محمدرضا مهدویپور/ جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینما حقیقت» قطعا مهمترین رویداد سینمایی در کشور است که در طی دو دهه اخیر «اهالی سینمای مستند» هر ساله انتظارش را میکشند. جشنوارهای که فعالیت رسمی هجدهمین دوره آن از بعدازظهر روز یکشنبه ۱۸ آذرماه در محل «پردیس سینمایی چارسو» آغاز گردید. پردیسی سینمایی واقع در خیابان جمهوری که نه تنها با سالنهای استاندارد و آنتندهی مناسب اینترنت و فضاهای گعده لازم و ... محیطی مناسب برای فعالیت اهالی رسانه محسوب میشود؛ بلکه با دسترسی لازم به وسایل نقلیه عمومی و امکانات پارکینگ و ...، پس از «مرکز همایشهای برج میلاد» یکی از مناسبترین مکانها برای برگزاری «جشنوارههای معتبر سینمایی» و در «گرید بینالمللی» برای ایران محسوب میشود.
سوای نظر از تدبیر برگزار کنندگان «جشنواره هجدهم» برای حفظ «پردیس سینمایی چارسو» به عنوان «خانه سینما حقیقت» ؛ شاید آنچه که بیش از هر چیز در روز نخست از برگزاری این رویداد سینمایی به چشم آمد و قابل تحسین قلمداد شد، فضای آرام و به دور از ناهنجاریهای اجتماعی در محیط برگزاری این رویداد معتبر سینمایی بود. فضایی که بیش از هر چیز محصول دغدغهمندی و برنامهریزی مناسب متولیان برگزاری این دوره از جشنواره بود و موجب شد تا حداقل در روز نخست از برگزاری این رویداد، شاهد ولشدهگی محیط عمومی «خانه جشنواره» نباشیم و ناهنجاریهایی را مشاهده نکنیم که حدود ۴۵ روز پیش و در فرایند «چهلویکمین جشنواره فیلمکوتاه تهران» به سبب ناتوانی برگزارکنندگان و یا شاید هم به علت بیدغدغگی ایشان، در مکان بیکفیت و فاقد امکانات اولیه «پردیس سینمایی ملت» به صورتی گسترده شاهد آن بودیم!
اما نخستین روز از هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینما حقیقت» با برگزاری «آیین افتتاحیه» همراه بود. مراسمی که اگر چه با تاخیری چهل دقیقهای در «سالن شماره یک چارسو» آغاز گردید و به این ترتیب بار دیگر اثبات کرد که تاخیر در برگزاری به بخشی از مراسمهای فرهنگی و هنری مبدل شده است و ...؛ اما با این همه تیم برگزار کننده مراسم تمام تلاش خود را کردند تا این تاخیر را جبران نموده و آیتمها و برنامههای مراسم افتتاحیه با ریتمی تند اجرا نمایند. بالاخص آنکه به عنوان یک مراسم بسیار کوتاه و مختصر در مجموع از هویت اولیه و لازم یک «جشنواره سینمایی در جمهوری اسلامی» برخوردار بود و این همه نه به آن دلیل بود که دبیر آن چشم خود را بر روی واقعیتهای جهان پیرامونی نبست و به صراحت در سخنان ابتدایی خود از «مظلومیت غزه و لبنان» و «نسل کشی مردم بیدفاع» گفت و ...؛ بلکه به آن سبب بود که آیین افتتاحیه هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران «سینما حقیقت» با یک اتفاق مدیریتی قابل تقدیر نیز همراه گردید و آن هم اختصاص بِرند و بُرد خبری «اکران افتتاحیه» به مستندی در رابطه با موضوع نخست امروز بشریت، یعنی «مظلومیت مردم غزه» بود.
پس اگر چه «آیین افتتاحیه هجدهمین جشنواره سینما حقیقت» در زیر سایه سنگین اخبار «سقوط دمشق» و «فروپاشی دولت بشار اسد» و ... برگزار شد و این همه تاثیر ویژهای بر ابعاد رسانهای آن گذاشت؛ اما با این همه نمایش مستند «حالت عشق» با وجود تمام ضعفهای فرم و بالاخص محتوایی ناقص خود و بعضا اشتباه خود در ارایه تصویری «سکولار « و «سوسیالیست مسلمان» از مردم فلسطین و ...، باز هم به عنوان «فیلم افتتاحیه جشنواره سینما حقیقت» توانست خلأ سخن گفتن از «مظلومیت فلسطین» و «سگ هار صهیونیست» در رویدادهای هنری و سینمایی برگزار شده در یک سال گذشته در کشور را به صورتی حداقلی مرتفع سازد.
