به نام خدا تاتنهام با حضور مودریچ در خط میانی خود، نمایشهای متفاوتی داشت. تیمهای زیادی در لیگ برتر، شجاعت کافی برای بازی کردن به روش آنها را نداشتند ولی ردنپ و اسپرز، نتیجه این شهامت را گرفتند. در فصل 10-2009، آنها در رده چهارم لیگ را به پایان رساندند و برای اولین بار به چمپیونزلیگ رسیدند. پس چطور موفق به انجامش شد؟ چطور لوکا مودریچ ترکهای و ریز اندام، نابغهای که تاتنهام از دیناموزاگرب خریده بود و در ابتدای حضورش در لیگ برتر وصله ناجور به نظر میرسید، در نهایت یکی از بهترینها نام گرفت؟ چطور او که حتی در پستهای کناری و یا پست شماره 10 نبود و در مرکز زمین بازی میکرد، به قلب و مغز گریزپای سیستم 2-2-4 هری ردنپ تبدیل شد؟ پاسخ در عضله ساق پای اوست. جیمی اوهارا، درباره هم تیمیاش در اسپرز گفت:” در تمرینات نمیتوانستید توپ را از او بگیرید. هر چند جثه کوچکی داشت، ساق پایش مثل آجر بود. خیلی قوی بود و مرکز ثقل پایینی داشت.”
به خاطر دارید که حال و هوای فوتبال انگلیس در ابتدای حضور مودریچ چگونه بود؟ او سال 2008 به انگلیس آمد؛ در دورهای که بهترین توصیف دربارهاش، توسط خورخه والدانو انجام شده که دیدار نیمه نهایی چمپیونزلیگ بین دو تیم چلسی و لیورپول در سال 2005 را “کثافت محض” توصیف کرده بود. والدانو، بازیکن سابق و روزنامهنگار فعلی معتقد بود که این دیدار، نمایانگر بدترین تمایلات فوتبالی دهه بود:” بسیار پرتنش، بسیار گروهی، بسیار تاکتیکی، بسیار فیزیکی و بسیار مستقیم.”
برترین هافبکهای لیگ برتر در آن دوره، همگی درشت اندام و قدرتمند بودند که در سرتاسر زمین حکمرانی میکردند و قدرت بدنی خود را بر حریف تحمیل میکردند. فرانک لمپارد، استیون جرارد، مایکل اسین، درن فلچر، میشائیل بالاک. نزدیکترین چهره در فوتبال انگلیس به یک بازیساز، پل اسکولز و سسک فابرگاس جوان بودند که هر دو یاد گرفته بودند کوچکی قد و قامتشان را با سختکوشی جبران کنند. بنابراین، وقتی دیمین کومولی، مدیر بخش فوتبال باشگاه تاتنهام، در دوره هدایت تیم توسط مارتین یول و خوانده راموس، به این فکر میکرد که چطور تیم را به جمع 4 تیم بالای جدول برساند، به آسانی مسیری که باید را انتخاب کرد.
کومولی (مدیر فوتبالی تاتنهام) ایدههای دیگری داشت. او آمار تیم مارتین جول را بررسی میکرد، تیمی که در فصل 06-2005 و 07-2006 در رده پنجم کار را به پایان رسانده بود و نتوانسته بود به چمپیونزلیگ صعود کند. و کومولی به این نتیجه رسید که راه حضور آنها در چمپیونزلیگ، بیشتر به مهارت و تکنیک وابسته است. اسپرز آمار خوبی در تبدیل پاسهای موفق به گل در یک سوم هجومی یا مالکیت توپ در زمین حریف نداشت. در سال 2006، آنها دیمیتار برباتوف را از بایرلورکوزن خریدند و در سال 2007، گرت بیل را از ساوتهمپتون.
