او که دانشآموخته دکترای مدیریت رسانه است، تلاش کرده ظرفیت این رسانه را بیش از پیش شناسایی کند و در عمل نیز به راهبردها و برنامههای این شبکه حالوهوایی تازه ببخشد. اگر در این سالها شنونده رادیو نمایش هستید، احتمالا این تمایز را در به کار بستن هرچه بیشتر ادبیات غنی پارسی و همافزایی آن با امر نمایش در این شبکه دریافتهاید. با این وجود همچنان میتوان امید داشت بیش از گذشته از گنجینههای زبان و ادب این سرزمین در رسانهملی بهره بهینه برده شود. از سوهانی دعوت کردیم که با حضور در تحریریه روزنامه جامجم گپوگفتی حول محور این موضوع داشته باشیم. در این مصاحبه همچنین از حضور چهرههای برجسته نمایش در این شبکه، برقراری ارتباط با نسل جوان، چشمانداز ۱۴۰۴ و... پرسیدیم.
این اواخر شاهد حضور چهرههایی هستیم که مدتها ارتباطشان با رسانهملی کمرنگ شده بود، اما همکاری مجددشان را با رادیو نمایش آغاز کردند. چه تلاشی برای حفظ این سرمایهها انجام میدهید؟
به نظرم در عالم هنر، پیشکسوتی معنای ویژهای دارد. به قول معروف: «هنرمند مثل قالی کرمان است.» هرچقدر تجربه کند، ارزش و جایگاهش نیز بیشتر خواهد شد. در کل هنر یک مقوله چندوجهی و پیچیده بهشمار میرود. از یک طرف خلاقیت است و از طرف دیگر مهارت و تجربه. به قول حافظ عزیز: بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحبنظر شود. به همین دلیل در حوزه فرهنگ، هنر و رسانه با کلیدواژه «سرمایه انسانی» به معنای دقیق کلمه سروکار داریم. گرچه این واژه در مدیریت منابع انسانی بهطور عام مصطلح است، اما در صنایع خلاق کارکرد ویژهای دارد. چرا که در بسیاری از زمینهها صرفا مهارتی یا صرفا دانشی، خیلی راحتتر میتوان جایگزین یافت، اما در حوزههای میان رشتهای و دانش ــ مهارتی از قبیل هنر و رسانه، به خاطر مختصات خاص چندوجهی، فردی که به جایگاهی میرسد واقعا یک سرمایه ملی است. به همین دلیل با تاکید معاون محترم صدای رسانهملی، در ادارهکل هنرهای نمایش رادیو این سیاست را به جد دنبال میکنیم و تلاشمان بر این است بتوانیم سرمایههای سازمان صداوسیما را حفظ کنیم و از ظرفیت بیبدیلشان استفاده کنیم. بهعنوان مثال: استاد بهزاد فراهانی افتخار دادند و در یکی از کارهای اخیر حضور داشتند. هرکدام از عزیزان که مایل به همکاری باشند با افتخار و آغوش باز در خدمتشان هستیم.
برخی جریانها از بیرون فشاری را به هنرمندان وارد میکنند تا این همکاریها کمتر صورت گیرد، حتی با وجود اینکه خود هنرمندان راغب به همکاری باشند. در رادیو نمایش فارغ از این جریان، فضا به چه گونهای است؟
باید حواسمان باشد که این یک دام است. فرهنگ و هنر یک مسأله ملی ــ میهنی است و نباید آلوده به بازیهای جناحی و سیاستزدگی شود. در عرصه فرهنگ باید یک نگاه همگرایانه و ملی حاکم باشد تا بتوانیم از ظرفیتها استفاده کنیم؛ چرا که فارغ از هر نوع دیدگاه شخصی یا گرایش سیاسی، پای هویت و کیانی به نام ایران در میان است و این جغرافیایی است که برای همه ما اهالیاش ارزشمند محسوب میشود. در منظومه حکمرانی جمهوری اسلامی ایران و رسانهای عمومی با پسوند ملی، طبعا باید مبنا بر مدار اصل همگرایی تنظیم شود. جناب آقای بخشی زاده، معاون صدای رسانهملی بهطور ویژه بر این محور و رویکرد تاکید دارند، اما بعضیها سعی دارند شیطنت و فضاسازی کنند تا از آب گلآلود ماهی منافعشان را بگیرند؛ باید هوشیار باشیم تا به این دام خطرناک نیفتیم. اگر میدان برنامهسازی از سرمایه انسانی خالی شود، بیشک رسانه جایگاه و اعتبار خود را از دست خواهد داد. نباید این اصل را فراموش کنیم که در حوزه هنر، جانشین و جایگزین آسان و سریع بهدست نمیآید، پس نباید آدمها را آسان از دست داد. اگر کسی در روش مدیریت فرهنگی دچار این خطای راهبردی شود، خطرات و آسیبهای جدی دامنگیر رسانه و به تبع آن افکار عمومی کشور خواهد شد.