البته پیکره لخت و خالی محیط جشنواره در جایابی «نمادهای مقاومت» و به نمایش گذاشتن المانهایی در حمایت از «ملت مظلوم فلسطین و لبنان» از موضوعاتی بود که با گشت و گذار در نخستین روز از برگزاری این دوره از «سینما حقیقت» به شدت در چشم میآمد و البته باید امیدوار بود که این امر به سرعت توسط متولیان در فضای چیدمانی محیط جشنواره پوشش داده شود.
غیر از اکران مستند بلند «حالت عشق» در «آیین افتتاحیه هجدهمین جشنواره سینما حقیقت» و در سئانس ابتدایی نمایش «سالن ۱»؛ مخاطبان این دوره از «سینما حقیقت» در روز نخست از برگزاری این رویداد میتوانستند ۳۱ مستند دیگر را در بخشهای مختلف مشاهده نمایند. مستندهایی در سه گروه بلند و نیمه بلند و کوتاه که به عنوان آثار راهیافته به بخشهای اصلی و فرعی این دوره از جشنواره در شش سالن سینمایی «پردیس چارسو» به نمایش گذاشته شد و در این میان با استقبال نسبتا قابل قبول مخاطبان برای روز نخست همراه گردید.
«هنرستان» عنوان مستند بلندی به کارگردانی «علی ثقفی» بود که در «بخش مسابقه ملی» از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰ در «سالن ۱ پردیس چارسو» به نمایش درآمد. اثری که سوای نظر از کاستیهای در فرم و روایت داستانی خود، اثری کاملا نجیب محسوب میشود که با وجود طرح معضلات طبقات محروم اجتماعی، نه تنها توانست امید به اصلاح وضع موجود را در ذهن مخاطب خود به نمایش بگذارد؛ بلکه در حد بضاعت سعی کرد تا راه حلهای مدنظر خود را برای برون رفت از فضای تقابل با نسل دهه هشتادی را ارایه دهد و نحوه برخورد صحیح برای اصلاح نوجوانان امروزی را در قالب یک مصداق عملی با عنوان مدیریت «هنرستان راهیان قدس» مورد مطالعات و باز آموزی قرار دهد.
«خطالقعر» عنوان مستند بلندی به کارگردانی «فرشاد اکتسابی» بود که در «بخش مسابقه ملی» از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۱:۳۰ در «سالن ۱ پردیس چارسو» به نمایش درآمد. اثری که با سرمایهگذاری «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» تولید شده بود و موضوع چرایی شروع جنگ ایران و عراق را مورد توجه خود قرار میداد. اثری که با ارایه قرائتی ظریف گونه، تلاش میکند هم «انقلاب اسلامی» و بالاخص شخص «امام خمینی» و هم «صدام حسین» و قدرتهای غرب و شرق را اعم از «آمریکا» و «شوروی» را به یک میزان مقصر در وقوع «هشت سال جنگ تحمیلی» نشان دهد و مخاطب بیچاره خود را به بهانه رویکردی بیطرفانه در تحیر و سرگشتگی عمیقی رها سازد و این همه را با فراز شروع و پایانی اثر در روح و جان مخاطب خود حقنه میسازد و این گونه است که شروع «خطالقعر» با صدای آژیر خطر روی تصاویر رفتن شاه از ایران و آمدن امام و پیروزی انقلاب شروع میشود و نهایتا تا شروع جنگ ادامه دارد. آژیر خطری که با پیروزی انقلاب شروع میشود و در انتها نیز همان آژیر خطر است همچنان بر روی تصاویری از وضعیت جنگی ایران به پایان میرسد و مردمی که بهنوعی هیپنوتیزم شده و این مستند را تماشا میکنند در انتها با شمارش اعداد نه تنها قرار نیست از تاریخ بیرون بیایند و به زندگی روزمره خود بپردازند، بلکه قرار است به واسطه این شمارش، طعم انتظار برای شروع جنگ دیگری را تجربه نمایند و این همه در حالی است که «خطالقعر» به صورتی وصله شده و شاید هم برای جلب نظر سفارش دهندگان خود سعی میکند تا در نتیجهگیری نهایی، ضمن تاکید بر این انگاره که اگر منافع غربیها اقتضا کند جنگ دیگری بهراه میاندازند و ...، به ارایه راهکار آمادهبودن، داشتن سلاح و قدرت بازدارندگی با موشک و ... و همچنین اتحاد داخلی و اقتدار نیروی نظامی اشاره میکند، که البته این همه با روح کلی اثر در ایجاد تردید برای «حقانیت انقلاب اسلامی» در تعارض قرار میگیرد.
