دیپلماسی ایرانی: با شنیدن نام ایران توسط بیگانگان چه تصویری در ذهن آنها نقش می بندد؟ سیاه یا سفید؟ متاسفانه شواهد عینی نشان میدهد این تصویر بسیار سیاه و منفی است. خارجی هائی که برای اولین بار به ایران می آیند بعد از یک یا دو روز حضور در ایران تقریباً همگی یک حرف مشابه می زنند: "ایرانی که در ذهن ما بود ایرانی نیست که از نزدیک دیدیم “.
وجه مشترک خارجی ها بعد از اولین دیدار از ایران حتی در اولین ساعات ورود شوکه شدن است. آنها تصویری از ایران دارند که نباید زنان را در خیابان ببیند و اگر دیدند باید زنانی سراپا سیاهپوش را ببینند، کشوری که در آن نشانه های زیادی از دنیای مدرن نباید دیده شود، مردمی خشن، پرخاشگر، اخمو، متعصب و مسلح، اگر در خیابان با نوازنده ای در حال نواختن مواجهه شوند سخت متعجب خواهند شد، رستورانها، فست فودها و مغازه های پر زرق و برق، خیابانهای مملو از اتومبیل در نظرشان عجیب جلوه میکند. بی اغراق تصویر ما در ذهن آنها مشابه تصویری است که ما از افغانستان تحت حاکمیت طالبان بخصوص دوره اول آنها داشتیم.
شدت شوکه شدن تعداد زیادی از خارجیان در مواجهه اولین برخورد با ایران به حدی است که در بازگشت به کشورشان خود را مکلف می دانند با معرفی ایران واقعی به پاک کردن این تصویر منفی کمک کنند. آنها با به اشتراک گذاشتن تصاویر و فیلم های سفر خود به ایران، در قالب نوشته ها، مصاحبه و غیره از مردمی مهربان، خونگرم، مهمان نواز، بخشنده، تنوع فرهنگی، تاریخی، طبیعی و قومی بینظیر، مظاهر دنیای مدرن مشابه آنچه در کشورهای خودشان وجود دارد سخن می گویند. کشوری که در آن علیرغم قوانین و مقررات رسمی، زنان و جوانان با پوششهای متنوع و با سبک های مختلف زندگی یاد میکنند.
گاهی در نوشته ها و سخنان این مسافران بر جنبه هایی از زندگی ما تمرکز میکنند که بعضاً خود ما از آنها غافل هستیم. این افراد تحت تاثیر هر آنچه از ایران دیده اند با شیفتگی تمام دیگران را به مسافرت و دیدار از این دیار وارونه معرفی شده تشویق و ترغیب می کنند. اگرچه عموماً انتقادهایی مثل دلخوری و تعجب از شیوه رانندگی و فقدان نظم در کار ما هم دارند.
به شخصه موارد متعدد تاسف بار و بعضاً مضحکی را در مورد ذهنیت قبلی خارجی ها قبل از سفر به ایران شاهد بودم. مثلاً برای راه اندازی یک خط تولید طبق توافق قبلی قرار بود کارشناس شرکت فروشنده ماشین آلات ایتالیایی به ایران بیاید، اما بدون دلیل سفر به ایران را به تاخیر می انداختند، بعد از اصرار و اخطار مبنی بر خرید از شرکتی دیگر، بالاخره کارشناس مربوطه که مرد جوانی بود به ایران آمد. علت تاخیر را سوال کردم، گفت واقعیت این است که مادرم با سفر من به ایران به شدت مخالف بود، او فکر میکرد ایران در حال جنگ است (این داستان مربوط به دوران دولت اصلاحات است، زمانی که خبری از فضای متشنج سیاسی – نظامی این روزها نبود) به همین دلیل وقتی اصرار و اجبار من برای سفر به ایران را دید با چشمانی اشکبار تا فرودگاه مرا همراهی کرد و طوری با من خدا حافظی کرد که انگار دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید. پرسیدیم الآن که دو روز است اینجا هستی در مورد نگرانی مادرت چه فکر می کنی؟ درحالی که توامان هم می خندید و هم تاسف می خورد گفت که متاسفانه ما ایران را صرفا از طریق اخبار می شناسیم نه واقعیات عینی آن. عمده محتوای اخبار معمول در مورد ما هم که مشخص است، جنگ، سایه جنگ، تحریم، بمب هستهای، انداختن هر حادثه ناخوشایند در دنیا به گردن ایران، تکذیب تکراری مسئولان از دخالت ما در این حوادث، محدودیت برای زنان، اعدام در ملاء عام و غیره. موضع تهیه کنندگان و نشردهندگان اصلی این خبرها که تسلطی گسترده بر رسانه ها و تریبونهای پر مخاطب جهانی دارند هم در مورد ما که معلوم است و حرف زدن در مورد آن توضیح واضحات است .
به روال معمول حتماً تعدادی از خوانندگان محترم با توجه به وجود مشکلات مبتلابه فعلی مملکت، نگارنده را به سفیدنمایی از ایران متهم می کنند که گویی سخن از بهشت برین گفته می شود، اما اگر آنها هم مکرر تصویر وارونه ایران را علی رغم وجود مشکلات رنگارنگ فعلی، از نگاه بیگانگان می دیدند در این مورد با بنده همدل می شدند.