میثم زندی کارگردان «کمی شبیه تئاتر» در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز گفت: هر کارگردانی یا هر هنرمندی نوع مواجههاش با سوژهها متفاوت است؛ برخی با تجربه یک سوژه به یک نظریهای و معرفتی دست پیدا میکنند. برخی هم برعکس؛ یک معرفت و یک سری نظریاتی وجود دارد و یک سری مباحث فلسفی که مبنا قرار میگیرد تا بر اساس آن آوبژههایی خلق شود.
وی افزود: خودم به واسطه اینکه شغلم پژوهش است و معلم دانشگاه هستم و کار علمی میکنم، طبیعتا سر و کارم با نظریههاست. در واقع نظریهها را به اثر هنری تبدیل میکنم. همه اپیزودهایی که توسط بازیگران اجرا شد را پیشتر اجرا کردم؛ شب هزار و یکم آقای بیضایی، اولئانا دیوید ممت، فراموشی مانلی که پرفورمنس فیزیکال و بر اساس منظومهای به نام افسانه مانلی را از نیما یوشیج اجرا کردم. همه اینها جدا جدا در یک قصه و روایت منسجم با سویههای کلاسیک یا مدرن اجرا شد.
زندی اظهار داشت: چند نظریه مد نظرم بود؛ یکی نظریه نهادی هنر و دیگری نظریه اسکیزو (شیزو) ژیل دلوز بود. دلوز را مارسل دوشان و نظریه ریدی میت هاش مطرح میکند که هنر وجود ندارد و اساس کار یک انتخاب است. این باعث شد که به دنبال آن باشم تا یک اثری را خلق کنم که ضد روایت باشد. یعنی اختلال یا همان اسکیزوفرنی یا شیزو، سیرورت (جاری بودن نه به این معنا که به ثباتی برسد). دائما خراب و دچار فروپاشی میشود. هزار فلات، چند تکه و کلاژ بودن ایدههای محوری اندیشههای ژیل دلوز بود که داشتم در یک درام دنبالش میگشتم و میخواستم آن را عملیاتی کنم.
وی ادامه داد: بحث ریدی میت ها (حاضر آمادهها) بود که دوشان در موردشان حرف زده بود و تقابل با هنر به معنای کلاسیک یا حتی دنیای مدرن آن. یعنی در واقع یک اثر ضد هنر و ضد نمایش، روایت یا داستان با معنای متداول کلاسیک ومدرنش. اینها مبانی نظریای بود که در من شکل گرفته بود و نظریه نهادی هنر یعنی خلاصه کردن هنر به آوبژههای بسیار دمدستی که میتواند به قول دوشان با انتخاب و ترکیببندی و چیدمانش به اثر هنری دست پیدا کنیم.
این کارگردان تئاتر خاطرنشان کرد: طبیعی بود که سه چهار نظریهپرداز با نظریههایشان مانیفست و الگو را شکل داده بودند. بر اساس آن باید نمایشم را میساختم. این اتفاق هم افتاد یعنی در ابتدا داستانی نباید کامل میشد حتی احساس بازیگرها. هر شکلی که داشت به کمال میرسید و دچار فروپاشی میشد. اختلاف باید دائما در نمایش به وجود میآمد. این عناصر در کار هم نمود خود را پیدا کرد.
وی تصریح کرد: در بعد از بیش از ۱۰ شب اجرا به گفته دوستان در تئاتر شهر هر شب تماشاچیهای مختلف و جوانان خیلی زیادی برای تماشای نمایش میآیند؛ اعم از نسل Z که به کار علاهمند میشوند و آن یک دلیل عمده دارد. چون محور اصلی کار بر مبنای اختلال است و شاید یکی از عناصر اصلی در هنر پست مدرن محسوب میشود، تکرار سکوت و تعلیق است. اگر از منظر کلاسیک به کار نگاه کنیم، بین ۱۰ تا ۱۲ دقیقه در این نمایش هیچ حرکتی اتفاق نمیافتد.
زندی ادامه داد: سکوت، عامل اصلی برای شکلگیری فرم روایی بود که مد نظرم است. همه اینها سرجایش درست شکل گرفته بود و اتفاق میافتاد و این که چرا تماشاگران با این ورایت همذاتپنداری میکنند و دوستش دارند. این یک مولفه بود. در دنیای مدرن، یک رویی و تک رویی، ثبات، جمود، جامد بودن یک مولفه اصلی و اساسی برای سعادت بود اما بعد از نیچه این اتفاق تغییر پیدا کرد.
