شناسهٔ خبر: 69877039 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

گفت‌وگوی «وطن امروز» با زهرا داورپناه زنان ادامه مقاومت را امکان‌پذیر می‌کنند

جنبش زنان مقاومت

صاحب‌خبر - بیش از یک سال از جنگ علیه غزه و هجوم وحشیانه رژیم صهیونیستی به زنان و کودکان فلسطینی می‌گذرد. اگر چه مردم فلسطین از دیرباز مقاومت را زندگی می‌کنند و به آن خو گرفته‌اند اما در یک سال اخیر بیش از گذشته درباره مقاومت به مثابه زندگی سخن به میان آمده است. در پس این ایده آنچه به زندگی مقاوم معنا و می‌بخشد، حضور زنان به عنوان مؤلفه اصلی استمرار حیات و جان بخشیدن به زندگی است. از این حیث شاید بتوان از مفهوم «زن مقاومت» سخن به میان آورد؛ زنی که بدون حضور او اساسا امکانی برای ادامه مقاومت وجود نداشت و گویا او است که دوشادوش مردان بار اصلی مقاومت را به دوش می‌کشد. درباره مفهوم زن مقاومت با زهرا داورپناه، استادیار گروه مطالعات نظری پژوهشکده زن و خانوده به گفت‌وگو نشستیم. در این گفت‌وگو با اشاره به پیشینه ظهور زن مقاومت در انقلاب اسلامی و بررسی برخی مؤلفه‌های زن مقاومت ایرانی، ضمن تحلیل نقشی که زنان فلسطینی در مقاومت امروز غزه بر عهده گرفته‌اند، گریزی هم به اتفاقات داخل ایران در همدلی با جریان مقاومت زدیم. * به نظر می‌رسد تصویری که مردم دنیا از جبهه مقاومت دارند محدود به یک تصویر مردانه و جنگ‌محور است اما ورای این تصویر زنانی حضور دارند که ادامه مقاومت را ممکن می‌کنند؛ پرسش نخست ما این است که چه تصویری از زن مقاومت می‌توان ارائه داد و زن مقاومت کیست؟ جنگ همواره پدیده‌ای مردانه تلقی شده و می‌شود ولی همان‌طور که بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران جنگ نوشته‌اند و در آثار مختلف‌شان اشاره کرده‌اند، اتفاقا زنان بیشتر از جنگ آسیب می‌بینند. بخشی به آسیب‌پذیری جسمی زنان مربوط است و بخشی به این مربوط است که در جامعه‌ای نرمال وقتی مرد درگیر جنگ است، مسؤولیت‌های آن مرد هم بر عهده زن قرار می‌گیرد و جامعه درگیر جنگ امکان‌ها و ساختار‌های خود را از دست می‌دهد و این وضعیت زندگی را برای زنی که درگیر جنگ است دشوارتر می‌کند. در این زمینه آثار ادبی زیادی تولید شده که شاید معرو‌ف‌ترین آن «جنگ چهره زنانه ندارد» اثر سوتلانا الکسیویچ است. این کتاب درباره تاثیرات جنگ بر زنان شوروی صحبت کرده و به خاطر همین اثر و آثار دیگری مثلا اثرات واقعه چرنوبیل بر زندگی بویژه زنان، نوبل ادبیات را از آن خود کرده است. مساله نسبت جنگ با زنان مساله‌ای است که توسط بسیاری مورد توجه قرار گرفته و در میان فمینیست‌ها هم مناقشاتی در این باره وجود دارد که آیا باید بیشتر به جنگ پرداخت یا کمتر؟! در مورد موضوع فلسطین آنچه وجود دارد جنگ نیست، بلکه وضعیتی بسیار بدتر از جنگ است. به این دلیل که اسرائیل پدیده‌ای استعماری از بدترین نوع استعمار یعنی استعمار شهرک‌نشینی یا استیتانی ترجمه شده است. در زمان‌های گذشته وقتی استعمارگران به دیگر کشور‌ها حمله می‌کردند، نیامده بودند که بمانند، بلکه آمده بودند استفاده کنند. ماندن آنها آنجا امری موقت بود برای بهره‌کشی از مردم و منابع و وقتی برای آنها نمی‌ارزید، به کشورهای‌شان برمی‌گشتند که در پایان تاریخ استعمار به آن نقطه رسیدند. البته مسیر‌های بهره‌کشی را باز گذاشتند. در موضوع اسرئیل و فلسطین ما شاهد