در کنار حضور پیشکسوتها و حرفهایها، تربیت نیروی جوان را هم در دستور کار دارید؟
بله، اخیرا در همین رابطه یک سخنرانی با موضوع: «هوش مصنوعی، برنامهسازی رسانهای و جامعه» در شصتویکمین مجمع عمومی اتحادیه رادیو تلویزیونی آسیا و اقیانوسیه (ABU) داشتم. یکی از محورهایی که مطرح کردم طرح این سؤال بود که: تا چه حد باید از این ظرفیت استفاده کنیم که به نیروی انسانی آسیب نزند؟! برای مثال ما در رادیونمایش صدای زندهیاد حمید منوچهری را با هوش مصنوعی بازسازی کردیم، اما اگر قرار باشد با ابزارهایی مانند هوش مصنوعی مدام از صداهای قدیمی به صورت بازسازی شده استفاده کنیم، دیگر مجالی برای ورود نیروهای جوان باقی نمیماند!
در مجموع از یکسو رسانه ذاتا نوجو است و بدون نیروی جوان از خلاقیتش کاسته میشود و از سوی دیگر همانطور که قبلا اشاره کردم، سرمایه انسانی کاربلد و پیشکسوت در آن کیمیاست. پس باید همه این ابعاد و زوایا را کنار هم بگذاریم تا در مدیریت منابع انسانی تصمیم درست بگیریم.
اساس ما یک نگاه متعادل است. سعی میکنیم هم نسبت به محدودیتهای جذب نیرو در سازمان صداوسیما واقعبین باشیم، هم بهعنوان یک اولویت قدر سرمایههای انسانی موجود را بدانیم و از آنان استفاده بهینه کنیم و هم در کنارش تا جای ممکن با برقرار کردن ارتباط میاننسلی جانشینپروری و ورود نیروی تازهنفس داشته باشیم. به نظرم نقطه طلایی اینجاست که تمامی این زوایا را کنار هم بگذاریم و یک مدیریت متوازن و متعادل داشته باشیم، اما متأسفانه محدودیتها و تنگناهای مالی ــ اداری صداوسیما این کار را بسیار سخت و حتی در مواردی ناممکن ساخته. در کل ریشههای این مسأله باید در سطح سیاستگذاری عمومی نظام مالی ــ اداری و مدیریت منابع انسانی و طرح و برنامهریزی سازمان حلوفصل شود.
همانطور که اشاره کردید هوش مصنوعی آسیبهایی را هم به همراه دارد. بهصورت عملیاتی چطور میتوانید از این آسیبها فاصله بگیرید و درعینحال از این ابزار استفاده کنید تا بهروز بمانید؟
همانطور که اشاره شد هنر مدیریت، اتخاذ تصمیم با پیداکردن نقطه طلایی در بین ابعاد و زوایای مختلف و گاه بسیار پیچیده است. فرآیندی که در صنایع خلاق و عرصههای فرهنگی و هنری بهمراتب دشوارتر و پیچیدهتر نیز هست، چراکه در این وادی با نیروی انسانی خلاق طرف هستیم و اصل «خلاقیت» و پرورش انسان خلاق یکی از پیچیدهترین و مهمترین زمینههای انسانی و اجتماعی بهشمار میرود. اصولا علوم انسانی سخت و پیچیده است و ریشه بسیاری از مشکلات کشور ما، بهویژه در ساحت مدیریت و حکمرانی، به کاستیهایی که در آن داریم برمیگردد. در علومپایه و حتی علومتجربی تکلیف روشن و کار بهمراتب آسانتر است. یکسری فرمول ثابت و چهارچوب مشخص وجود دارد که میتوان مسائل را در قالب آنها حل کرد؛ ولی در علومانسانی اینگونه نیست. انسان موجودی چندوجهی و نامحدود و زمینههای اجتماعی نیز پویا و متغیر است؛ پس نمیتوان با یکسری اصول و قواعد ثابت و تغییرناپذیر مسائل انسانی و اجتماعی را حل کرد. دیدگاههای تحولخواهانه و عاملی، چون اجتهاد در مسائل دینی از همینجا نشأت میگیرد. بههمیندلیل فردی که قدم به عرصه سیاستگذاری فرهنگی بهویژه مدیریت رسانه میگذارد، باید یک نگاه پویا و ۳۶۰ درجه داشته باشد. کسب این مهم در عمل اصلا آسان نیست. بیشک اگر بخواهیم در عرصههای فرهنگی و ارتباطی موفق باشیم، یک سر مهم ماجرا به پرورش مدیر خلاق و کاربلد برمیگردد. تنها در این صورت است که جریانسازیهای خوب شکل خواهد گرفت. کسی که تکبعدی به مسائل نگاه کند، نمیتواند در این وادی مدیر خوبی باشد، ولو اینکه در زمینههای خاص تخصص هم داشته باشد. شرط لازم، الزاما کافی نیست. مدیر رسانه باید در خیلی از زمینهها دانش و مهارت کسب کند و مدیریت محض جوابگوی آنتن نخواهد بود. درمجموع باید بهصراحت گفت: مدیران تکبعدی و غیرمنعطف، سمی مهلک برای فرهنگوهنر محسوب میشوند.