وی گفت: اتفاقا افرادی که چهرههای مختلفی داشتند یعنی انگار هزار فلات ژیل دلوز است و از کیفیت مناسبتری برای زیستن برخوردار بودند؛ یکی از مسائلی که در زندگی ما به صورت فردی وجود دارد در تجربههای زیستی همه ما داریم و این در واقع جزئی از ضمیر ناهشیار ما شده و آن هم اختلال است.
کارگردان «کمی شبیه تئاتر» بیان کرد: بسیار زیاد در طول صبح تا شب، در روایتمان از زیستن اختلال داریم. اکنون درگیر سالن هستیم و در یک اتفاق دیگر کاملا متفاوتتر باید برای من و یا قبل از آمدن به سالن بیفتد. همزمان در مراسم سوگواری هستیم اما یک تماسی گرفته میشود یواشکی میخندیم. روایتهای مختل و اختلالآمیزی از زیستمان داریم و با آن دائما در دنیای پسامدرن زندگی میکنیم. در واقع این اختلال در ضمیر ناهشیار وجود دارد به همین خاطر نیچه آن را به نظریه تبدیل میکند.
وی خاطرنشان کرد: در این شبهای اجرا افراد مختلفی دیدم که گفتند در اینجا تراپی و درمان میشویم؛ به سراغ سینمای خشونت میرویم تا در واقع از خشونت اجتناب کنیم، به سینمای ترس میرویم تا بر ترس غالب شویم. اگر به این نمایش با گارد قبلی و با پیشفرضهای همیشگی از هنر نیاییم و تماشا کنیم؛ میتوانیم با اختلالی که وجود دارد و میزان اختلال موجود در نمایش، در پایان به یک آسودگی دست پیدا کنیم و میتواند به یک تراپی تبدیل شود.
زندی ادامه داد: ارسطو بزرگترین جنایت را با طبقاتی کردن آدمها علیه بشریت کرد با نظام فکری منجمد و دستهبندی کردن آنها و یا آنچه زرتشت کرد؛ در کتاب چنین گفت زرتشت، زرتشت را تمجید نمیکند و این را میخواهد بگوید. واقعا نیچه چرا ۱۰ سال دچار جنون شد و یا ادای آن را درآورد و در آن اتاق مرد؟ یا دلوز چرا آن بلا را سر خودش آورد؟ ما چه تعریفی از زندگی داریم؟ این موضوع خیلی مهمی است. آیا خودمان زندگی را با تعاریف و معانی و مفاهیم که برای ما مستتر می کنیم اینقدر جدی برای خودمان می سازیم یا گه گاه اگر گشایشی صورت بگیرد می گوییم چقدر از زندگی پرت بودیم؟
وی در پایان گفت: شعر پایانی که مجموعه ای از شعرهای پست مدرن من است، یکی قبرم زیر پای توست که در اینجا استفاده شد، شعر هم این بود. هم در معنا و مفهوم و هم در شکل، همان اختلال و هزار فلات و جنون را داشت.مرد هزار چهره شدن و مرد زندگی نشدن، زندگی را به سخره گرفتن، هزار نقش در جیب داشتن و ... همگی حرف های همه ما بود.
فاطمه زندی و داریوش رشادت در این نمایش ایفای بازی میکنند.
دیگر عوامل کار عبارتند از: مجری طرح: بهزاد جاودانفرد دستیار اول کارگردان: الهام نوری دستیار دوم کارگردان، برنامه ریز: آیدا عارفی دستیار صحنه: سورنا کوچ پیده، زهرا قاسمی مدیر تولید: غزال فرشید فر طراح صحنه: محسن اردشیر طراح نور: رضا خضرایی طراح صدا: مهدی مقدم طراح گرافیک: الهام نوری متصدی نور، متصدی صدا: شاهد شاه بهرامی گروه سمعی و بصری: اردلان ملک زاده، هدا حمد، ثنا حمد، محمد متین مستدام، پویا حسنی، مالک عسگری مدیر روابط عمومی: امیر پارسائیان مهر، مدیر رسانه: زهره سعیدی
انتهای پیام/