استعمارگرانی هستیم که از مناطق مختلف دنیا با ایدئولوژی صهیونیستی آمده‌اند و نه فقط منابع، بلکه خود وطن را می‌خواهند و در کنار آن از سایر کشور‌ها و امکان‌های منطقه نیز استفاده استعماری می‌برند. اسرائیل آخرین بازمانده و خشن‌ترین وجه استعمار غرب در شرق است. در چنین شرایطی زندگی زن مقاومت بسیار متفاوت و دشوارتر از زنی است که در خانه است و همسر او برای جنگیدن به مرزها رفته است. زن و مرد فلسطینی ممکن است یک خانواده معمولی تشکیل داده‌اند و ورود آنها به شرایط جنگی یک اتفاق اجباری است. مطالعاتی که درباره فلسطین و اسرائیل داریم نشان‌دهنده دشواری و غیرقابل مقایسه بودن وضعیت است، زیرا در مقابل خواسته‌های‌شان هیچ‌گونه تعهد اخلاقی و حقوق بین‌الملل و... برای‌شان مهم نیست. تصویر ما از جنگ یک تصویر مردانه است، چون لایه رویی واقعا مردانه است. پشت صحنه جنگ زنانی هستند که ادامه مقاومت را امکان‌پذیر می‌کنند. البته تمایز جنگ و مقاومت نکته مهمی است. در تمایز جنگ و مقاومت باید بگویم در تعبیر تخصصی، جنگ، تهاجم‌ است و مقاومت سمتی است که مورد تهاجم واقع شده است. به این ترتیب برای سمت مظلوم و مورد هجمه قرار گرفته شده تعبیر مقاومت را به کار می‌بریم. زنانی که با جریان مقاومت همراهی می‌کنند کسانی هستند که کشور، دین و محل زندگی آنها و داشته‌های‌شان مورد تهاجم ناموجهی قرار گرفته است. هر چه که ایمان و باور آنها به ارزشمندی امر مورد هجمه بیشتر باشد، تبعا مقاومت آنها نیز بیشتر خواهد بود. به این ترتیب بخش مهمی از موضوع زنان مقاومت امری کلی و عام است؛ اینکه در جامعه‌ای مورد تهاجم و حمله قرار گرفته‌شده و جامعه‌ای که به ناخواسته درگیر جنگ شده است، تا چه حدی ایمان و باور و آگاهی کافی نسبت به آن مساله وجود دارد. این جامعه در شرایط قبل از جنگ و در شرایط غیر از تنش چه پیوند‌هایی با وطن و داشته‌هایش داشته است؟ اگر اینها نباشد طبیعتا چه زن و چه مرد در مقاومت قوی ظاهر نمی‌شوند و اگر باشد هم در مردان و زنان شاهد مقاومت خواهیم بود. مساله مهم دیگر ادراک و فهم این آدم‌ها از حمله‌کنندگان است. مطالعه تاریخ استعمار به ما نشان می‌دهد بسیاری از جوامع به دلیل معصومیت و پاکی خود و اینکه از حجم جهان‌خواری و طمع غرب خبر نداشتند، نمی‌توانستند تصور کنند که به آنها حمله شده است و با آرامش آنها را می‌پذیرفتند و با آنها رفتاری سخاوتمندانه داشتند و مقاومت نمی‌کردند. این به دلیل ترسو بودن یا عدم اهمیت داشتن سرزمین و داشته‌های‌شان نبود، بلکه به این دلیل بود که اساسا فهم نمی‌کردند به آنها حمله شده است. به جوان‌تر‌ها توصیه می‌کنم حتما مطالعه‌ای درباره استعمار و تاریخ استعمار داشته باشند که چطور در مناطقی از مکزیک یا آفریقا دشمنان غربی به عمق گنجینه‌های این اقوام دعوت می‌شدند و در همان فضای میهمانی و مهربانانه دست به کشتار می‌زدند. اهمیت این بحث در این است که وقتی درباره مقاومت و زنان مقاومت حرف می‌زنیم، می‌گوییم کسی مقاومت می‌کند که ادراک حمله را داشته باشد. شاید ما در ساحت‌های مختلف زندگی مورد حمله باشیم ولی احساس حمله نکنیم. این حمله می‌تواند از سوی عامل فرهنگی باشد و لزوما پای دشمن نظامی در میان نباشد، یعنی هجمه‌ای در حوزه‌های مهم زندگی ما انجام شده باشد و ما آن هجمه را حس نکنیم و با آغوش باز از آن استقبال کنیم. مقاومت در گرو آگاهی باور و احساس