شناسهٔ خبر: 69700962 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ کریس رونالدو (5)

صاحب‌خبر -

به نام خدا

رونالدو در آن تابستان آخرین ذرات آنچه خودش بعدها آن را "ذهنیت پرتغالی" توصیف کرد، دور ریخت. او سعی کرد دست از کارهای فانتزی بردارد و بیشتر عملگرا باشد. از نظر فیزیکی نیز ورزیده‌تر شد. وقتی پس از جام جهانی به تمرینات برگشت، هم‌تیمی‌هایش تحت تاثیر قرار گرفتند.

کریستیانو رونالدو مستقیما به دوربین نگاه می‌کند، پوزخندی روی صورتش نقش می‌بندد و حرفش را شروع می‌کند.

 

او می‌گوید:” سلام. من کریستیانو رونالدو هستم. خبرنگاری درجه یک هستم حالا در کرینگتون حضور دارم تا مصاحبه‌ای را انجام دهم، با… کریستیانو رونالدو.”

 

اتفاقات پس از این جمله در واقع یک دقیقه صحبت‌های مضحک جالب است. رونالدوی خبرنگار کت اسپورت طوسی روی پیراهنش به تن کرده و خودکاری را مثل چوب جادو حرکت می‌دهد و از رونالدوی بازیکن سوالاتی می‌پرسد که شایعات و صحبت‌های نادرست بسیاری را در خود دارد. خطر منفجر شدن از خنده این شرایط را تهدید می‌کند اما رونالدو کنترل همه چیز را در دست دارد. این عجیب، مضحک و- بله- به شکلی باورنکردنی سرگرم کننده است.

 

این مصاحبه درست پیش از فینال لیگ قهرمانان از اسکای اسپورت پخش شد. ما به ندرت اینجا به گذشته‌های دور برمی‌گردیم اما تماشا نکردن این ویدیوی خاص به عنوان گنجینه خاصی از زمان دشوار است.

 

این یک جنبه از رونالدو در منچستریونایتد بود: بد لباس، بی قید و بند و حتی کمی دیوانه. خصوصا در روزهای اول، سبک سری بچگانه‌ای در بازی او دیده می‌شود، میل او به سرگرم کردن تماشاگران بیشتر از ضربه زدن به حریف بود. نشانه‌هایی از علاقه معروف به قدرت داشتن وجود داشت اما تحت‌الشعاع حسی معصومانه‌تر قرار می‌گرفت. او اشتباهاتی انجام می‌داد. اوقات تلخی‌هایی داشت. کارهایی با مدافعان می‌کرد که باعث می‌شد از خوشحالی فریاد بزنید. او کاری می‌کرد که فوتبال شبیه به نمایش‌های قدیمی خنده‌دار به نظر برسد.

با این حال، این ویدیو زمانی پخش شد که رونالدو وارد مرحله دوم زندگی حرفه‌ای خود شده بود. عطش سیری‌ناپذیر تسلط نفس که در نهایت او را به سوی جَوی سوق داد که اولین بار در منچستر ریشه کرده بود. از حدود سال 2006 تا جدایی او برای پیوستن به رئال مادرید، ما شاهد تغییر و رشد کامل رفتار و زندگی حرفه‌ای او بودیم: بدون هیچ زنی که در زندگی او باشد، بدون هیچ حاشیه اضافی- فقط مردی جوان در شرایطی درخشان از تغییر و تحولی واقعی.

 

دوران اوج بی‌نظیر و باورنکردنی او در لیگ برتر طی نشد. اما ما زمانی این بازیکن را در اختیار داشتیم که او در شوخ‌ترین، جایزالخطاترین و سرگرم‌کننده‌ترین حالتش قرار داشت. و سپس شاهد صیقل خوردن ویژگی‌های بازی او بودیم، یک به یک، تا زمانی که به راس قله درخشش رسید.

 

***

 

رونالدو از همان ابتدا جنم ستاره شدن را با خود به همراه داشت. او در سال 2003 با پیشینه‌ای درخشان به انگلیس آمد، به لطف نمایشی خیره‌کننده برای اسپورتینگ لیسبون در دیداری دوستانه برابر یونایتد- اساسا او نسخه فوتبالی علاقمندان به Sex Pistols در 100 Club بود: افراد زیادی آن را ندیدند اما بسیاری ادعا می‌کنند که دیدند. بنابراین او خودش را با یکی از بهترین نمایش‌ها از سوی یک بازیکن تعویضی در تاریخ معاصر معرفی کرد.