«فصلی که گم شد» عنوان مستند بلندی به کارگردانی «مهدی قنواتی» بود که در «بخش مسابقه ملی» از ساعت ۲۱:۳۰ تا ۲۳:۳۰ در «سالن ۱ پردیس چارسو» به نمایش درآمد. اثری «فمینیستی» که با سرمایهگذاری مجموعهای با عنوان «کانون فیلم آهنگ تصویر» تولید شده است و کلا مصائب زن بودن در یکی از روستاهای مرزی و محروم و مردسالار سیستان و بلوچستان را روایت میکند. «فصلی که گم شد» با استفاده از مدل روایتگری «واقع گرایانه» (Realism) و به دور از شیوه «سانتی مانتالیسم» (Sentimentalism) تمام تلاش خود را به کار برد تا زن و حتی مرد مسلمان ایرانی را اسیر سنتهای دست و پاگیری نشان دهد که منشأ آن مذهب و در مجموع «سبک زندگی اسلامی» است. البته نگاه «فمینیستی» این اثر موجب شده تا تمرکز «فصلی که گم شد» بر روی موضوع ازدواج زودهنگام باشد و از آن به عنوان مرگ آمال و آرزوها تعبیر نماید و زن ایرانی را موجودی نشان دهد که مجبور است به چنین مرگی تن دهد، زیرا سنت پیامبر است! البته در اصل این موضوع که «فصلی که گم شد» سعی داشت در لایههای رویین خود و با نگاه کاملا انتقادی به معضلات جغرافیایی منطقه سیستان و بلوچستان، مانند ریزگردها و کم آبی که مهاجرتهای زیادی را سبب شده و به مشکلات فرهنگی به خصوص برای جنس زن و ... بپردازد نمیتوان ایرادی به آن گرفت. اما نکته تاریک «فصلی که گم شد» آنجایی است که این اثر تمام تلاش خود را به کار برده تا این همه تلخی و محرومیت و بدبختی را با مناسک و المانهای مذهبی قاب بگیرد و برای مخاطبان خود معنا ببخشد. بر این اساس تمرکز دوربین بر نماز عید فطر و پخش صدای اذان در چند نوبت و قاب گرفتن از مسجد صاحب الزمان به عنوان مکانی که بچههای مدرسه به سختی از جلوی آن عبور میکنند تا تو گل و لای نیفتند و صندوق صدقاتی که چسبیده به خانههای کپر مانند است و در حال مدفون شدن زیر موج ریزگردها میباشند و مدرسهای که سر در آن با خطی درشت نوشته شده است که «امام حسین سیدالشهداست» و ... تا اسم اثر که به صراحت استعارهای است از فصل کودکی و نوجوانی انسان ایرانی و خصوصا دختران مسلمان ایرانی که در هزارتوی سنتهای دست و پاگیر، محرومیتها و معضلات جعرافیایی و اقتصادی گم شدهاند! همه و همه نشان از نوعی نگاه افراطی «فصلی که گم شد» و تقابل آشکار آن با «سبک زندگی اسلامی» دارد.
«کولانداز» عنوان مستندی نیمه بلند به کارگردانی «مرتضی جذاب» بود که در «بخش مسابقه ملی» از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۱:۳۰ در «سالن ۳ پردیس چارسو» به نمایش درآمد. اثری که با سرمایهگذاری «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» تولید شده و به روایت زندگی خانوادهای میپردازد که پدر آنها کشتیگیر و قهرمان بوده ولی به خاطر تامین معاش مجبور به کارگری آن هم در خارج از ایران و در کشور عراق شده است! و حالا پسر خانواده هم راه پدرش را ادامه داده و به صورت حرفهای در رشته کشتی فعالیت میکند. خانوادهای که یک پسر کوچک دیگر نیز دارد که دچار معلولیت ذهنی است و حالا «کولانداز» با نمایش مشکلات این خانواده اگر چه تا حدودی به ورطه سیاهنمایی میافتد و ...؛ اما در مجموع اثری است که متاسفانه با کم دقتی در فرایند تولید، به موضوع «سیاستهای جمعیتی» و فرزندآوری خدشه وارد ساخته و نشان میدهد که هرچقدر خانواده نسبت به هم متعهد باشند و عاشق هم و ... اما اساسا شرایط زندگی در نظام جمهوری اسلامی ایران به نحوی نیست که این گرمی کانون خانواده و صمیمیت در آن پایدار بماند و این همه با سکانس پایانی «کولانداز» در تصویرسازی از رفتن پدر به فرودگاه امام خمینی در ذهن مخاطب این اثر هک میگردد. پدری که به امید کار در کشور عمان، در حال ترک خانواده و عزمیت به آن کشور است.