به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، زنگ فرسودهی قدیمیترین کلیسای تهران در قدیمیترین محلهی شهر پس از سالها سکوت چند بار پیاپی زده شد و چند نفر پیرمرد در کنار همسران خود آهسته وارد محوطهی کلیسا با صدای بلند شروع به اجرای مراسم مذهبی نمود.
در آن روز پاییزی سال ۱۳۳۸ در میان این عده فقط دو چهرهی ناشناس دیده میشد که آن هم خبرنگار و عکاس مجلهی «اطلاعات هفتگی» بودند. وقتی این دو برای تهیهی گزارش از قدیمیترین محلهی تهران در «کوچه ارامنه» معروف به «گذرباشی» مشغول گردش بودند، به آنها گفته شد که قدیمیترین کلیسای ارامنه در همین کوچه قرار دارد. هردو ناخودآگاه سرشان را به سمت بالا چرخاندند که آثاری از کلیسا ببینند، اما برخلاف آنچه تصور میکردند، قدیمیترین کلیسای ارامنه نشانههایی شبیه به دیگر کلیساها نداشت، یک منزل قدیمی بود که روی در آن با گچ صلیب کوچکی درآورده بودند.
بهتر آنکه گشت و گذار این خبرنگار را به همراه دوست عکاسش در قدیمیترین محلهی تهران، به قلم خودش بخوانید و به نقل از این مجله به تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۳۸:
مقبرهی مشاهیر
الکساندر (اسکندر) سرایدار کلیسا برای ما تعریف کرد که این کلیسا در حدود صد و سی و پنج سال پیش [حدود سال ۱۲۰۳ خورشیدی/ زمان فتحعلیشاه قاجار] به وسیلهی عدهای از ارامنه تاسیس شده و از آن روز تاکنون مورد احترام ارامنهی تهران بوده و هست. ظاهرا صد و چند سال پیش در کوچهی ارامنه که امروز معروف به گذرباشی است و در سمت شمال غربی میدان مولوی قرار گرفته عدهی کثیری ارامنه و خارجیان مقیم تهران زندگی میکردند و به طوری که اسکندر میگفت این کوچه تا خیابان شاهپور و کوچهی ارامنهی شاهپور امتداد داشته ولی بعدها بهتدریج ارامنه این قسمت را تخلیه کرده و به خیابانهای شمالی شهر کوچ کردهاند.
در کلیسای ارامنه تعداد زیادی قبر مشاهیر و بزرگان ارامنه قرار دارد و ضمنا چند نفر از سفرای انگلیس از جمله چارلز آلیسون متوفی سال ۱۸۷۲ میلادی و همچنین یک شاهزاده خانم گرجی که همسفر یک نفر ارمنی ایرانی بوده در این کلیسا مدفون شدهاند.
در محوطهی کلیسا دیگر آن جلال و حشمت سابق دیده نمیشود. تنها یک ناقوس زنگزده که به یک تیر چوبی آویزان است و یک نمازخانهی کوچک و محقر به یادگار مانده است. ناگفته نماند که فعلا خیلی بهندرت مراسم مذهبی در این کلیسا صورت میگیرد و آن روز نیز به خاطر میهمانان مطبوعاتی ناقوس را به صدا درآوردند.
کوچههای سرپوشیده
در داخل قدیمیترین کوچهی تهران همه چیز از پسربچهی بامیهفروش تا کوچههای سرپوشیده و زغالفروش پیر که چشمهایش آبمروارید آورده و خلاصه از همهچیز بوی کهنگی و فرسودگی میآید و شاید هم شهر و شهرداری در نگهداری این وضع قدیم اصرار داشته باشند زیرا کوچهی مجاور آن اسفالته و تقریبا نظیف است ولی این کوچه غرق در آب و گل و فضولات دست و پا میزند. چیزی که پیش از همه مورد توجه هر بیننده قرار میگیرد یکی کوچههای سرپوشیده و دیگری علاقهی مردم به خوردن «بامیه» است. در سراسر این کوچه تعداد زیادی بچههای قد و نیمقد با سینیهای پر از بامیه در حرکت هستند و یکریز فریاد میزنند: «بامیه یک دهشاهی» و جالبتر آنکه ساکنین این کوچه با لهجهی غلیظ تهرانی صحبت میکنند و مثلا دیوار را حتما «دیفال» و نردبان را «نوردهبان» میگویند و کلمهی «داداش» را با لحن کشدار «داش» ادا میکنند و اگر کسی بخواهد فرهنگ زبان تهرانی را بنویسد باید برای مدتی در این کوچه سکونت اختیار کند.
گذرهای معروف
در طول این کوچه دو گذر معروف «قاطرچیباشی» و «لوطی صالح» و تعداد زیادی کوچههای سرپوشیده قرار دارد. کوچههای سرپوشیده اغلب به طوری باریک است که فقط یک نفر میتواند از آن عبور کند و یکی از کوچههای تنگ و باریک محل را نیز به یادبود کوچهی «آشتیکنان» که در سنگلج خراب شد، کوچهی آشتیکنان مینامند و این تازهترین پدیده در فرهنگ این محل قدیمی است و وجه تسمیهی آن نیز از این قرار است که در قدیم کوچهی باریکی در سنگلج وجود داشت که فقط یک نفر آن هم به زحمت میتوانست از آن عبور کند. اگر دو نفر که با هم قهر بودند از دو طرف این کوچه حرکت میکردند ناچار بودند در یک نقطهی تنگ و باریک با هم تلاقی نمایند و باز ناگزیر بودند که آشتی کنند! به هر حال عبور از این کوچه در شب و در تاریکی مدهش کار خطرناکیست و به همین علت بچههای محل شبها خیلی زود به منزل میروند.
قاطرچیباشی
زیر گذر قاطرچیباشی نزد حاجی زغالفروش رفتیم. حاجی مرد ساده و «خوشمشربی» بود. وقتی فهمید ما «روزنومهچی» هستیم سر درد دلش باز شد: «ای آقا زمانی قاطرچیباشی ناصرالدینشاه در همین چند قدمی منزل داشت. زیر این بازارچه آباد بود. عصرها شمخالیها، لوطیهای معروف، حاجیهای صدتومنی (هرکس صاحب صد تومان پول نقد بود لقب حاجی صد تومنی میگرفت) جمع میشدند، قلیانی چاق میکردند و پشمک و باقلوا میخوردند. در آن مان گذر قاطرچیباشی از آبادترین گذرهای تهران بود ولی امروز پاتیل ما در رفته و در این گوشه کز کردهایم...»
گذر آباد
... و اما «گذر لوطی صالح» هنوز از گذرهای آباد تهران است و بازار کسبهی آن رونق زیادی دارد. لوطی صالح گویا دلقک معروفی بوده و مورد توجه شاه وقت قرار داشته ولی به علتی مغضوب درگاه واقع میشود و به عتبات میرود. زیر گذر لوطی صالح قریب بیست نفر کاسب قدیمی به کسب و کار مشغولاند و ضمنا قدیمیترین دکان نانوایی سنگکی تهران نیز زیر این گذر قرار دارد. مظاهر فریبندهی تمدن جدید هنوز در قدیمیترین کوچهی تهران راه نیافته. در سراسر این کوچه «یک زن بیحجاب» دیده نمیشود و حتی دختران دانشآموز نیز با چادر به مدرسه میروند.
مشکلگشا
آخرین خاطرهی جالب ما از قدیمیترین کوچهی تهران سقاخانهی «باشی» است. این سقاخانه که از قدیمیترین سقاخانههای تهران است مورد توجه خاص اهل این کوچه است بهخصوص دختران این کوچه به نذر و نیاز سقاخانه سخت معتقدند و میگویند سقاخانهی باشی در گشودن گرهی زندگی مشکلگشاست مخصوصا در پیدا کردن شوهر «خوب و پولدار و حاجی».
۲۵۹