 

شاید درباره اهمیت دیدار دوستانه با اسپورتینگ اغراق شده باشد، با توجه به این که سِر الکس فرگوسن در هر صورت خواهان جذب او بود اما درخشش در بازی برابر بولتون واندررز واقعا توجه بسیاری را به خود جلب کرد. این سطح پیشرفته دیگری بود، نمایشی جذاب از اعتماد به نفس و واضح‌ترین ابراز وجود و به رخ کشیدن انگیزه‌ای که می‌توانید تصورش را داشته باشید. رونالدو که ابتدا بدون هیچ لباس اضافه‌ای به سوی منچستر پرواز کرده بود چون انتظار داشت که بار دیگر به صورت قرضی به اسپورتینگ بازگردانده شود، خیلی زود چنان با لیگ برتر سازگار شد که احساس کرد در خانه است.

 

نسخه 1.0 رونالدو وینگری سنتی اما غیرقابل پیش‌بینی بود. او همانقدر که دوست داشت به مناطق میانی زمین بیاید، همانقدر هم در سمت راست کنار خط طولی موفق بود و مهارت خاصی در گمراه کردن حریف داشت. مارک لینچ، بازیکن سابق یونایتد که در نیمه دوم دیدار دوستانه برابر اسپورتینگ یار مستقیم او بود، امسال به اتلتیک گفت:” او می‌توانست در هر دو سمت حرکت کند و از هر دو پایش استفاده کند. او این توانایی را داشت که تعادل شما را بهم بزند و سپس توپ را به حرکت درآورده و مسیرش را تغییر دهد.”

 

تماشای لحظات به یاد ماندنی آن چند فصل اول باعث می‌شود که دو چیز به ذهن شما خطور کند. اولی این است که پاهای رونالدو چقدر سریع بودند. او عادت داشت در حالی .که وزنش را روی مچ پاهایش انداخته بود حرکات جذاب و تماشایی‌اش را تمرین کند؛ وقتی روز مسابقه می‌رسید، او با رقص پا از بین مدافعانی چون دیک فن دایک عبور می‌کرد. نمای ظاهری او- موهای اسپاگتی‌طور، کفش‌های سفید، نیم کیلو چسب مچ- تنها به این تاثیرگذاری خیره‌کننده اضافه می‌کرد.

 

او یک شومن بود؛ به معنای واقعی کلمه. شما می‌توانستید صرفا به خاطر توانایی دریبل‌زنی او مدعی حضور او این در این لیست شوید.

 

مورد دوم این بود که او در هر حالت برنامه‌ریزی دقیقی نداشت و با تکیه بر احساسات درونی و شَمّ ذاتی خود پیش می‌رفت. بازی برابر رونالدو یک کابوس بود اما بازی در کنار او هم می‌توانست به یک کابوس تبدیل شود؛ او برای این یک چرخش دیگر، یک رقص پای دیگر و یک کار بیهوده دیگر انجام دهد، از ارسال پاس‌های ساده خودداری می‌کرد. جای تعجب نداشت که بازیکنی همیشه حاضر در محوطه جریمه مثل رود فن‌نیستلروی که فصل‌های قبل از سانترهای دیوید بکام تغذیه شده بود، نظر خوبی درباره جانشین او در پیراهن شماره هفت نداشت. وقتی ناراحتی این بازیکن هلندی در جریان یک جلسه تمرینی در ژانویه 2006 اجازه نداد بهترین عملکرد را داشته باشد، باعث شد که نقطه عطفی برای این بازیکن و باشگاه رقم بخورد.

 

در آن زمان، رونالدو در 79 بازی 12 گل در لیگ برتر زده بود. هم تیمی‌هایش از توانایی او مطمئن بودند- برای مثال ریو فردیناند به طرفداری از رونالدو برابر فن نیستلروی ایستاد- اما او بیشتر از این که تسلط کاملی بر بازی‌ها داشته باشد، باعث تماشایی شدن بازی‌های‌شان می‌شد. اگر می‌خواستید مسیر آینده‌اش را در آن بازه زمانی ترسیم کنید، احتمالا به یک زندگی حرفه‌ای مثل ریکاردو کوارشما، دوست دوران کودکی‌اش، می‌رسیدید. رونالدو به دنبال گسترش دنیای خودش بود و نمی‌خواست یک جا بماند. شرایط می‌توانست از این بدتر باشد. حداقل ممکن بود او تنها موجی زودگذر باشد.

با این حال، فرگوسن می‌دانست که او قرار است به بازیکنی خاص‌تر تبدیل شود. او عطش رونالدو برای رشد را می‌دید و شم گلزنی او را درک می‌کرد. گفته می‌شود که این دو شرطی سالانه روی تعداد گل‌های رونالدو در هر فصل بستند- تعداد نهایی گل‌های هر پنج سال یک بار بالا می‌رفت. وقتی فن نیستلروی در جولای 2006 فروخته شد، پیام فرگوسن واضح بود: وقت آن رسیده که پا پیش بگذاری، بچه.

