شناسهٔ خبر: 70038168 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اکونیوز | لینک خبر

شرایط دشوار خانواده‌های معدنچیان معدن طبس/ درد و رنجی که مسئ... -

اقتصاد ایران: دو ماه از فاجعه معدن طبس با ۵۳ کشته می‌گذرد، اما معدنچیانی هم بودند که از آن شرایط مرگبار گریختند و زنده ماندند. تنفس‌گاز متان زیست جسمی و روحی معدنچیان زنده را تحت تاثیر قرار داده و همسران و فرزندان آنها شرایط بسیار دشوار و حتی عجیبی را تجربه می‌کنند که پیش از حادثه با آن مواجه نشده بودند.

صاحب‌خبر -

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جام جم، دو ماه از فاجعه معدن طبس با ۵۳ کشته می‌گذرد، اما معدنچیانی هم بودند که از آن شرایط مرگبار گریختند و زنده ماندند. تنفس‌گاز متان زیست جسمی و روحی معدنچیان زنده را تحت تاثیر قرار داده و همسران و فرزندان آنها شرایط بسیار دشوار و حتی عجیبی را تجربه می‌کنند که پیش از حادثه با آن مواجه نشده بودند.

پس از این‌که یکی از خانواده‌های معدنچیان مصدوم در مصاحبه باروزنامه جام‌جم ازشرایط دشوار زندگی‌اش‌ گفت،همسر دو نفر دیگر ازمعدنچیان به نام‌های مهدی راوندی و هادی نوباغی در مصاحبه با جام‌جم از شرایط سخت همسران‌شان بعد از حادثه معدن گفتند.


خانم نوباغی چطور ازحادثه مطلع شدید؟

آن روز برای وضع حمل به بیمارستان رفته بودم ‌که دیدم در مورد حادثه معدن صحبت می‌کنند. چون شوهرم چهار پنج سالی بود که در معدن‌کار می‌کرد، کنجکاو شدم و وقتی دیدم حادثه در معدنجوی رخ داده با شوهرم تماس‌گرفتم، اما تلفنش خاموش بود. تا این‌که متوجه شدم او را از معدن خارج‌ کرده‌اند.



معدنچیانی‌ که در معرض گاز متان بودند، شرایط جسمی و روحی مناسبی ندارند. در مورد همسر شما هم همین‌طور است؟

بله. او۱۰روز در بیمارستان بستری بود، اما پس از مرخصی اعصابش به شدت ضعیف شده است. قبل از حادثه از نظر اخلاقی و صبور بودن در خانواده زبانزد بود، اما چند روز پیش پسر چهار ساله‌ام را بدجور کتک زد. بعد هم شوهرم گریه کرد که چرا این‌کار را انجام داده است. دکتر می‌گوید دو درصد مغزش درگیرگاز شده و این رفتارها به دلیل استشمام گاز است. مدتی حالش خوب است، اما یکدفعه شروع به تشرزدن به ما می‌کند. پسرم می‌گوید چرا اخلاق بابا تغییرکرده است.



حادثه را به یاد دارد؟

در تونلی ‌که همسرم در آن دچار حادثه شد، هشت معدنچی حضور داشتند. شش نفرشان فوت شدند و دو نفرشان زنده ماندند که شوهرم هم جزو آنان بود. شوهر من حادثه را به یاد دارد و دچار فراموشی نشده است. مهندسان معدن می‌دانند که شوهرم اجساد تعدادی از همکارانش را از معدن خارج‌ کرد. بعد از حادثه او اصلا خواب نداشت و مدام در فکر بود. الان بهتر شده است، اما کنترل خیلی‌‍ کمی روی اعصاب و رفتارش دارد.



از مسئولان دولتی یا معدن کسی پیگیر وضعیت همسرتان شد؟

اول ۵۰ میلیون تومان به حساب‌مان واریز شد که تمامش صرف هزینه‌های درمانی شد.اکنون‌ که دوماه می‌گذرد، یک ۱۰ میلیون تومان دیگر هم واریز کردند که با این شرایط شوهرم و هزینه‌های زندگی، اصلا جوابگو نیست. خودمان هم مستاجر هستیم و قرض و قوله زیادی داریم. مادرش فوت ‌کرده و پدرش هم پیر است. هیچکس را نداریم کمک‌مان ‌کند. بعضی وقت‌ها شوهرم می‌گوید بروم سرکار، اما دکترش او را منع‌کرده و گفته چون تنگی نفس دارد، نمی‌تواند کار کند. البته برای همکاران شوهرم‌ که به رحمت خدا رفتند احترام زیادی قائلم، اما برخی سازمان‌ها رسیدگی زیادی به آنها کردند، اما به ما و امثال شوهرم نه. هیچکس نیامد بگوید دردت چیست و چطور زندگی‌تان را می‌گذرانید.