یکی از بزرگترین چالشهای رادیو بهخصوص رادیونمایش، تولیدمحتوا برای نسل امروز است. این رسانه باید با تکنولوژی بهروزتر شود تا بتواند با نسل جدید ارتباط برقرار کند. تولیدمحتوا بر این اساس چقدر سخت است؟ برای بهروز بودن و ارتباط با مخاطب چه کار باید کرد؟
باید حلقه وصل را پیدا کرد. کار از این جهت سخت میشود که رادیو به معنای دریافت صدا از طریق امواج، این روزها یک رسانه سنتی بهشمار میرود. باید این واقعیت را پذیرفت که فناوری بر سبک مصرف رسانهای مخاطب اثرگذار است. پس نباید با رسانههای نوظهور جنگید، بلکه باید به آنها با دید فرصت نگریست؛ بنابراین ما در معاونت صدای رسانهملی بر خود کلیدواژه صدا تکیه و به «رسانه صداپایه» تاکید داریم. کمااینکه الان در بستر وب و اینترنت شاهد پدیده پادکست هستیم که بهویژه در بین نسل جوان مخاطب زیادی دارد. در آمریکا که یکی از غولها و قطبهای صنعت رسانه است، پادکست رسانه دوم و بهشدت پرطرفدار است.
بهخصوص اینکه نسل امروز صرفا مصرفکننده نیست و خودش هم تولیدکننده است و از تکنولوژی در جهت خلاقیتهایش استفاده میکند.
دقیقا. این نسل با تکیه بر قدرتی که رسانههای وبمحور در اختیارش قرار داده دیگر مخاطب نیست، بلکه مخاطب ــ کاربر است. جریان رسانههای تودهوار مدت هاست که منسوخ شده و جای خود را به رسانههای شبکهای داده. در سپهر کنونی رسانهای، مخاطب هم از میان انبوه تولیدمحتوا انتخابگر و هم شخصا قدرتی به اندازه یک سازمان رسانهای برای تولیدمحتوا دارد؛ بنابراین رقابت بسیار سخت و تنگاتنگ شده. گاه به شوخی عرض میکنم: روزگاری شده که سازمان عریضوطویل صداوسیما در گوشی موبایل یک نوجوان خلاصه میشود!
انقلاب وب و اینترنت باعث شده از یک جایی به بعد با گسل جدی نسلی مواجه شویم. این مسأله فقط مختص ایران هم نیست، بلکه جهانی است. به سیر تاریخ که نگاه کنیم طبیعتا هر دهه با دهههای قبل یا بعد از خود تفاوتهایی در سبک زندگی، ازجمله فرهنگ استفاده از رسانهها دارد؛ ولی در این بین اینترنت یک شکاف و گسست جدی بهوجود آورده که به قول برایان سولیس، پژوهشگر حوزه دیجیتال «نسل C» را رقم زده. نسلی برآمده از بستر وب که باید به او احترام گذاشت و سلایقش را به رسمیت شناخت؛ چراکه سبد خریدش خیلی وسیع است و رقابت هم تنگاتنگ. اگر دلش نخواهد شما را نمیبیند و نمیشنود. نسل قدیم تابع کنداکتوری بود که مدیران رادیووتلویزیون برایش میچیدند.
درحالیکه بچهها الان هر وقت اراده کنند وارد شبکههای اجتماعی یا نمایشخانگی میشوند و هر کارتونی دلشان بخواهد تماشا میکنند. ساده بگویم: زورشان زیاد شده و دیگر نمیشود از بالای برج عاج با آنان برخورد کرد. این یعنی روشهای مدیریت رسانه هم در جهان امروز متفاوت است. نمیتوان فقط مصلحتگرا بود و باید به نیاز و میل مخاطب هم توجه جدی داشت.
وقتی میگویم در نگاه تحولگرا باید پویا فکر کنیم، منظور این است که باید تمام اقتضائات زمان و زمینه را درنظر بگیریم و وقتی میگویم باید جامعاندیش باشیم، یعنی باید همه مخاطبان را با سلایق رنگارنگشان درنظر بگیریم. البته الزاما همه مخاطبان ما هم نسل نو نیستند، بلکه نسلی از مخاطب وفادار قدیمی هم داریم که اتفاقا خیلی سنتی با رادیو برخورد میکنند و جامعه آماریشان هم کوچک نیست؛ مثلا مخاطبان رادیوی ماشین.
در کل برخلاف رسانههای سرد، وفاداری یکی از ویژگیهای بارز رسانه گرم رادیو است. ما در رادیو نمایش به مخاطب وفادارمان توجه ویژه و با آنها ارتباط صمیمانهای داریم. حتی خیلیهایشان شماره موبایل من و دیگر همکاران را هم دارند. گهگاه زنگ میزنند و بعد از حال و احوالی صمیمانه، نظراتشان را در میان میگذارند. یکی از تجربیات شیرینکاریام این بود که یک روز در محل تئاترشهر برنامهای داشتیم که در رادیو هم اعلام شده بود. آقای رضایی یکی از مخاطبان عزیزمان خودش را به آنجا رساند، فقط برای اینکه هدیهای به من بدهد و تشکر کند. همزمان که گپ میزدیم هدفن توی یکی از گوشهایش بود. گفت حتی همین حالا هم دارم رادیو نمایش میشنوم. این جنس مخاطب وفادار جزو خاصیتهای رادیو است.
به گواه درگاههای مختلف ازجمله ایرانصدا که از بستر وب مخاطبسنجی میکند، رادیو نمایش از ساعت ۱۲ شب تا ۵ و ۶ بامداد، پر مخاطبترین رادیوی شبانگاهی است. در کنار نگاه آیندهپژوهانه و روزآمد و ارتباط گیری با نسل جوان از طریق زمینههای نوظهوری، چون فضای مجازی، ما نمیتوانیم و نباید نسبت به مخاطب وفادار سنتیمان هم بیتفاوت باشیم.
با توجه به بستر مناسب رادیو نمایش برای قصهگویی و جذب نسل جدید با این فضا، چطور میشود بیشتر از متون ادبیمان استفاده کنیم؟ بهویژه در نمایشهای رادیویی.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد!
این یک چالش جدی و دیرین در کشور ماست.
در بحث مطالعات توسعه که نسبت پررنگی هم با رسانه دارد، این سؤال مطرح است که در مسیر پیشرفت، آیا فقط فناوری و ابزار مهم است یا مقولهای به نام فرهنگ و محتوا هم موضوعیت دارد؟! بسیاری از اندیشمندان مانند هایدگر، هابرماس و هورکهایمر به این مسأله مهم پرداختهاند. در کشور خودمان نیز در دهه ۲۰ شمسی، دکتر سیدفخرالدین شادمان «تسخیر تمدن فرنگی» را نوشته که بسیار مهم است و گویا او این روزها را میدیده. دکتر شادمان میگوید: فناوریهای وارداتی خارجی، بهویژه ابزار ارتباطی و رسانهای یک روح فرهنگی هم به قول قدیمیها سرجهازی دارند که اگر نتوانیم آن را به نفع هویت بومی خودمان تسخیر و مال خود کنیم، ما را تسخیر میکند و قافیه را میبازیم. پدیدهای به نام غربزدگی که بعدتر جلال آلاحمد مطرح کرد ریشه در همین مسأله دارد، اما متأسفانه در رابطه با این مقوله اغلب راه افراط یا تفریط در پیش گرفتیم و بهندرت متوازن بودهایم. دلیل بسیاری از آسیبهای فرهنگی و اجتماعیمان نیز همین است. مثلا وقتی ویدئو آمد، گفتیم مخرب است و باید آن را حذف کرد، اما در نهایت چه شد؟! جز تسلیم چارهای داشتیم؟! مدتها طول کشید تا به این نتیجه برسیم که میشود مؤسسه رسانههای تصویری تشکیل داد، اما تکلیف سالهای طلایی که از دست دادیم چه؟!
در مدیریت فرهنگی باید از زمان جلوتر بود و آیندهپژوهی کرد. در معادلات امروز جهان، هویت یک مسأله بسیار جدی است؛ آنقدر که من از آن به «جنگ جهانی هویت» تعبیر میکنم. در این پارادایم، ایجاد توازن میان فرهنگ ملی با فناوریهای نوظهور دال مرکزی است. کارکرد حیاتی کلیدواژه رگولاتوری یا تنظیمگری که در عصر جدید خیلی مطرح بوده همین است.
رادیو میتواند این تأثیر را بگذارد و رادیو نمایش میتواند ارتباط تنگاتنگی با ادبیاتمان داشته باشد و آن را بیشتر به مخاطب بشناساند. برای مثال شاید مخاطب فرصت نکند شاهنامه بخواند یا اصلا سواد شاهنامهخوانی نداشته باشد، ولی از طریق رادیو میتواند این اتفاق را برای خودش رقم بزند.
از ابتدای مدیریت بنده، یکی از مهمترین محورهای تولیدات رادیو نمایش، همین گنجینههای ادب فارسی بوده است. خیلیهایشان را کار کردیم و همچنان هم مشغولیم؛ مثلا یکی از تولیدات خوبمان در این زمینه «نامورنامه» است. شاهنامه فردوسی به روایت نمایشگونه محسن بهرامی و تهیهکنندگی خوب ملیحه مرادیجعفری که دو سال پیش آن را شروع کردیم و همچنان ادامه دارد، یک کار جذاب و ماندگار است.
دکتر جلال خالقیمطلق برای رونمایی این اثر پیام ارزشمندی داد و از آن تقدیر کرد. از سریالهای فاخر اخیرمان با موضوع شاهنامه هم میتوانم به "دوازده رخ" که به سومین جنگ شاهنامه و نبرد ۱۲ پهلوان ایرانی و تورانی میپردازد، اشاره کنم.
همچنین با ابتکار و طراحی قربان نجفی، بهزودی یک روایت جذاب، متفاوت و آهنگین از شاهنامه نیز روانه آنتن خواهیم کرد.
پس میشود به گنجینه ادبیاتمان بیش از پیش رنگ رسانه داد؛ مثل برنامه هزار نقل ناگفته؟
کارهای زیادی وجود دارد، ولی از نمونههای اخیر همین مجموعه هزار نقل ناگفته است. در این اثر به سنت نمایش ایرانی پرداختیم. بسیاری از قالبهای نمایش ایرانی مانند: نقالی، ترنابازی، بقالبازی، خیمهشببازی و... درست شناخته نشدند، اما ظرفیتهای ارزشمندی هستند.
از دیگر کارهایی که در این زمینه رونمایی شد و مورد توجه قرار گرفت «تخت ترنا» بود. اولین نمایش رادیویی اینترکتیو یا تعاملی در جهان با درونمایهای کاملا ایرانی.
در مورد تعزیه هم هر سال محرم بهطور ویژه کار را میکنیم. حتی یک بار گروه تعزیهای را به ساختمان شهدای رادیو آوردیم و در حضور همکاران سازمانی اجرا کردند.
با این حساب میتوان اذعان کرد که شعار هویتمحوری سرلوحه کار قرار گرفته است. غیر از نکاتی که ذکر کردید برای تحقق این امر در رادیو چه کارهای دیگری میتوان کرد؟
باید چارچوب هویت را تعریف کنیم. هویت مفهومی بسیار کلان است که میتواند محل مناقشه قرار بگیرد. اولا ما یک مکتب هویتی مهم تحتعنوان «جمهوری اسلامی ایران» داریم که برآمده از «گفتمان انقلاب اسلامی ایران» است. همیشه در مصاحبههای مختلف گفتهام که انقلاب اسلامی ایران را صرفا یک تغییر رژیم سیاسی نمیدانم. در واقع این اتفاق برآمده از تجربه زیست هزاران ساله مردم ایران است که خودش را در یک رویداد سیاسی نشان داد.
پس در مفهوم انقلاب اسلامی ایران عامل «ملیت ایرانی» خیلی مؤثر است. اگر آن را نادیده بگیریم خود را از یک میراث بزرگ و سرمایه بسیار ارزشمند محروم کردهایم که حتی از منظر سیاسی نیز مهمترین عنصر قوام بخش است. برای مثال: در حوزه مطالعات مسائل ملیت، قومیت و ملیتگرایی، سه جریان اصلی وجود دارد: ازلیگرایان، نوگرایان و یک دیدگاه و مکتب سومی که پایهگذارش آقای آنتونی دیاسمیت فعالترین و برجستهترین نظریهپرداز این حوزه است، به نمادگرایی قومی یا Ethno-Symbolist Approach مشهور است و رویکردی بینابین و ترکیبی دارد که واقعبینانهتر است. چرا که باید موضوع را به نسبت کشورهای مختلف، متفاوت بررسی کرد.
از نظر دی اسمیت، گرچه ملیتگرایی (ناسیونالیسم) بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی با ویژگیهای خاص خود را میتوان محصول دوران مدرن یعنی دوران پس از پیدایش سرمایهداری و فروپاشی اقتدارهای سراسری امپراتوری مذهبی و کلیسا در نظر گرفت، اما نمیتوان پدیده ملت را به طور خاص پیامد پیدایش ناسیونالیسم دانست. به عبارت دیگر: ملت پدیدهای کهنتر از ملیتگرایی است و گرچه در بسیاری از کشورهای تازه بنیان یافته، این ایدئولوژی ناسیونالیسم بود که به خلق پدیده هویت ملی و تصویر وجود یک ملت دست زد، اما نمیتوان این موضوع را به کل تاریخ و به همه کشورها و عرصههای جغرافیایی تعمیم داد؛ تاریخ بشر نشانگر این است که پدیده ملت در برخی جوامع پدیدهای بسیار کهنتر از عصر پیدایش ناسیونالیسم بوده است. به همین دلیل دیاسمیت در کتاب ریشه قومی ملتها که عکس روی جلدش نیز تصویری از تخت جمشید است، به معرفی ملتهای کهن یا باستانی دست زد و ایران را یکی از مهمترین آنان برشمرد.
چشمانداز ما تمدنسازی نوین اسلامی است و فرهنگ ایرانی با قدرت نرم فوق العادهاش که سرسختترین مهاجمان مانند مغولها را در خود هضم کرده این قابلیت را دارد که در تمام جهان فراگیر شود، اما رقبای قدرتمند هم در این مسیر بسیارند. مثلا ترکیه که عامل ملیت را مبنا قرار داده و با ابزارهایی مانند دیپلماسی عمومی، هنر، رسانه و صنعت سرگرمی از قبیل گردشگری و فیلم و سریال به دنبال تمدنسازی نوین اسلامی در سبک زندگی و موضوعات دیگر است، اما هر آنچه که از آن دم میزند و کار میکند باز هم در دایره فرهنگ ایرانی است. یعنی خود عثمانیها بهواسطه نرمافزار فرهنگ ایرانی و زبان فارسی توانستند دامنه قلمروشان را از آسیای مرکزی تا شمال آفریقا، شرق اروپا و شبه جزیره بالکان رشد بدهند. اکنون ردپای فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی را در جای جای این جغرافیای فرهنگی میبینیم. این بستر یک امکان مفت و مجانی است که در اختیارمان قرار گرفته. اگر براساس آن سیاستگذاری تخصصی کنیم میتوانیم یک تمدنسازی نوین اسلامی و حتی جهانی مبتنی بر فرهنگ و هویت یا در یک کلام ملیت ایرانی انجام دهیم. این عامل بسیار مهم است و نباید آن را نادیده گرفت.
شیر ایران فرهنگی اگر در آوردگاه قدرت نرم سر برآورد، بسیاری از مرزهای سیاسی را در خواهد نوردید؛ کشورهایی که اگر به مولفههای هویتی، عناصر فرهنگی و گذشته خویش نیک بنگرند، خود را ایرانی خواهند یافت.
خیلی اوقات ممکن است در تعریف این دایره هویتی دچار اشکال شویم. این دایره هویتی و مرزبندی هویتی ما مسأله مهمی است. اخیرا یادداشتی با مضمون مرزبندی هویتی نوشتم و تعبیرم این بود که: دیگرستیزها و وادادهها دو روی یک سکهاند. دیگر ستیزها و قبیله گراها، آن قدر دایره مرز هویتی و گفتمانی را محدود و تنگ میکنند که دیگر کسی داخلش نمیماند. خدا رحمت کند شهید سلیمانی را که میگفت: به همه برچسب میزنید و میگویید این چپ و آن راست است؛ چه کسی را باقی میگذارید؟! اما باید توجه داشت از آن سوی بام، وادادگی و بیگانهپرستی هم مرز هویتی و فرهنگی را نابود میکند.
این یک مرز باریک است.
بله. یک شاعر افغانستانی میگوید هر جا مرز کشیدند شما پل بزنید. این زیباست، ولی روی همه مرزها هم نمیشود پل زد. جهان وطنی دایره ایران فرهنگی را هم از بین میبرد. سیدقطب در یکی از مقالاتش تحت عنوان آمریکایی که من دیدم میگوید: در آنجا کلیسایی دیدم که دم درش تبلیغ زده بود شبها مراسم شرابنوشی، رقص و شادمانی برگزار میشود. رفتم و دیدم جوانها به همراه موسیقی شراب خوردند و رقصیدند. به کشیش گفتم در اینجا رقاصخانه راه انداختی؟! گفت میخواهم جوانان را جذب کنم؛ گفتم با این کارت جذب کلیسا نکردی و جذب دیسکو کردی؛ در واقع کلیسا را به دیسکو تبدیل کردی.پس از یک طرف نباید مرزهای هویتیمان را از بین ببریم و از یک طرف دیگر نباید خیلی محدودش کنیم و این همان نقطه طلایی است.
