شناسهٔ خبر: 70201465 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

گفت و گو و یادداشت؛

عباس عبدی: بشار اسد تمام شد ولی این آغازی برای ایران است/ خیلی سریع و روشن پاسخ داده شود که اشتباه کجا بود و چقدر هزینه دادیم؟ بقیه سیاست‌های جاری تا چه اندازه از مبانی و این الگوی خطا تبعیت کرده است؟

عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی می گوید: ماجرا این است که سیاست همین تغییرات و سازگاری‌ها است و اینطور نیست که فکر کنیم یک ظرفیت ثابت و غیرقابل تغییری دارد و باید هم همیشه چنین باشد. سیاست پاسخ دادن به محیط و اتفاقات پیش‌رو است. الان این وضعیتی که در منطقه به وجود آمده، کل سیاست خارجی ایران را با ابهام و سوال مواجه کرده است. متاسفانه این سیاست، کم و بیش بازتابی از سیاست داخلی‌اش هم بود و به همین علت فکر می‌کنم به نفع کشور است که شروع به شکل دادن گفت‌وگوهایی وسیع کند و با همه گفت‌وگو کند و راه مناسبی را پیدا کنند. ظرفیت‌های جامعه ایران خیلی بیشتر از اینهاست که آن را ما به حوادث و اتفاقات پیش‌بینی نشده بسپاریم.

صاحب‌خبر -

به گزارش جماران؛ متن گفت و گوی عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی با روزنامه هم میهن در پی می آید:

 

ارزیابی شما از شکل ناگهانی سقوط بشار اسد چیست؟ چه می‌شود که جامعه و حکومت و حتی ارتش و نهادهای امنیتی به چنین مرحله‌ای می‌رسند؟

این سقوط سریع دو علت دارد، یکی ماهیت داخلی است که  این رژیم امنیتی – نظامی بود. رژیم امنیتی – نظامی مبتنی بر سخت‌افزار است، سخت‌افزاری که رژیم را نگه می‌داشت. دوم خارجی است. حمایت‌های خارجی از سوی ایران و روسیه بود. من یک احتمالی که می‌دهم این است که شاید روس‌ها روی قضیه سقوط بشار اسد توافق کرده باشند. 

اما درباره ایران، باید گفت که دیگر قدرتِ حمایت به شکل گذشته و مستمر را نداشت و درآمدهای نفتی و قدرت نظامی‌اش و قدرت حزب‌الله در لبنان کاهش پیدا کرده است، بنابراین وقتی این حمایت‌های بیرونی کم می‌شود، این رژیم دیگر نمی‌تواند روی پای خودش بایستد و به همین علت خیلی از نیروهایش از درون ارتش و افراد دیگر می‌روند با طرف مقابل سازش می‌کنند و وقتی هم که سازش کردند، همه حس می‌کنند ماجرا چیست و سقوط به صورت بهمن‌وار محقق می‌شود.

 

چگونه اپوزیسیون مسلح تبدیل به نیروی جایگزین در مناسبات سوریه شد و آیا تجربه اسد می‌تواند به تقویت چنین گرایش‌هایی در اپوزیسیون ایران منجر شود؟

وجود اپوزیسیون مسلح، مربوط به یکی دو روز و ماه اخیر نیست. اینها سالهای متمادی است که آنجا حضور دارند، تغییر شکل، گفتار و رفتار داده‌اند و به طور قطع با داخل ارتش تفاهم کرده‌اند. روشن است ارتش که نمی‎‌آید خودش را مفت و مجانی در اختیار طرف مقابل بگذارد. 

نکته‌ای که نباید فراموش کرد این است که اینها تازه اول راه هستند. باید اجازه داد زمان بگذرد تا متوجه شویم عبور از این مرحله چقدر سخت و سنگین خواهد بود. بنابراین هر کشوری شرایط و مسائل خودش را دارد و سیستم علویون سوریه، هیچگاه نپذیرفت و قادر نشد که خودش را بازسازی و احیا کند در حالی که در ایران همیشه این ظرفیت وجود داشته که این کار را انجام دهد.

 

سقوط بشار اسد و پیش از آن آتش‌بس لبنان و شهادت نصرالله، هنیه و سران‌مقاومت چه تاثیری بر موقعیت نیروهای حامی سیاست حاکم بر مسائل منطقه‌ای ایران خواهد داشت؟ آیا نیرویی که از آن به‌عنوان "هسته سخت" یا "وفاداران" یاد می‌شود، با این رخدادها مساله‌دار و یا دچار ریزش و فرسایش می‌شود؟

درباره مساله ایران به نظرم باید در داخل یک بار دیگر بازنگری شود. از زمان آمدن احمدی‌نژاد، این مملکت به سراشیبی رفت و هیچگاه نتوانست خودش را نجات دهد که این هم به علت وجود یک سری آدم‌های غیرمسئول و با اندیشه‌های آخرالزمانی بود که آدم شرم می‌کند به اینکه بعدها اینها را در تاریخ مطالعه کند و ببیند که یک زمانی در ایران آدم‌هایی وجود داشته‌اند که این حرف‌ها را می‌زدند. 

ریشه اصلی‌اش هم درآمدهای نفتی در دوره احمدی‌نژاد بود که بی‌خیال بودند و هر کاری که می‌کردند و هر حرفی را می‌زدند و به یک شکلی در واقع سیاست را به استهزا گرفته بودند. بنابراین دوره آنها تمام شده است و بقایای آنها نباید وقت‌شان را تلف کنند و بیش از این کاری نمی‌توانند کنند جز اینکه برای دیگران زحمت درست کنند. هیچ راهی برای ایران جز بازگشت به عقلانیت و تفاهم جمعی و بازگشت به مردم، وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت.

 

آیا تجربه سوریه می‌تواند بسترساز بازنگری جدی ایران در سیاست‌های داخلی و خارجی شود و اصولا با توجه به تحولات ماه‌های اخیر و روی کار آمدن پزشکیان، سیستم توانایی و ظرفیت تغییرات جدی را از خود نشان داده است؟

ماجرا این است که سیاست همین تغییرات و سازگاری‌ها است و اینطور نیست که فکر کنیم یک ظرفیت ثابت و غیرقابل تغییری دارد و باید هم همیشه چنین باشد. سیاست پاسخ دادن به محیط و اتفاقات پیش‌رو است. الان این وضعیتی که در منطقه به وجود آمده، کل سیاست خارجی ایران را با ابهام و سوال مواجه کرده است. متاسفانه این سیاست، کم و بیش بازتابی از سیاست داخلی‌اش هم بود و به همین علت فکر می‌کنم به نفع کشور است که شروع به شکل دادن گفت‌وگوهایی وسیع کند و با همه گفت‌وگو کند و راه مناسبی را پیدا کنند. ظرفیت‌های جامعه ایران خیلی بیشتر از اینهاست که آن را ما به حوادث و اتفاقات پیش‌بینی نشده بسپاریم.

 

***

در یادداشتی از عباس عبدی آمده است:

چرا برخی از اصحاب قدرت سخنان بدیهی را نمی‌شنوند ولی از سخنان بی‌ربط و خیالی و بی‌مبنا استقبال می‌کنند؟ سخنانی که در باره سوریه و دفاع از حضور ایران در آنجا زیاد گفته شد. آیا سیاستگذاران ایران یک لحظه هم به این صرافت نیفتادند که در باره سیاست خود در سوریه به نظرات منتقدان هم توجه کنند و فقط حرف‌های غیرعقلانی طرفداران کم‌ دانش را نشنوند؟ مگر همه منتقدان دشمن و بدخواه شما بودند؟ اگر قدری گوش می‌کردید امروز با چنین وضعی مواجه نبودیم که همه شما مهر سکوت بر لب زده‌اید و کوچکترین توضیحی در باره اتفاقات سوریه نمی‌دهید که فقط طی یک هفته همه سرمایه‌گذاری‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی دود شد و به هوا رفت.

اولین مشکل شما نداشتن رسانه به معنای واقعی است همین شنبه شب مهمترین کارشناس سیاست خارجی و داخلی صدا و سیما می‌گفت که سقوط دمشق به این راحتی نیست در حالی که ساعت‌ها پیش از آن چند منبع خبری خروج اسد از سوریه را اعلام کرده بودند و دمشق عملا سقوط کرده بود. این تحلیل همه را به یاد سعید الصحاف وزیر تبلیغات صدام حسین می‌اندازد که نیروی بیگانه تا پشت ساختمانش آمده بودند، و او می‌گفت آنها را اسیر کرده‌ایم. بعد هم خودش را تسلیم کرد. یا آن مجری مشهور تلویزیون در حالی که نیروهای مخالفان بسوی دمشق و کاخ ریاسث سرازیر بودند و از بشار اسد هم خبری نیست می‌گوید: «کجا سوریه برگشته به ده سال قبل؛ حالا یه بخشی از حلب رو فقط گرفته‌اند!»