‌درخواست شما از دولت و مسئولان معدن چیست؟

مسئولان معدن ‌گفته‌اند اگر شرایطش همین‌طور باشد نمی‌تواند کار کند. منطقه ما هم کار نیست. شوهرم مشکل تنفسی دارد و حداقل خواسته ما این است که با توجه به مشکلش سرایداری مدرسه یا درمانگاه یا شغلی‌که نیاز به فعالیت خاصی نداشته باشد به او بسپارند. شوهرم به دلیل مشکل تنفسی‌اش، تحمل‌گرد و غبار را ندارد. شرایط ما آن‌قدر وخیم است که وقتی می‌خواهم داروهای شوهرم را بخرم، به متصدی داروخانه می‌گویم داروهای واجب را بده تا هزینه‌اش‌ کمتر شود. حتی توان خریدن پوشک برای نوزادم را ندارم. به فرمانداری و استانداری رفتم تا شوهرم را جایی استخدام کنند، اما فقط می‌گویند درست می‌شود و استخدام دست ما نیست. مسئولان نباید این مشکل را به خودمان واگذار کنند. چرا فراموش‌مان کرده‌اند.



به یک آب باریکه هم راضی هستیم

مهدی راوندی ۴۱ ساله هم چهار سالی بود که در معدنجوی کار می‌کرد، اما گرفتار حادثه آن شب مرگبار شد. همسر او به جام‌جم گفت: ما در روستای گوری شهرستان جغتای زندگی می‌کنیم. چون درروستای ما کار نبود و زمین کشاورزی هم نداشتیم، شوهرم تصمیم ‌گرفت برای کار به معدن برود که دختر ۱۷ساله‌ام مخالف بود و می‌گفت دوست ندارد پدرش از او دور شود. پس از حادثه و خروج از تونل سه روز در کما بود. بعد از خروج ازکما نیزدکتر گفت اودیگر قادر به‌کارکردن نیست. همیشه ساکت است و در گوشه‌ای ازخانه نشسته.حافظه‌کوتاه مدت او آسیب جدی دیده و چیزی ازحادثه یادش نیست. سرویس بهداشتی در خانه است وبا این‌که مسیررا برای اوعلامت‌گذاری کرده‌ام،اماروزی هزار بارمی‌پرسد سرویس بهداشتی‌کجاست واصلا یادش نمی‌آید. می‌پرسد بعدازحادثه توهم به بیمارستان آمدی؟مادرم هم آمد؟ شب‌ها سرش رابه این طرف وآن طرف می‌کوبد.می‌ترسم به خودش آسیب بزند و برای همین شال بسته‌ام. تلویزیون خاموش است،امامی‌گوید خاموش کن.سردردهایی شدید داردوبا داروهای تجویزی دکتر خوابش نمی‌برد و خودم ازداروخانه داروی خواب گرفته‌ام. دکترگفته باید داروهایش را تغییر دهم.»
او در مورد پیگیری مسئولان دولتی یا معدن ادامه داد: «هیچ کس سراغ‌مان را نگرفت. ۵۰ میلیون تومان دادندکه با توجه به شرایط زندگی و شوهرم مبلغ زیادی نبود و تمام شد. قبل از حادثه و بعد از برگشت از معدن، یک روز استراحت می‌کرد و بعد با کار سر زمین‌های مردم زندگی‌مان یک‌طور می‌گذشت، اما حالا همه ما را به امان خدا رها کرده‌اند. نمی‌توانم لحظه‌ای او را در خانه تنها بگذارم و اگر نباشم کسی نیست از او مراقبت کند. بعضی وقت‌ها که مجبورم خانه را ترک‌کنم، به شوهرم قرص خواب می‌دهم تا بخوابد. الان هم غیر از آن ۵۰میلیون و ۱۰میلیون تومانی‌که داده‌اند، پول دیگری نداده‌اند. معدن ‌گفته اگر حالش خوب است، برگردد سرکار. دخترم بعد از این حادثه شب‌ها درخواب جیغ می‌زند ومدتی است زیر نظر روانشناس است. به من می‌گوید اگر بابا بمیرد ما چه‌کنیم. به ما خانه ندادند، اما حداقل انتظارم این است‌که یک حقوق از کارافتادگی برای شوهرم درنظر گرفته شود تا زندگی‌مان بگذرد.»

برچسب‌ها: