برای تبیین حساسیت این مسأله به بررسی دو فیلم «تفریق» مانی حقیقی و «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» عبدالرضا کاهانی و تصمیمهای متفاوت نظارت و ارزشیابی وقت سینمای کشور در مورد این دو فیلم میپردازیم.
باب اول: تفریق مانی حقیقی
فیلم تفریق،تنهااجازه پخش درپلتفرم رابهدستآورد و ازاکران عمومی آن جلوگیری شد.این فیلم برداشتی آزاد از فیلم «دشمن» (۲۰۱۳) بوده که فیلمنامه آن باهمکاری خوزه ساراماگو وازرمان سوررئالش«مرد تکثیرشده»(۲۰۰۲)اقتباس شده است.اما نقطه اشتراک محتوایی فیلم تفریق و بحث در مورد سوررئالیسم چیست؟ برای پاسخ ناچاریم رجوع کنیم به ماهیت روایتهای سوررئال و چیستی آنها.سوررئالیسم جنبشی هنری ــ اجتماعی بنیادستیز و طغیانی علیه جامعه بود که در سال ۱۹۲۲ از فرانسه آغاز شد. این مکتب مایل به ایجاد دگرگونی بنیادین در زندگی بر پایه پشتکردن به عقل و منطق، عرف جامعه، قانون، اخلاق و مذهب بود (ر.ک به اساسنامه سوررئالیستها، کتاب سوررئالیسم و دادا، نشر مرکز).
اما نشانههای سوررئالیسم در فیلم تفریق موجب انتقاد وسردرگمی منتقدین و مخاطبینی که از ماهیت و ذات مکتب سوررئالیسم آگاهی نداشتند شد. وجود باران بیمنطق دائمی در تهران، وجود دو زن و شوهر کاملا همسان (پشتکردن به عقل و منطق)، علاقهمندشدن زن و مرد متاهل و دیدارهای پنهانی و ابراز علاقه (پشتکردن به اخلاق و مذهب) و تاکید بر آن در پلان اختتامیه با تماس دو دست زن و مرد نامحرم در آتش (به تمثیل تصویری دقت کنید؛ زن، مرد، کلام عاشقانه، تماس جسمی در آتش).
الغرض نگارندگان فیلمنامه با هوشمندی از کلیه عناصر بنیادین سوررئالیسم در فیلمنامه بهره برده و آنها را با مهارت در لایههای زیرین روایت خود پنهان کردهاند.
حال ما با دو پرسش مواجهیم:
اول: چرا به این فیلم اجازه پخش در پلتفرم داده شد؟
پرسش دوم از فیلمساز است: آقای حقیقی، حقیقتا فیلم بهدنبال چه بود؟
آیا تبلیغ و ترویج آنارشی و بیاخلاقی محلی از اعراب دارد؟ همه میدانیم که خود بونوئل هم در «آخرین نفسهایش»* گفت: اغلب از من سؤال میکنند که کار سوررئالیسم به کجا کشید؟ درست نمیدانم چه جوابی باید بدهم!
موفقیت فرهنگی و پیشرفت هنری برای بیشتر ما اهمیت زیادی نداشت. هدف اصلی این جنبش آرزوی بلندپروازانه و البته ناممکن آن، شکافتن سقف فلک بود و درانداختن طرحی نو در زندگی. تنها نگاهی به پیرامون کافی است به ما نشان دهد در این هدف که برای ما اصل و اساس بود شکست خوردیم. طبیعی است که ما نمیتواستتیم سرنوشت دیگری داشته باشیم ... رویاهای ما به عظمت کائنات بود، اما خودمان چه بودیم؟ یک مشت روشنفکر عاصی وپرخاشجوکه توی کافه با هم جروبحث میکردیم و یک نشریه بیرون میدادیم. یک فوج ایدهآلیست که، همین که پای اقدام و عمل به میان میآمد، بهسرعت از هم میپاشیدیم ... .
درنهایتصحنههایی دراین فیلم بایدحذف میشداماگویا کسی متوجه حضوراین المانها درساختار روایت مدرن فیلم نگردید! همانطور که برخی جملات زننده و رکیک جنسی در فیلم کمدی «هتل» علیرغم سه بار اصلاحیهدادن به فیلم، در زمان اکران همچنان در فیلم باقی ماندند و کسی متوجه نشد.
