روزگار غریب!
احمد زیدآبادی
دولت بشار اسد در عرض ده روز تمامی سرزمینهای تحت کنترل خود را از شمال تا جنوب سوریه از دست داد و سقوط کرد.
برف هم به این سرعت ذوب نمیشود! گویی بر آب بنا شده بود. یا انگار سیل آمد و آن را با خود برد. گرچه سیل هم به این سرعت عمل نمیکند!
داستان دقیقاً چه بود؟ توطئه؟ تبانی؟ خیانت؟ حماقت؟
هر چه بود، هیچکس انتظار آن را به این سرعت نداشت. حتی شاخ ساکنان کاخسفید از این شتاب حیرتانگیز در آمده است!
از این به بعد چه خواهد شد؟ به نظر میرسد فصلی عجیب و غریب و چه بسا بینهایت تراژیک در خاورمیانه آغاز شده است که اذهان شکلگرفتهٔ ما با مکانیسم آن بیگانه است. برای فهم آن باید ابتدا ذهنها را شست و این کاری سخت و زمانبر است!
روزگار غریب اکنون است نه آن زمانی که احمد شاملو تصور میکرد!
دست نگه دارید!
این دوستانی که سقوط اسد را جشن گرفتهاند و "آزادی" سوریه را تبریک میگویند، عقل سلیم حکم میکند که کمی صبر کنند!
هنوز مشخص نیست که ماهیت فاتحان دمشق چیست؟ دقیقاً از چه مراکزی حمایت و هدایت میشوند؟ و از چه راههایی میخواهند اختلافات بین خود را حل کنند؟
به نظر نمی رسد جامعۀ استبدادزده و متفرق سوریه در حال حاضر مهیای "دمکراسی" باشد.
بیانیههای ابتدایی فاتحان را نباید جدی گرفت! بعد از هر جابجایی سیاسی، از این نوع بیانیهها بسیار داده میشود اما بعد از چندی سر از بازتولید استبدادی تازه و کشتار در میآورد.
ماجرای سوریه اتفاقی است که حکومت باید از آن درس بگیرد نه اینکه سبب پایکوبی و شادی به بهانۀ دمکراسیخواهی شود!