"آنجا، ترسناکترین جایی بود که در آن فوتبال بازی کردم... در ورزشگاه هیچ زنی نبود و بانوان طرفدار ما در جای مخصوصی اسکان داده شدند. بعد از بازی ما حق جشن گرفتن با نوشیدنیهای الکلی را نداشتیم. ما، بطریهای آب را روی هم خالی میکردیم و تصور میکردیم داریم با شامپاین جشن میگیریم!!!" شی گیون بیستمین سالگرد بازی ایران- جمهوری ایرلند |
چهار سال گذشته بود از ملاقات هری کیول و مارک ویدوکا و یورگن کلینزمن و لوتار متیوس. از روزی که سرانجام پس از بالا کشیدناز دیوار سفارت، پایمان به غرب باز شد و چشممان به دیدار بچههای عمو سام و ژرمنهای موطلایی و ساکسونهای استرالیایی افتاد. ما شرق دیدههای شرق رفته نه شرقی...
پس از 57، هر کجا که پای گذاشتیم اهالی برابری و برادری بودند و ملتهای مستضعف. سفرها و دعوتهایمان از رفیقان شوروی و یوگسلاو و رومانی و لهستان و بوسنی بود تا بازی دوستانه با اوگاندا و گینه و کنیا. در روزگار اکران فیلم زد، به جدال الجزایر رفتیم و در ایام تطهیر پینوشه، با شیلی بازی کردیم. فوتبال ایران تا آذر 1377 هیچ بازی با تیمهای غربی نداشت. حق داشتیم پس از 4 سال سفر پاریس و ملبورن و لس آنجلس و پازادنا را باور نکنیم. 4 سال پس از 98. اینبار بار سفر به حوالی سرزمین ملکه را بستیم. زبانم لال، دابلین..
جمهوری ایرلند مستقل از دولت بریتانیای کبیر اما تیم ملی ایرلند در انقیاد ستارگان لیگ انگلستان قدرتمندتر و لیگر برتری تر از ایرلندشمالی در آن سالها و اسکاتلند و ویلز.
بازی با ایرلند، حقیقت محض عریان نحس پیش روی ما بود. شی گیون نه روی زمین اسیر مهاجمان ما شد و نه در آسمان ایان هارت و استیو فینن شبیه رباتهای برنامه ریزی نقشههای مهاجمان ما را خنثی میکردند. روی کین و رابی کین رویین تن بودند. افشی پیروانی میگفت از بازیکنان ایرلند برایمان غول ساخته بودند. افشین خان، مگر حریفی جز آن فرانسوی دیلاق آرسنال هماورد روی کین میشناسی برادر؟
هر چه بود، شب قبل از سفر، وقتی عکس بچهها را در خبر ورزشی و همشهری در فرودگاه دیدیم، زیر لب دعا کردیم که اللهم.... دابلین را ملبورن بفرما....
بلاژویچ، ایویچ بود یا نه؟ چیرودر مقابل ما به سیگارش پک نمیزد. اصلا کت و شلوار به تنش زار میزد. و عینک دودی. بلاژ، مثل ما هیستریک میخندید، مثل ما از کوره در میرفت مثل ما قول میداد و مثل ما زیرش میزد. اصلا چه کسی جز بلاژ میتوانست ما ايرانيهای عشق بیراهه را به جای مسیر مستقیم تهران- توکیو، از کوره راه بیابانهای ابوظبی و دابلین پرباران به جام جهانی 2002 برساند. بلاژ شبیه خود ما اهل فلسفه بافتن بود و شعر خواندن و دست آخر اشک ریختن. بلاژویچ ، ایویچ نبود.
ایان هارت و رابی کین، لیدزی های سفت و سخت سفر کرده تا نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا، در همان دابلین درس اول را یادمان دادند. در شب زیرکی میک مککارتی باهوش. در شبی که لذت بردن از کنتراست سرخ و سبز لباسهای بچه های تیم ملی و حریف ایرلندی وچمن سبزرنگ را فراموش کردیم. در شبی که بازی تیم ملی زیر باران، این رویای همیشهی گل کوچیک بازها هم آراممان نکرد. کاش هر وقت موقع بازی در کوچه باران می آمد نمیگفتم تازه بازی شبیه اروپایی ها شده... اصلا ما را چه به بازی اروپاییها...
کاش یک روز دیگر به تهران میآمدند. یک بار که دل و دماغ امضا گرفتن داشتیم. آن روز در فرودگاه امضای کوین کیلبین را گرفتم اما 10 سالی گذشت تا پس از تماشای کیلبین در استودیوی مچ او د دی در قاب تلویزیون به سراغ تیشرت سبز رنگ بروم. لباسی با خاطرات حسرت بار. لباسی از جنس قدم زدن پیاده از استادیوم صدهزار نفری تا خانه در آن شب سرد آبان ماه. از جنس تلاش مذبوحانه برای فراموشی پرواز چشم نواز یحیی روی سر ایرلندیها. گل پر پر.
آرزوهای خیس. صدای بمب و شب یخ زده در مقابل حقیقت تلخ. صحبتهای شی گیون، خنجر دیگری بود که سالها بعد نشنیده گرفتیمش. و راه نیافتن جمهوری ایرلند به جام جهانی 2006 و 2010 و 14 و ... و حرفهای کولمن استنلی خبرنگار "بال ایرلند" که آن سفر را شبی سورئال وصف میکند و در یک جمله روزگار غریب آن روزها و هر روز ما را شرح میدهد:
"سفری خارج از خانه که تا به حال شبیه آن را ندیده بودیم..."