 

رونالدو در آن تابستان آخرین ذرات آنچه خودش بعدها آن را “ذهنیت پرتغالی” توصیف کرد، دور ریخت. او سعی کرد دست از کارهای فانتزی بردارد و بیشتر عملگرا باشد. از نظر فیزیکی نیز ورزیده‌تر شد. وقتی پس از جام جهانی به تمرینات برگشت، هم‌تیمی‌هایش تحت تاثیر قرار گرفتند.

 

گری نویل به ایندپندنت گفت:” او از یک پسر به یک مرد تبدیل شده بود. انگار که مثل بازیکنی پَر وزن رفته و به عنوان بازیکنی سنگین وزن برگشته بود. او سطح قدرتی داشت که پیش از آن نداشت و به نظر می‌رسید که قدرت تصمیم‌گیری‌اش هم بهبود پیدا کرده است.”

 

ما حالا می‎دانیم که این فقط آغاز روندی طولانی بود- سبک سرسختانه خودسازی فیزیکی رونالدو. نتایج این کار مشخص است اما به سختی می‌توان این احساس را نادیده گرفت که جای چیزی در طول سال‌های حضورش در رئال خالی بود. رونالدو بسیار فوق العاده بود، به شکلی باورنکردنی درخشان و دستاوردهایش گاهی از نظر انسانی بسیار دور از دسترس به نظر می‌رسیدند. شما نمی‌توانید عاشق نیروی جاذبه بشوید چون همیشه همانجا هست.

 

در منچستر چطور؟ روند رو به رشد رونالدو از نوجوانی سر به هوا به ارباب آینده جهان بسیار جذاب و تماشایی بود.

 

او در فصل 07-2006 موفق شد 17 گل در لیگ به ثمر برساند که شامل سه دبل در فاصله هفت روز در ماه دسامبر بود (تعداد دبل‌های او برای یونایتد- 21 بار در لیگ برتر اما فقط یک هت تریک- صرفا یک ویژگی آماری جالب است). او در اولدترافورد برابر منچسترسیتی گلزنی کرد و سپس درهفته یکی مانده به آخر گل پیروزی‌بخش در اتحاد را به ثمر رساند. او هشت پاس گل نیز ارسال کرد. یونایتد قهرمان لیگ شد؛ رونالدو تمامی جوایز انفرادی را به خود اختصاص داد.

 

اما او تازه شروع به کشف محدوده‌های قدرتش کرده بود. در ابتدای فصل 08-2007، رونالدو با محرومیتی سه جلسه‌ای روبرو شد. به جای این که سوار هواپیما شده و برای یک هفته استراحت در آفتاب از منچستر دور شود، در منچستر ماند و تمرینات شخصی را با رنه موئلنستین، مربی تیم اول یونایتد، ادامه داد. موئلنستین به او گفت که هنوز بیش از حد برای به ثمر رساندن گل‌های عالی و بدون نقص سعی می‌کند و باید شروع به فرصت‌طلبی برای به ثمر رساندن گل‌هایی کند که تنها به یک اشاره نیاز دارند که وارد دروازه حریف شوند. او همچنین از رونالدو خواست که زبان بدنش را بهبود ببخشد، به او ویدیوهایی از بی‌اعتنایی یوهان کرویف برابر رفتارهای خشن را نشان داد.

 

موئلنستین به او گفت:” مهم‌ترین نکته حالت صورت تو است. به هیچ وجه واکنش نشان نده. بلند شو، خودت را تکان بده و به این شکل مدافع فکر می‌کند دیگر می‌توانم چه کار کنم؟ او را با ویژگی‌هایت به عنوان یک فوتبالیست تحت سلطه خودت دربیاور؛ او را با توانایی‌هایت تحقیر کن. کنترل شرایط دست توست، نه کسی دیگر.”

 

دستیابی به چنین توانایی‌ای با توجه به تکبر و خودپسندی رونالدو چندان دشوار نیست. از سوی دیگر، به نظر می‌رسید که او در این مسیر درس‌هایی هم آموخته است. او گل‌های نه چندان زیبایی برابر بیرمنگام سیتی و ویگان اتلتیک زد (یک ضربه سر- در آن شرایط اتفاق نادر این بود که اودر جریان شادی پس از گل برای مسخره کردن به پیشانی‌اش ضربه زد) و دیگر به عقب برنگشت. او تا پایان سال 13 گل زده بود و 18 گل دیگر نیز تا پایان فصل به ثمر رساند. این یکی از بهترین فصل‌ها از نظر عملکرد انفرادی او بود.