با چنین رسانه‌ای که مجریان و کارشناسانش حرف‌های بی‌پایه و خلاف واقع را تکرار می‌کنند نمی‌توان آگاهی جمعی مفیدی تولید کرد و بیش از همه سیاستگذاران را دچار گمراهی و اشتباه می‌کند. کارشناسان زیادی بودند که حداقل به نحوه حضور ایران و سیاست‌هایش در منطقه و سوریه نقد داشتند ولی هیچگاه مجال اظهار نظر در رسانه رسمی را نیافتند چون تصمیم خود را گرفته بودند و حوصله پاسخگویی به نقدهای مزاحم سیاست‌های خود را نداشتند. بدون تردید باید گفت که نظام رسانه‌ای رسمی و بطور مشخص صدا و سیما نقش مهمی در شکل‌گیری این وضعیت ناخوشایند داشته‌ است. اگر آزادی بیان رعایت شده بود خیلی‌ها می‌توانستند با استدلال‌های خود مردم و سیاستگذاران را قانع کنند که تغییر رفتار دهند.

مشکل دوم رویکرد غیرعلمی به موضوع سیاست خارجی است. سیاست خارجی عرصه اعتماد و رفاقت بازی نیست. آنجا میدانی برای تامین منافع ملی است. اگر این نگاه را داشته باشیم دیگر به اینجا  نمی‌رسیم که یک مقام سابق نظامی پس از خراب شدن اوضاع بگوید که: «ترک‌ها و بعضی از کشورهای عربی دو ماه قبل تضمین داده بودند که هیچ اتفاقی در سوریه نمی‌افتد.» و بعد بگوید که ما را فریب دادند. مگر تضمین شفاهی اعتباری دارد؟ تضمین کتبی هم بی‌اعتبار است چه رسد به شفاهی. فریب در سیاست خارجی یک قاعده رفتاری است. مگر کودک هستید که فریب بخورید؟ فریب خوردن در سیاست خارجی عذر بدتر از گناه است.

مشکل سوم تنهایی ایران است. تنهای تنها. ظاهراً همه طرف‌های ذینفع می‌دانستند که در سوریه چه اتفاقی رخ خواهد داد جز ایران. در ایران حتی یک نفر نیز از این خواب خوش و در واقع آشفته بیدار نشده بود تا اعلام خطر کند. کافی است به این خبر وزارت خارجه روسیه توجه کنیم که؛ «بشار اسد پس از مذاکره با تعدادی از شرکت‌کنندگان در درگیری سوریه، ریاست جمهوری و سوریه را ترک کرد و دستور انتقال مسالمت آمیز قدرت را صادر کرد.» آن دیگری در مقام خبرگزاری نیروی نظامی برای توجیه شکست، مسئولیت را به گردن بشار اسد انداخت و نوشت؛ «رییس‌جمهوری سوریه به اندازه کافی به توصیه‌های جمهوری اسلامی در خصوص «مردم‌سالاری و دفاع مردمی» توجه ننمود.»

این‌ها عوامل و ریشه‌های توجیه‌گری سیاست‌های نادرست است.

ولی شاید مهمترین علت اتخاذ سیاست‌های پرهزینه عدم پاسخگویی و شفافیت است. هنگامی که قدرت داشته باشیم و در کنار آن پاسخگو نباشیم نتیجه منطقی آن بی‌نیازی از نظر کارشناسان و واقعیات عینی و علمی است. امروز که بشار اسد فقط طی چند روز سقوط کرد امری بدیهی به نظر می‌آید شاید در گذشته برخی تصور می‌کردند که این رژیم ماندگار است، ولی همیشه افراد تیزبینی هستند که سیاستگذاران را از خطرات احتمالی آگاه کنند و انذار دهند ولی اگر گوش نکردند آیا می‌توان آنان را به پاسخگویی طلبید؟

بشار اسد تمام شد ولی این آغازی برای ایران است. اول از همه خیلی سریع و روشن پاسخ داده شود که اشتباه کجا بود و چقدر هزینه دادیم؟ آیا ممکن است گروهی معتبر و کارشناس مستقل تشکیل و به این پرسش پاسخ دهند؟ اگر نه بدانید که در جهل و اشتباه مرکب قرار داریم. در مرحله دوم باید ببینیم بقیه سیاست‌های جاری تا چه اندازه از مبانی و این الگوی خطا تبعیت کرده است؟ قدرت حقیقی انسان در پیروزی‌ها تجسم پیدا نمی‌کند در نحوه مواجهه با شکست‌ها و اصلاح رویکردها است که نمود می‌یابد.

اخبار مرتبط

انتهای پیام