وقتی زمان خرید مودریچ رسید، نقش کلیدی را ریکاردو پچینی، استعدادیاب جوان ایتالیایی که کومولی در سال 2005 به استخدام باشگاه درآورده بود، ایفا کرد. پچینی در روزهای ابتدایی دوران دیمیتری ریبولوفلف به موناکو پیوست و حالا رئیس تیم استعدادیابی سامپدوریاست ولی در آن زمان، او برای کومولی در ایتالیا و منطقه بالکان فعالیت میکرد.
در همان دوران بود که چشمان پچینی به مودریچ افتاد که برای دینامو زاگرب بازی میکرد. کلیپهای مودریچ در آن دوره را نگاه کنید و میبینید که او همان موقع هم تمام تواناییهای لازم برای تبدیل شدن به یکی از بزرگترین هافبکهای نسلش را داشته است: توازن، اولین لمس توپ و سرعت طوفانی فریبنده. ولی او آن موقع حتی از زمانیکه به اسپرز یا رئال مادرید پیوست هم نحیفتر و لاغرتر بود. بسیار پیشتر از اینکه شک و گمان درباره موفقیت او در انگلیس مطرح شود، شائبههایی وجود داشت که آیا او توان فیزیکی حضور در فوتبال کرواسی را دارد یا نه. در دوران نوجوانی، دینامو او را یک فصل به صورت قرضی به زرینسکی موستار در لیگ دشوار بوسنی فرستاد تا او را قوی و محکمتر کند.
در 20 سالگی، مودریچ ستاره دینامو بود. پچینی سریعا برای خرید او متقاعد شد و وقتی کومولی بازی او را دید “عاشقش شد”. تاتنهام فکر میکرد که به نتیجهای در مورد او برسد؛ بنابراین در نوامبر 2007، بار دیگر برای تماشای بازی او رفتند، این بار در ومبلی و در مقدماتی یورو مقابل انگلیس؛ دیداری که به دلیل استفاده استیو مک کلارن از یک چتر در کنار زمین در هنگام بارش باران شهرت دارد. اسپرز درباره مودریچ مطمئن شده بود ولی وقتی آنها تلاش کردند در پنجره نقل و انتقالات زمستانی با دراوکو مامیچ، رئیس دینامو به توافق برسند، تلاششان بینتیجه ماند.
کومولی میدانست که هر چه فصل 08-2007 بیشتر ادامه پیدا کند، شانسشان برای جذب مودریچ کمتر خواهد شد. منچسترسیتی تحت هدایت اسون گوران اریکسون و نیوکاسل تحت هدایت کوین کیگان و بارسلونا به دنبال جذبش بودند ولی کاتالانها شک داشتند که مودریچ میتواند خیلی سریع به سطح تیم آنها برسد یا نه. بنابراین، یک روز در ماه آوریل، کومولی به دنیل لِوی (رئیس باشگاه تاتنهام) گفت که نگران از دست دادن این بازیکن است و اینکه یک سال تلاش استعدادیابهایش، بیحاصل بماند. لوی با جت شخصیاش به زاگرب سفر کرد. ساعت 3 نیمه شب روز بعد، او با کومولی تماس گرفت. لوی با مامیچ بر سر رقم 16.5 میلیون پوند به توافق رسیده بود – مودریچ راهی وایت هارت لین میشد.
حتی بعد از نمایشهای درخشان با کرواسیِ اسلاون بیلیچ در یورو 2008، هنوز هم شک و شبهاتی درباره اینکه آیا او در انگلیس موفق خواهد شد یا نه وجود داشت. کومولی به یاد دارد که به این خاطر که او بر این باور بود که لوکا مودریچ میتواند در انگلیس موفق باشد، “سلاخی میشد”. کومولی انتقادات را به خاطر دارد:” او خیلی ریزه است، خیلی ضعیف است، گل نمیزند، گل نمیسازد.”
وقتی ردنپ جانشین راموس شد، مودریچ را نسخه جدید هافبک سابق وستهام و پورتموث، ایال برکوویچ میدانست – بازیکنی که میتوانست توپ را بین خطوط جا به جا کند، چه از کنارهها و چه در نوک خط حمله. در فصل اول حضورش، مودریچ دقیقا به همین شکل بازی کرد. برق درخششاش، لمس توپهای ریز و زیبایش، تحرکش برای فضاسازی، گل پیروزیبخش مقابل چلسی – که برای اولین بار از گوشه محوطه جریمه به ثمر رسید – همه اینها بود ولی او هنوز بازیکنی نبود که بتواند محیط اطرافش را کنترل کند.
تردیدی که در مورد مودریچ وجود داشت این بود که آیا میتوان در سیستمی که دو هافبک در میانه زمین حضور دارد، به او اعتماد کرد؟ وقتی ردنپ سرمربی تیم شد، مخالف چنین استفادهای از مودریچ بود. ولی با درخشش گرت بیل در بال چپ به جای دفاع چپ، گزینههای ردنپ محدود شده بود. و با وجود اعتراض کادر فنیاش، او تصمیم گرفت که این ریسک را متحمل شود. یکی از مهمترین لحظات دوران فوتبال مودریچ فرا رسید، لحظاتی که مودریچ به خاطر درخشش جادویی در این پست در یادها مانده است.
در سیستم 2-4-4 اسپرز، مودریچ در مرکز زمین، یا کنار تام هادلستون یا ویلسون پالاسیوس بازی میکرد و بهتر از آنچه میتوانست در ذهنها خطور کند، جواب داد. تمام ترس اینکه او نتواند در این پست خوب کار کند، ناپدید شد. همانطور که بازیکنان اسپرز در تمرینات متوجه میشدند، مودریچ از آنچه در ابتدا به نظر میآمد، بهتر بود. تنها به خاطر اینکه او جثه کوچکی داشت، به این معنی نبود که هر کسی میتوانست توپ را از او بگیرد. آن عضلات ساق پا بزرگش را به خاطر دارید؟ و اگر او میتوانست در تمرینات دوام بیاورد، در دیدارها نیز مقابل حریفانی که دوبرابر او جثه داشتند هم میتوانست.
البته این موضوع که او یک نابغه واقعی فوتبال بود هم کمکش کرد. اوهارا به خاطر دارد که لمس اولیه توپ در ذات او بود:” او (مودریچ) میدانست که توپ را کجا ببرد، چه از سمت چپ در حرکت بودید، چه از راست، چه به عمق میزدید یا چه پشت سر او بودید.” هادلستون به خاطر دارد که مودریچ چگونه توپ را با بیرون پایش ارسال میکرد و چطور آرامش او در هنگام فشار، به او برای بیرون جستن از هر شرایطی کمک میکرد. ولی تمام این مهارتها، از یک ذهن فوتبالی استثنایی کمک میگرفت. اوهارا ادامه داد:” سه پاس قبل از اینکه توپ به او برسد، او میدانست قرار است با آن چه کار کند.”
تاتنهام با حضور مودریچ در خط میانی خود، نمایشهای متفاوتی داشت. تیمهای زیادی در لیگ برتر، شجاعت کافی برای بازی کردن به روش آنها را نداشتند ولی ردنپ و اسپرز، نتیجه این شهامت را گرفتند. در فصل 10-2009، آنها در رده چهارم لیگ را به پایان رساندند و برای اولین بار به چمپیونزلیگ رسیدند. این بهترین عملکردشان در لیگ در 20 سال بود و پیشبینی کومولی – که اسپرز با مودریچ به چمپیونزلیگ میرسد- به حقیقت پیوست، دو سال پس از اخراج او توسط باشگاه.