باب دوم: ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا
فیلم ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا برشی از زندگی چند زن است که در پوچی و سرگردانی غوطهورند و هیچ خطقرمزی را در شرع و عرف واخلاق نمیشناسند. دورهای باطل یکی ازپس دیگری درطول فیلم برای مخاطب بسیار ملالآور است. فضایی که کارگردان از این دنیای بیهدف وملالآور برایمان ترسیم میکند بهسرعت از ابتدای فیلم موجب دلزدگی وفاصلهگرفتن از فیلم میشود... . اوتوانسته فضای زندگیهای پوچ و بیهدف مادیگرا را بهدرستی برای ما ترسیم کند... .حالمان بد میشود، کلافه میشویم، اما با سلسلهحوادث ریز و درشت که برای این سه زن پدید میآید داستان را تا به انتها تعقیب میکنیم و درنهایت شروع دور باطلی دیگر!فیلم با بهتصویرکشیدن پوچی و تهیبودن قشر مرفه بیدرد جامعه، با سبکی متفاوت از الگوهای رایج زندگی طبقهای خاص را نشان داده و با یکسان نشاندادن آغاز و پایان، بر پوچی و بیمعنی زندگی آنها تاکید میکند.
کاهانی قضاوتکننده نیست، او فقط زندگی این افراد به ما نشان میدهد و قضاوت را به بیننده واگذار میکند و با نمایش زندگی این افراد خوشگذران و بیتعهد و بیمسئولیت حس انزجار و تنفر را نسبت به چنین زیستی در تماشاگر بیدار میکند که تحمل فیلم تا انتها کاری دشوار میشود.
نکته اینجاست، زندگی بدون هدف و پوچ شاید بهظاهر فریبنده باشد اما درنهایت ما را در خلأ رها میکند تا در تنهایی از خودمان بپرسیم خب که چه؟
اینجا با کاربرد دیگری از زبان هنری و بیان سینما مواجه میشویم که در فرهنگ گذشته ما نیز ریشه دارد و سعدی ۹۰۰ سال پیش به آن اشاره کرده بود:
«ادب از که آموختی از بیادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم.» مصداق دقیق این فیلم است. چرا باید تصور کنیم که در انتهای تمام داستانها یا فیلمها باید همه توبهکار شوند، چرا نباید با دیدن تباهی زندگی آنکه راه ناصواب برگزیده کاممان تلخ شود و این بار از همذاتپنداری معکوس پند بگیریم؟ که اگر من هم چنین زندگی کنم این تلخی سراسر بر من هم مستولی میشود.چرا توان درک پیام سعدیگونه یک فیلم را نداریم و فیلم توقیف میشود؟ فیلمی که به بهترین وجه تلخی و عبثی زندگیهای پوچ مادی را به مخاطب نشان میدهد.
آیا درست است اصرار داشته باشیم تمام پیامهای اخلاقی مدیوم سینما با بیانی در سطح و شعارگونه و مستقیم مطرح شوند؟ چرا تصور میکنیم نسل امروز میزان دانش و آگاهیشان افزایش نیافته و با زبانهای جدید روز دنیا آشنا نیستند؟ نسلی که مدام با بهروزترین فیلمها و مدیاها و فضای مجازی با دنیا در ارتباطند. آیا حاصل این تفکر و تصمیمگیری دایرهای بسته نخواهد بود که جوانان ما را بهسمت دیگرانی سوق میدهد که حتما در فیلمها و رسانههایشان غرض و مرضی دارند؟
فیلم ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا فیلمی اخلاقی است که با زبان معکوس به مخاطب خود پیام میدهد.
سخن پایانی
آیا زمان آن نرسیده که همه فکر کنیم بهراستی از سینما چه میدانیم و در پی کسب دانش روز سینما باشیم؟
مدرسه نقد جامجم با توجه به رویکردی متفاوت تلاش میکند تا نگاه مخاطبان سینما را غنیتر کرده و غبار از پنجره مهجور «نقد دانشمحور و کاربردی» در سینما بزداید.
جمعی از هنرجویان مدرسه نقد جامجم ۱۴۰۳
*کتاب «با آخرین نفسهایم» زندگینامه بونوئل، به قلم خودش. نشر کتابسرای نیک
باب اول: تفریق مانی حقیقی
فیلم تفریق،تنهااجازه پخش درپلتفرم رابهدستآورد و ازاکران عمومی آن جلوگیری شد.این فیلم برداشتی آزاد از فیلم «دشمن» (۲۰۱۳) بوده که فیلمنامه آن باهمکاری خوزه ساراماگو وازرمان سوررئالش«مرد تکثیرشده»(۲۰۰۲)اقتباس شده است.اما نقطه اشتراک محتوایی فیلم تفریق و بحث در مورد سوررئالیسم چیست؟ برای پاسخ ناچاریم رجوع کنیم به ماهیت روایتهای سوررئال و چیستی آنها.سوررئالیسم جنبشی هنری ــ اجتماعی بنیادستیز و طغیانی علیه جامعه بود که در سال ۱۹۲۲ از فرانسه آغاز شد. این مکتب مایل به ایجاد دگرگونی بنیادین در زندگی بر پایه پشتکردن به عقل و منطق، عرف جامعه، قانون، اخلاق و مذهب بود (ر.ک به اساسنامه سوررئالیستها، کتاب سوررئالیسم و دادا، نشر مرکز).
اما نشانههای سوررئالیسم در فیلم تفریق موجب انتقاد وسردرگمی منتقدین و مخاطبینی که از ماهیت و ذات مکتب سوررئالیسم آگاهی نداشتند شد. وجود باران بیمنطق دائمی در تهران، وجود دو زن و شوهر کاملا همسان (پشتکردن به عقل و منطق)، علاقهمندشدن زن و مرد متاهل و دیدارهای پنهانی و ابراز علاقه (پشتکردن به اخلاق و مذهب) و تاکید بر آن در پلان اختتامیه با تماس دو دست زن و مرد نامحرم در آتش (به تمثیل تصویری دقت کنید؛ زن، مرد، کلام عاشقانه، تماس جسمی در آتش).
الغرض نگارندگان فیلمنامه با هوشمندی از کلیه عناصر بنیادین سوررئالیسم در فیلمنامه بهره برده و آنها را با مهارت در لایههای زیرین روایت خود پنهان کردهاند.
حال ما با دو پرسش مواجهیم:
اول: چرا به این فیلم اجازه پخش در پلتفرم داده شد؟
پرسش دوم از فیلمساز است: آقای حقیقی، حقیقتا فیلم بهدنبال چه بود؟
آیا تبلیغ و ترویج آنارشی و بیاخلاقی محلی از اعراب دارد؟ همه میدانیم که خود بونوئل هم در «آخرین نفسهایش»* گفت: اغلب از من سؤال میکنند که کار سوررئالیسم به کجا کشید؟ درست نمیدانم چه جوابی باید بدهم!
موفقیت فرهنگی و پیشرفت هنری برای بیشتر ما اهمیت زیادی نداشت. هدف اصلی این جنبش آرزوی بلندپروازانه و البته ناممکن آن، شکافتن سقف فلک بود و درانداختن طرحی نو در زندگی. تنها نگاهی به پیرامون کافی است به ما نشان دهد در این هدف که برای ما اصل و اساس بود شکست خوردیم. طبیعی است که ما نمیتواستتیم سرنوشت دیگری داشته باشیم ... رویاهای ما به عظمت کائنات بود، اما خودمان چه بودیم؟ یک مشت روشنفکر عاصی وپرخاشجوکه توی کافه با هم جروبحث میکردیم و یک نشریه بیرون میدادیم. یک فوج ایدهآلیست که، همین که پای اقدام و عمل به میان میآمد، بهسرعت از هم میپاشیدیم ... .
درنهایتصحنههایی دراین فیلم بایدحذف میشداماگویا کسی متوجه حضوراین المانها درساختار روایت مدرن فیلم نگردید! همانطور که برخی جملات زننده و رکیک جنسی در فیلم کمدی «هتل» علیرغم سه بار اصلاحیهدادن به فیلم، در زمان اکران همچنان در فیلم باقی ماندند و کسی متوجه نشد.
باب دوم: ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا
فیلم ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا برشی از زندگی چند زن است که در پوچی و سرگردانی غوطهورند و هیچ خطقرمزی را در شرع و عرف واخلاق نمیشناسند. دورهای باطل یکی ازپس دیگری درطول فیلم برای مخاطب بسیار ملالآور است. فضایی که کارگردان از این دنیای بیهدف وملالآور برایمان ترسیم میکند بهسرعت از ابتدای فیلم موجب دلزدگی وفاصلهگرفتن از فیلم میشود... . اوتوانسته فضای زندگیهای پوچ و بیهدف مادیگرا را بهدرستی برای ما ترسیم کند... .حالمان بد میشود، کلافه میشویم، اما با سلسلهحوادث ریز و درشت که برای این سه زن پدید میآید داستان را تا به انتها تعقیب میکنیم و درنهایت شروع دور باطلی دیگر!فیلم با بهتصویرکشیدن پوچی و تهیبودن قشر مرفه بیدرد جامعه، با سبکی متفاوت از الگوهای رایج زندگی طبقهای خاص را نشان داده و با یکسان نشاندادن آغاز و پایان، بر پوچی و بیمعنی زندگی آنها تاکید میکند.
کاهانی قضاوتکننده نیست، او فقط زندگی این افراد به ما نشان میدهد و قضاوت را به بیننده واگذار میکند و با نمایش زندگی این افراد خوشگذران و بیتعهد و بیمسئولیت حس انزجار و تنفر را نسبت به چنین زیستی در تماشاگر بیدار میکند که تحمل فیلم تا انتها کاری دشوار میشود.
نکته اینجاست، زندگی بدون هدف و پوچ شاید بهظاهر فریبنده باشد اما درنهایت ما را در خلأ رها میکند تا در تنهایی از خودمان بپرسیم خب که چه؟
اینجا با کاربرد دیگری از زبان هنری و بیان سینما مواجه میشویم که در فرهنگ گذشته ما نیز ریشه دارد و سعدی ۹۰۰ سال پیش به آن اشاره کرده بود:
«ادب از که آموختی از بیادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم.» مصداق دقیق این فیلم است. چرا باید تصور کنیم که در انتهای تمام داستانها یا فیلمها باید همه توبهکار شوند، چرا نباید با دیدن تباهی زندگی آنکه راه ناصواب برگزیده کاممان تلخ شود و این بار از همذاتپنداری معکوس پند بگیریم؟ که اگر من هم چنین زندگی کنم این تلخی سراسر بر من هم مستولی میشود.چرا توان درک پیام سعدیگونه یک فیلم را نداریم و فیلم توقیف میشود؟ فیلمی که به بهترین وجه تلخی و عبثی زندگیهای پوچ مادی را به مخاطب نشان میدهد.
آیا درست است اصرار داشته باشیم تمام پیامهای اخلاقی مدیوم سینما با بیانی در سطح و شعارگونه و مستقیم مطرح شوند؟ چرا تصور میکنیم نسل امروز میزان دانش و آگاهیشان افزایش نیافته و با زبانهای جدید روز دنیا آشنا نیستند؟ نسلی که مدام با بهروزترین فیلمها و مدیاها و فضای مجازی با دنیا در ارتباطند. آیا حاصل این تفکر و تصمیمگیری دایرهای بسته نخواهد بود که جوانان ما را بهسمت دیگرانی سوق میدهد که حتما در فیلمها و رسانههایشان غرض و مرضی دارند؟
فیلم ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا فیلمی اخلاقی است که با زبان معکوس به مخاطب خود پیام میدهد.
سخن پایانی
آیا زمان آن نرسیده که همه فکر کنیم بهراستی از سینما چه میدانیم و در پی کسب دانش روز سینما باشیم؟
مدرسه نقد جامجم با توجه به رویکردی متفاوت تلاش میکند تا نگاه مخاطبان سینما را غنیتر کرده و غبار از پنجره مهجور «نقد دانشمحور و کاربردی» در سینما بزداید.
جمعی از هنرجویان مدرسه نقد جامجم ۱۴۰۳
*کتاب «با آخرین نفسهایم» زندگینامه بونوئل، به قلم خودش. نشر کتابسرای نیک