این اواخر همکاریهایی با موزه عبرت انجام دادید و به تفاهمنامهای رسیدید که قرار است هویت انقلابیونی را که شاید نسلهای جدیدتر آنها را نشناسند یا کمتر بشناسند، نشان بدهید تا بگویید انقلاب همین طوری شکل نگرفت و افراد زیادی جانشان را گذاشتند تا این اتفاق بیفتد. این همکاریها با نهادهای دیگر هم شکل میگیرد؟
بله، سیاست ما در رادیو نمایش ایجاد یک پازل فرهنگی و گفتمانی است. اگر تصور کنیم انقلابی بودن یعنی این که تمام تولیداتمان را محصور به موضوعاتی از این دست کنیم و از صبح تا شب فقط بر این طبل بکوبیم، قطعا یک خطای بزرگ راهبردی و جفا به انقلاب اسلامی است. باید تجربهگذشتگان را مطالعه کرد. در زمان شاه در رادیو و تلویزیون ملی ایران اتفاقی افتاد که به دنبالش کتابی به نام «صدایی که شنیده نشد» منتشر شد. یکی از قابل توجهترین آثار در حوزه مطالعات رسانه. ماجرا از این قرار است که در سال ۱۳۵۳ با مدیریت مجید تهرانیان و علی اسدی، دو تن از جامعهشناسان مطرح، پژوهشی تحت عنوان طرح آیندهنگری در سازمان رادیو و تلویزیون وقت انجام شد.
تهرانیان دانشآموخته دانشگاه هاروارد بود که از سال ۵۰ به ایران آمده بود و این پیمایش با پیشنهاد او به رضا قطبی انجام گرفت. اسدی نیز دکترای جامعهشناسی از دانشگاه سوربن بود که پیش از انقلاب مدتها مدیریت مرکز سنجش افکار و تحقیقات رادیو تلویزیون و از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ مدیریت پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران را برعهده داشت.
نتایج یافتههای این پیمایش علمی که طرح «آیندهنگری» نام داشت، نشان داد که برنامههای رادیو و تلویزیون وقت با تمام ظاهر شاهدوستانه و ترویج فرهنگ لیبرالیستیاش، در بین افکار عمومی کاملا نتیجه عکس داده و به ظهور و گسترش یک گفتمان دینی و درنهایت یک انقلاب مذهبی منجر خواهد شد. این پژوهش در آن زمان مورد توجه قرار نگرفت و بایگانی شد تا اینکه سالها بعد از انقلاب از سوی نشر نی و تحت عنوان صدایی که شنیده نشد، به انتشار رسید.
سه ضلع پایه رسانه: یکی محتوا یا به عبارتی «چه گفتن؟!»، دومی مخاطب، ذائقه و سلیقه او یا عبارتی «برای چه کسی گفتن» و سومی خود ابزار رسانه و ویژگیهای ذاتی آن یا به عبارتی «چگونه گفتن» است. در فرآیند کار رسانهای نمیتوان از هیچکدام این اضلاع غافل شد. مثلا خود ابزار رسانه یک زبان است که اگر از آن درست و هنرمندانه استفاده نکنیم، اثر عکس میگذارد. بسیاری اوقات فقدان این پایه ارتباطی در فعالیت رسانهای باعث میشود ارزشها و ارزشیها تولید ضدارزش کنند.
از دیگر پروژههای اخیبر رادیو نمایش، راهاندازی بخش کودک است. تصور میشد مخاطب رادیو نمایش فقط یک گروه سنی خاص است. در این حوزه چه اقداماتی در حال انجام است؟
کودک یعنی آینده، پس یک مخاطب و فوق العاده راهبردی است. در همایش اخیر ABU هم شاهد بودم اکثر رادیو و تلویزیونها روی این موضوع تمرکز ویژهای دارند. دلیلش این است که خیلی از آسیبها و آفتهایی که در سطح جامعه و لایههای اجتماعی میبینیم، ریشهاش به دوران کودکی برمیگردد.
به گواه روانشناسان شاکله شخصیتی انسان در کودکی شکل میگیرد و از سوی دیگر نمایش، بهترین ابزار برای آموزش به کودکان است؛ بنابراین بخشی از کنداکتور را به مخاطب کودک اختصاص دادیم.
تاکیدمان هم روی آموزش و تقویت مهارتهای پایه است که شاهکلیدهای فرهنگی و ارتباطی جهان امروز و آینده بهشمار میروند. مثلا مهارتهای حل مسأله، تعامل اثربخش، کنترل خشم و... این مهارتها اگر از کودکی تقویت شدند، بسیاری از آسیبهای اجتماعی و خانوادگی در آینده کاهش مییابد و جامعه اخلاقمند میشود.