مودریچ با تاتنهام فرصت حضور در چمپیونزلیگ را پیدا کرد و خیلی سریع برای همه روشن شد که او برای این سطح از فوتبال ساخته شده است. وقتی مدافع قهرمانی رقابتها، اینترمیلان پا به وایت هارت لین گذاشت، مودریچ و هادلستون خط میانی را کنترل کردند و بهترین زمینه را برای بیل ایجاد کردند تا زهرش را بریزد. اولین گل توسط مودریچ ساخته شد، او توپ را رو به جلو برد، از سولی مونتاری عبور کرد و یک پاس دیدنی از بین لوسیو و خاویر زانتی ارسال کرد تا فن در فارت آن را به گل تبدیل کند. وقتی وردربرمن راهی لندن شد، مودریچ اولین گلش در چمپیونزلیگ برای اسپرز را به ثمر رسانده بود. تحت رهبری جادویی او، تاتنهام در مسیر یک چهارم نهایی قرار گرفت، بزرگترین موفقیت اروپایی باشگاه پس از قهرمانی در جام یوفا سال 1984.
مودریچ در آن فصل به حدی خوب بود – او عنوان بهترین بازیکن فصل اسپرز را دریافت کرد- که برای باشگاه واضح بود که نمیتوانند تا ابد او را حفظ کنند. سر الکس فرگوسن عاشق مودریچ بود ولی باشگاه منچستریونایتد پس از مذاکرات طولانی که 5 سال پیشش با لوی برای جذب برباتوف انجام داده بود، مخالف خرید مودریچ بود. ستاره کروات در آن تابستان تا آستانه پیوستن به چلسی رفت ولی لوی جلوی انتقال را گرفت. بنابراین مودریچ یک فصل دیگر ماند و تیمش را بار دیگر به رده چهارم لیگ رساند. تنها پیروزی معجزهآسا چلسی در فینال باعث شد تا تاتنهام فصل بعدش در چمپیونزلیگ حضور نداشته باشد.
ولی زمان جدایی مودریچ رسیده بود و او در آگوست 2012، با 30 میلیون پوند راهی رئال مادرید شد. هر کسی که تا آن لحظه به او باور داشت – پچینی، کومولی، لوی و ردنپ – بیش از آنچه در رویاهایش میگنجید، نسبت به او مطمئن شده بود. مودریچ در هشت سال در برنابئو، دو قهرمانی لالیگا و چهار قهرمانی چمپیونزلیگ کسب کرد و رهبر ارکستر رئال مادرید در میانه میدان بود؛ درست مثل کاری که در اسپرز انجام داد.
و در دسامبر 2018، مودریچ توپ طلا را به دست آورد و اولین بازیکن، به غیراز لیونل مسی و کریستیانو رونالدو بود که بعد از کاکا در سال 2007، این عنوان را کسب کرده است. این پاداش مودریچ برای دوران فوتبالی فوقالعادهاش و برای رساندن کرواسی به فینال جام جهانی در آن تابستان بود.
وقتی مودریچ جایزه را در پاریس کسب کرد، دیوید ژینولا، بازی ساز سابق اسپرز با او روی صحنه مصاحبه کرد. از او درباره تغییرش از بازیکن شماره 10 به یک هافبک همه کاره که بازی را میگرداند، سوال شد و مودریچ، 8 سال قبلش را یادآور شد که ردنپ تصمیم گرفت جثه بازیکنان تنها نکته مهم در خط میانی نیست. مودریچ به ژینولا گفت:” تغییر پست به من کمک بسیاری کرد که پیشرفت کنم.
قبلا بیشتر هجومی بازی میکردم ولی حالا کمی عقبتر هستم تا بتوانم بازی را بهتر بخوانم، خلاقیتم را بیشتر نشان دهم و همچنین وجوه بیشتری از فوتبالم را به عرصه نمایش بگذارم. چه کسی این تغییر را ایجاد کرد؟ در فصل دومم در تاتنهام، زمانیکه هری ردنپ سرمربی تیم بود. او من را در خط میانی بازی داد، از آن به بعد، من در مرکز خط میانی بازی کردهام.” |