عمیق نسبت به امر مورد خطر است که بدون آن ممکن نیست. از این رو نقش فرهنگی زنان در این زمینه بسیار مهم است. * ما در سال‌های دفاع‌مقدس تجربه‌ای را درباره حضور و حمایت زنان در میدان نبرد لمس و تلاش کردیم تا حدی آن را روایت کنیم اما امروز به نظر می‌رسد روایت روشنی از زن مقاومت در دسترس نیست. امروز زن مقاومت یک الگوی جدیدی از خود به منصه ظهور رسانده؛ البته ظهور و بروز زن مقاومت با انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس ممکن شد اما به نظر می‌رسد زن مقاومت یک سیر تکوینی را طی کرده است و موقعیت اکنون او برای ما هنوز ناشناخته است؛ چه توصیفی از این مسیر می‌توان ارائه داد؟ در کشور ما بحث مقاومت، مثل همه جای دنیا که تاریخ زنان و فعالیت‌های زنان تا حدی به دلیل ظاهرنگری مغفول است یا شاید ذات فعالیت‌های زنانه با پنهان بودن سازگار است، کمتر شناخته شده است. خوشبختانه در سال‌های اخیر مجموعه‌هایی مثل مجموعه نشر ارزش‌های دفاع ‌مقدس و مجموعه جبهه فرهنگی انقلاب و مجموعه تاریخ شفاهی که علاقه‌ای نسبت به تاریخ کشور و زنان ما دارند، فعالیت‌های خوبی را شروع کرده‌اند و توصیه می‌کنم در این باره مطالعه کنیم، چون محتوای خوبی در زمینه خاطرات و زندگی این زنان مقاوم ایرانی در عرصه‌های انقلاب و جنگ و کارآفرینی و سازندگی کشور در دوران بعد از جنگ و حوزه‌های فرهنگی تولید شده است. گاهی افراد می‌گویند هیچ چیزی نیست ولی مطالب زیادی هست متاسفانه ما مطالعه نمی‌کنیم. مستند‌های خوبی ساخته شده و بخشی از فعالیت کسانی که دلمشغول زن ایرانی هستند این است که بیایند و این محتواها را بازخوانی کنند و مورد تامل علمی و گفت‌وگو قرار دهند و از آن الگو‌ها و نظریه‌ها را استخراج کنند. اگر این کار را نکنیم، چنانچه الان نکرده‌ایم، اگر علاقه‌مند و همدل باشیم، می‌گوییم نیست و اگر جوان و نوجوانی در مرحله هویت‌یابی باشیم، تا پیدا کنیم و متوجه شویم، کسانی که الگو‌های خود را از زن و زن مقاوم به جوانان می‌رسانند، زودتر از ما ذهن و قلب او را تصاحب می‌کنند. مانند فرمایش مقام معظم رهبری در رابطه با این بحث که ما یکسری الگو‌های واقعی داریم ولی جوانان ما جومونگ را بیشتر از الگو‌های واقعی می‌شناسند. یا اوایل انقلاب اتفاق مهمی افتاد و امام خمینی به آن واکنش نشان دادند که خانم‌های ما زنان الگوی ما را نمی‌شناسند ولی اوشین را می‌شناسند. اینجا حوزه مهمی برای فعالیت وجود دارد که بخشی تولید محتواهای مرتبط و تولید دانش است. این بخش نیاز به کار دارد ولی شروع شده و ما در بخش توزیع هم نیاز به فعالیت جدی داریم و متاسفانه کمتر این کار را انجام می‌دهیم. وظیفه ما این است که اینها را بازخوانی و بازنشر و بازگویی کنیم و توضیح آن را به ذهن و زبان مخاطب برسانیم. اگر زنان مقاوم و قوی را برای مخاطب معرفی کنیم، طبعا می‌خواهند مثل آنها باشند. ما در وضعیتی هستیم که تخیل جوان ایرانی از سوی ما جهت‌دهی نمی‌شود و از سوی رقبای خارجی جهت‌دهی می‌شود و انواع قهرمانان و مقاومان زن را می‌شناسد که هیچ‌کدام، زن ایرانی نیستند. * گفته می‌شود جنگ کاری مردانه است اما مقاومت کاری زنانه است؛ چه ویژگی‌هایی مقاومت و امر زمانه را با هم پیوند می‌دهد و این همنشینی از چه حیثی است؟ مساله این است که زنان را با عواطف و احساسات پیوند می‌زنند و گاهی زیست زنانه جوری قرائت می‌شود که گویی امری کاملا متفاوت از زیست مردان است. این راهبرد درستی نیست. والاترین و مهم‌ترین و ارزشمندترین جنبه‌ها ویژگی‌ها و عرصه‌های حیات، مردانه و زنانه ندارد، بلکه انسانی است. چه مرد و چه زن هر کدام بتوانند در سطح انسانی عملکرد داشته باشند و باور داشته باشند و فعالیت کنند، ارزشمندتر از فعالیت در سطوح مادی است که ممکن است بعضا سطوح منفی جنسیتی باشد. مثلا آیا ما اقدامات کشور‌های عربی را که اتفاقا فرهنگ مردسالار دارند در بحث مقاومت تایید می‌کنیم؟ قطعا نه! پس واکنش، ربطی به مرد یا زن بودن ندارد و به فهم بالا و خوی قهرمانانه مربوط است؛ اینکه درگیر زندگی چندروزه دنیا نباشد و به دنبال منافع کوتاه‌مدت نباشد. اگر هر انسانی چه مرد و چه زن بتواند از دنیا‌گرایی و ظاهرگرایی گذر کند، می‌تواند مقاومت کند، اگرنه مثل بیشتر دولت‌های ظاهرا اسلامی که منجر به محدود شدن فعالیت مسلمانان آن کشور شده‌اند، مبنای منافع سطحی و ظاهری خواهد بود و نمی‌توانند مقاومتی داشته باشند، چون باید دائما به فکر تامین منافع زودگذر باشند. پس ما باید اولا مقاومت را انسانی تحلیل کنیم نه زنانه، بعد از این سطح باید به این بپردازیم که درباره زنان چه اختصاصاتی وجود دارد. چه مردان حضور داشته باشند و چه درگیر جنگ باشند، زندگی روزمره بیشتر بر شانه‌های زن است و زنان بیشتر در آن نقش ایفا می‌کنند. زنان مسؤولان استمرار حیات هستند و نقش بیشتری ایفا می‌کنند. در حالی که مردان در حال جنگیدن هستند، زنان در این شرایط دشوار که بعضا برخی مسائل اولیه‌ای که ضامن بقای زندگی روزمره است مورد تهدید قرار می‌گیرد، باید بتوانند ادامه دهند و ضامن بقای فرهنگ و خانواده و آرامش شوند. طبعا زنان وظایف معنوی‌تر و باطنی‌تری دارند. به اینها در خاطرات دوران جنگ و انقلاب خیلی ظریف پرداخته می‌شود و مستلزم بازاندیشی است. در آن شرایط، زن‌ها سعی می‌کنند شادی و فراغت کوچکی برای خانواده ایجاد کنند و اینها کمک می‌کند آن اتفاق سخت در میدان بتواند امتداد یابد و شکست نخورد. زنان پرتعدادی به دنبال همسران خود به مناطق جنگی می‌رفتند و فرزندان خود را در این آمد و رفت‌ها بزرگ می‌کردند. این صحنه‌ها هم زیبا و هم ظریف است و نازک‌اندیشی است که انسان آن را ببیند و الگوهای آن را استخراج کند. * در ایران در سال‌های گذشته جریان «زن، زندگی، آزادی» را داشتیم که منجر به شکل‌گیری شورش‌های کوری در کشور شد و به طور کلی در ادبیات جامعه‌شناختی فاقد خصوصیات یک جنبش بود. برخی جریان‌های خارجی از آن به عنوان انقلاب فمینیستی یا انقلاب زنانه و... یاد کردند، در حالی که حرکتی کاملا بر خلاف خود بود، یعنی شورشی ضدزن، ضد زندگی و ضد آزادی بود. در عین حال در جریان اخیر جنگ غزه و لبنان شاهد حرکت‌هایی از سوی زن مسلمان ایرانی هستیم که خود را در پویش اهدای طلا به جریان مقاومت نشان داد. آن جریان «زن، زندگی، آزادی» و این حرکت‌های اخیر را چگونه باید در کنار هم فهم کرد تا تصویر مشخصی از زن ایرانی به دست آورد؟ آیا می‌توان از جنبش زن مقاومت در ایران سخن گفت که اتفاقا شعار «زن، زندگی و آزادی» را نمایندگی می‌کند؟ نمی‌شود براحتی به این پرسش پاسخ داد؛ اینکه جنبش اجتماعی چیست، بحث مفصلی است. جنبش‌های اجتماعی عموما ویژگی جمعی و اعتراضی دارند و معمولا طی زمان اگر پیروز شوند به ساختار تبدیل خواهند شد، یعنی جذب و پذیرفته می‌شوند یا به شکل یک سازمان و گروه و قانون در ساختار کلی‌تری که زمانی معترض‌اش بودند جذب می‌شوند و اگر شکست بخورند حذف خواهند شد. اینکه چه چیزی را جنبش می‌دانیم یا نمی‌دانیم امری پیچیده است. اگر پویش اهدای طلا و حمایت زنان ایرانی از زنان مقاومت فلسطین را جنبش تلقی کنیم، باید ببینیم اینها در مقابل چه هستند، چون جنبش وجه اعتراضی دارد. مسلما اینها در برابر حکومت و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی نیستند، چون جمهوری اسلامی با این قضیه همراه است اما این جریان‌ها مقابل موج جهانی که دارد آرمان فلسطین را زیر سوال می‌برد - مثلا برای اسرائیل تاریخ می‌سازد و تاریخ مداخلات غرب در شرق را سفید شویی و صورتی‌شویی می‌کند؛ آن استعمار ادامه‌داری که شاید کشتی‌هایش را نمی‌آورد و ما را ظاهرا مستعمره نکرده است ولی از راه علم و محصولات فرهنگی و نظم بین‌الملل که این همه جنایت را می‌بیند و سکوت می‌کند، همچنان سعی می‌کند ما شرقی‌ها را در خدمت غربی‌ها قرار بدهد- این اقدامات (نظیر اهدای طلا و...) قطعا مقاومت زن ایرانی نسبت به این ماجراست اما این معنایی دیگر غیر از تعبیر جنبش است. من موافق تحلیل همه چیز با همه چیز نیستم. در باب تحلیل جنبش‌های زنان در ایران باید به هر کدام در جای خود رسیدگی کرد و در جای خود فهم کرد. زنان ایرانی همانند کلیت جامعه ایرانی بسیار متنوع و متفاوت هستند. ممکن است بسیاری از زنان ایرانی درباره این موضوع حساسیت داشته باشند و تعدادی همدل نباشند. این تنوع جوامع است که امری انسانی است و لازم نیست دائما درباره آن توضیح بدهیم که چرا در جامعه ما زنان متفاوت هستند؟ در تمام جوامع زنان و دیگر گروه‌ها متفاوت هستند. این رویه عجیبی است که کشور‌های غربی از تنوع تقدیر می‌کنند ولی وقتی به کشور‌های غیرغربی می‌رسند دائما مردم را بازخواست می‌کنند که نه همه شما اینطور نیستید! ما هم مثل دیگر جوامع انسانی متنوع هستیم و ممکن است مخالفت‌هایی با هم داشته باشیم. هر آنچه باشد، این همراهی و همدلی در هر جای جهان از سوی زن و مرد ایرانی با مظلوم رخ می‌دهد ستودنی است و باید راهی برای قدرتمند شدن آن پیدا کرد. امروز نظم جهان به دست کسانی است که منتظر حذف فلسطین هستند و می‌خواهند اسرائیل به عنوان نماینده مقتدر و قدرتمند غرب در خاورمیانه مدیریت کند. کاش بتوانیم به راه‌های مختلف کسب قدرت زنان و مردان مقاومت فکر کنیم و راه‌هایی برایش بیابیم و تمام این مسؤولیت را به دولت واگذار نکنیم. کج‌فهمی رخ داده به این دلیل است که چون در سطح حاکمیت حق و خیرهمراهی وجود دارد و حداقل ایده‌آل‌ جمهوری اسلامی این است که در جای درست تاریخ باشد، خیلی‌ها فکر می‌کنند ما مسؤولیتی نداریم. ساختار‌های حاکمیتی هم به توانا شدن مردم و امکان دادن به مردم فکر نمی‌کنند و خود مستقیما وارد مساله می‌شوند، در حالی که قدرتمند شدن نیروهای غیر رسمی در این زمینه خود مولفه‌ای مهم است و اگر بخواهیم درباره آینده زنان مقاوم ایرانی حرف بزنیم، یکی از مباحثی که باید به آن فکر کنیم این است که چه امکان‌های دیگری برای نقش‌آفرینی جهانی آنها متصور است؟ اندیشمندان و نخبگان و زنان فعال باید به این موضوع فکر کنند و حاکمیت باید این میدان را بدهد و تصور نکند همه چیز از مجاری رسمی قابل پیگیری است. بسیاری از اتفاقات بزرگ از کانال‌های غیر از دولت‌ها رخ می‌دهد.