محتوای این برنامهها فقط کودکانه است یا قرار است یکسری محتوای مهم در قالب فضای کودکانه هم استفاده کنید، مثل متون ادب فارسی که به آن اشاره کردیم؟
بهره میبریم و نگاهمان آموزشی است، اما آثاری مثل «کلیله و دمنه» باید در قالبی بازنویسی و تنظیم شوند که برای ذائقه و سطح مخاطب کودک امروز قابل استفاده باشد. همانطور که عرض کردم، نگاهمان صرفا سرگرمی نیست بلکه سرگرمی-آموزشی است. قابلیتهای نمایش را نباید دستکم گرفت. امروزه در دنیا از تئاتر کاربردی و تئاتر در آموزش یا TIE استفادههای زیادی میشود. حتی از دراماتراپی برای درمان سختترین بیماریهای روحی و روانی بهره میبرند.
در کشور خودمان تجربههایی مانند فردوس حاجیان یا حسن نیرزاده نشان داد که عامل نمایش تا چه اندازه در آموزشوپرورش مؤثراست.
رادیو نمایش چند سالی است در جشنواره فجر حضور فعالی دارد. در جشنواره فجر امسال چه برنامههایی خواهید داشت؟
در حال حاضر به طور ویژه دو ایده مدنظر داریم. یکی «استودیو هشت» که برنامه تعاملی عصرگاهی رادیونمایش است که به طور منعطف جشنواره فجر را هم پوشش خواهد داد. دیگری هم یک ویژهبرنامه تخصصی. در این رابطه تا به حال چند طرح رسیده و در حال بررسی هستیم.
قطعا مانند سالهای گذشته حضور حداکثری خواهیم داشت و انشاا... افتتاحیه و اختتامیه را هم پوشش خواهیم داد.
تا امروز کارهایی برای تعامل بیشتر بین تئاتر، رادیو و تلویزیون انجام شده است، اما چطور میشود این همافزایی میان تئاتر، تلویزیون و رادیو را عمیق و گستردهتر کرد؟
این زمینهها به تجربه کردن یا به قول فرنگیها کار experimental نیاز دارد. طی این سالها در کنار فضای کلاسیک و روال مرسومی که داریم، تجربههای جدیدی را هم پشتسر گذاشتیم. مثلا ژانری به نام رادیو پلاس ابداع کردیم که مبنایش رسانه صداپایه است؛ ولی در آن از انیمیشن، تئاتر و خیلی از عناصر دیگر نیز بهعنوان مکمل بهره گرفتیم. بهعنوان نمونه، در همین قالب نوظهور طی همکاری با نیروی انتظامی مجموعه پلیسی-معمایی «آقای خاص» را با حضور ایرج نوذری تولید کردیم که علاوهبر رادیو از شبکه نسیم تلویزیون هم پخش شد و مورد استقبال مخاطب قرار گرفت.
رادیوتئاتر چیست. آیا در آن تئاتر روی صحنه را رادیویی میکنید؟
خیر، نمایش رادیویی است که بهگونهای تئاتریشده، روی صحنه اجرا میشود. شاید تعبیر درستش: نمایش صداپایه باشد. گرچه روی استیج تئاتر و با حضور مخاطب به روی صحنه میرود، اما عامل میکروفن رادیویی در آن محوریت دارد و بازیگران نقش را از روی کاغذ و متن میخوانند. ولی از طراحی لباس، نور و دکور نیز به حالت مینیمالی و سادهسازیشده در آن استفاده میشود.
رادیوتئاتر در کشورهای صاحب صنعت تئاتر، مانند انگلستان و آمریکا گیشه تخصصی دارد.
در ایران نیز طی دهه اخیر با همکاری ادارهکل هنرهای نمایشی رادیو و جشنواره تئاترفجر بخش ویژهای به این قالب میان رشتهای اختصاص یافته که بسیار هم پر مخاطب است. قصد داریم در آینده جشنوارهای مستقل و تخصصی برای «رادیوتئاتر» برگزار کنیم.
برای رادیو بهویژه رادیو نمایش در سال ۱۴۰۴ چه افقی را متصور هستید؟
موفقیت امری نسبی است. پس باوجود تمام محدودیتها و تنگناها، همچنان آهسته و پیوسته اهداف و سیاستهایمان را دنبال خواهیم کرد. به قول شیخ اجل: رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود/ رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
درمجموع بهدلیل ویژگیهای خاص ذاتی از قبیل گرم، صمیمی و تعاملی بودن، افق روشنی برای رسانههای صداپایه خصوصا نمایش رادیویی در آینده سپهر رسانهای جهان و ایران میبینم. رونق پادکست شاهد مثال است. بر این باورم که فضای مجازی، رسانههای نوظهور و نسل جدید یک فرصت بزرگ است نه تهدید. همه چیز بستگی به نحوه مواجهه ما دارد که در تلاشیم موفق رقم بخورد. همین حالا هم با تبلیغ در فضای مجازی، ارتباط خوبی با مخاطب نسل جوان گرفتهایم. آینده یعنی امید، و نگاه ما به افقهای آینده است.
عکاس: مجید آزاد
∎