌آور است؛ وقتی رو در رو می‌شوند، بازی اغلب همانند فینال جام جهانی ۲۰۱۴ ناامیدکننده است. هر دو آن‌قدر کامل‌ هستند که جایی برای اشتباه نمی‌گذارند. گل تعیین‌کننده، شاهکاری از ماریو گوتسه بود؛ فقط حرکتی در آن سطح می‌توانست تفاوت ایجاد کند. پیش‌بینی می‌شد مسی قهرمان بازی باشد، اما هرچه تورنمنت پیش رفت، توانش تحلیل رفت. او بهای یک فصل طولانی و طاقت‌فرسا را در جام جهانی پرداخت.

هلند در دو جام جهانی اخیر عملکرد قابل‌ توجهی داشت: فینال ۲۰۱۰ و نیمه‌نهایی ۲۰۱۴. اما دومی بیشتر محصول شانس بود تا کیفیت واقعی. بعد از آن، تیم ملی حتی به یورو ۲۰۱۶ نرسید.

 

صعود آرژانتین به فینال جام جهانی 2014 با غلبه بر هلند در ضربات پنالتی

مشکل تاکتیکی نیست؛ هلندی‌ها همه‌ چیز را درک می‌کنند. مشکل، ضعف جسمانی در دفاع و کمبود تکنیک در فرار از فشار است. تماس بدنی در لیگ هلند تقریباً تابو است؛ بازی بر مبنای جایگیری و پاس‌های تک ضرب است. تاکتیک عمق ندارد، بازی بیش از حد به پاس‌های عرضی محدود شده است. باید به بازیکنان آموخت از چرخش بی‌مورد بپرهیزند و گاهی ریسک یک حرکت انفرادی را قبول کنند.

برنامه‌های هلند در سطح پایه مسئول این افت است. معدود استثناهایی چون اسنایدر، فن‌ پرسی و روبن، این روند را پنهان می‌کردند. اسنایدر جام جهانی ۲۰۱۰ را برای ما ساخت و روبن ۲۰۱۴ را. حالا که این ستاره‌ها پا به سن گذاشته‌اند، تیم سقوط کرده است.

بازیکنان استثنایی نیاز به پرورش دارند. نمی‌شود انتظار داشت رونالدینیو، مسی یا رونالدو فقط پاس بدهند. باید به استعدادهای جوان آزادی لازم داد و تشویق‌شان کرد تا خلاقیت‌ خود را نشان دهند. مگر هلند مهد آزادی فردی نیست؟ پس چرا این روحیه را در فوتبال از بین می‌بریم؟

اکنون، تیم ملی در حال لغزش است؛ حتی تیم‌های سطح دوم هم ما را شکست می‌دهند، همان‌طور که حذف از یورو ۲۰۱۶ توسط ایسلند، چک و ترکیه نشان داد. ما از خود راضی شده‌ایم، فکر می‌کنیم همه‌چیز خوب است، اما اگر پیشرفت نکنی، پسرفت می‌کنی. رقبا در حال رشدند، آن‌ها پشت‌پردهٔ فوتبال ما را دیدند، برنامه‌ها را کپی کردند، قدرت بدنی و ذهنیت جنگنده را افزودند و از ما جلو زدند.

اما ما هلندی‌های همه‌چیزدان هنوز می‌پرسیم: «چرا این کار را بکنم؟ چرا آن کار را؟» این پرسشگری ما را پیش برده، اما باید پیش‌تر برویم. یک کشور کوچک، احاطه‌شده توسط غول‌ها، باید چیز خاصی ارائه دهد و ما اکنون آن را نداریم.

در همین حال، دیگر مدافعی واقعی نداریم. دو دلیل وجود دارد: ۱- داوران برخورد بدنی را نمی‌پذیرند. ۲- تأکید بر تکنیک در دفاع. وقتی تمرکز بر حفظ توپ باشد، استعدادیاب‌ها به دنبال مدافعانی می‌روند که مالکیت را نگه دارند. اما پرسش این است: وقتی توپ دست حریف است، آیا آن مدافع واقعاً می‌تواند دفاع کند؟

دالی بلیند نمونهٔ بارز این موضوع است: بازیکنی فوق‌العاده در کار با توپ، اما با فیزیکی آسیب‌پذیر، که توسط لوئیس فن‌ خال به مرکز دفاع برده شد. در مقابل، یاپ استام مدافعی واقعی بود، که هم می‌دانست چطور دفاع کند، هم چه زمانی و چگونه توپ را به هم‌تیمی‌ها برساند.

ادامه دارد...