 

بخشی از آن به دلیل موفقیت در استفاده از تاکتیک‌ها بود. رونالدو دیگر به عنوان وینگر صِرف به میدان نمی‌رفت، بلکه یک مهاجم دوگانه بود. خط حمله یونایتد به شکلی آگاهانه بدون هیچ نظم و ساختار خاصی بود که باعث می‌شد او بیشتر از قبل فرصت حضور در مناطق خطرناک را داشته باشد و این به مهاجمان دیگر- خصوصا کارلوس تبس و وین رونی– کمک می‌کرد که تمایل بیشتری برای انجام کارهای دفاعی بیشتر از سهم خودشان داشته باشند. رونالدو می‌توانست روی وارد کردن توپ به دروازه تمرکز کند.

اما این تغییر در سیستم بیشتر از نتایج درخشش رونالدو بود تا این که دلیل این درخشش باشد. به عبارت ساده، این که چنین قدرت هجومی‌ای را در کناره‌ها به کار بگیری واقعا اسراف به حساب می‌آمد. او فرگوسن، سرمربی‌ای که پیش از آن علاقه زیادی به مهاجمان نوک سنتی داشت، را متقاعد کرد که روش قدیمی را کنار گذاشته و سبک جدیدی را امتحان کند. او سپس سهم خودش را با چنان درخشش و غروری ایفا کرد که به نظر می‌رسد کل این روند به راحتی آب خوردن بوده است.

 

این اتفاق باید بیشتر از توپ طلایی که پس از آن به دست آمد، به عنوان میراث او به حساب بیاید. درخشش و سختکوشی او در آخرین فصل حضورش در این تیم هم همینطور، علیرغم این که او می‌خواست در تابستان 2008 جدا شود. برای رونالدو آسان بود که بدخلقی کند، از جملات “برده‌داری مدرن” سپ بلاتر استفاده کند و روزهای جدایی را بشمارد. اما او در عوض یونایتد را به سومین قهرمانی متوالی رساند و این شاهدی بر رابطه عمیق او با هواداران یونایتد بود که علاقه او برای پیوستن به رئال مادرید را بخشیده بودند.

 

وقتی او از این تیم جدا شد، با نهایت احترام رفت و وقتی چهار سال بعد برای برگزاری یک بازی در لیگ قهرمانان با رئال به اولدترافورد آمد، مانند یک قهرمان بازگشته از او استقبال شد. او در آن زمان گفت:” این لحظه‌ای احساسی بود. من فقط می‌توانم یک کلمه بگویم: باورنکردنی. این هواداران من را خجالت‌زده کردند.”

 

این شاید احساسی نایاب از زمان تکمیل روند رو به رشد او برای رسیدن به اوج و تبدیل شدن به رونالدوی بزرگ در رئال بود. در این نقطه احتمالا باید به چیزی اشاره کنیم که سعی داشتیم آن را نادیده بگیریم. بدون شک زمزمه‌هایی در این باره که رونالدو باید در چه جایگاهی از این فهرست قرار داشته باشد وجود دارد. احتمالا بعضی مدعی خواهند شد که قرار گرفتن او در رده پنجم تحت تاثیر درخشش خیره‌کننده و تبدیل شدن او به یکی از بهترین بازیکنان تاریخ صورت گرفته- این که ما به صورت اتفاقی دست به تمجید از بازیکنی زدیم که به آن تبدیل شده، نه بازیکنی که پیش از این بوده است.

 

دیگران مدعی می‌شوند که کارهای او به قدری فوق‌العاده نبودند که با بازیکنان بزرگ واقعی رقابت کنند. در هرحال، او فقط شش فصل در لیگ برتر حضور داشت و در طول سه فصل اول بیشتر از این که بازیکنی فاتح و قدرتمند به نظر بیاید، بازیکنی آینده‌دار به نظر می‌رسید.

 

هرچند، گاهی باید در برابر استعداد اصیل و خالص سر تعظیم فرود آورد. بدون توجه به اتفاقاتی که پس از آن رخ داد، رونالدو در سه سال پایانی حضورش در لیگ برتر بسیار درخشان و عالی بود. صادقانه، بروید و فیلم‌ها را تماشا کنید. ضربات آزاد، والی‌ها، سبک کشیده شدن توپ به سوی او مثل یک آهن‌ربا را به خودتان یادآوری کنید. این واقعیت که فقط شش سال طول کشید تا او تاثیری ماندگار روی فوتبال انگلیس بگذارد که نباید علیه او مورد استفاده قرار بگیرد. نیازی نیست که ارزش ارزیابی ما نیز با ادعاهای واهی پایین آورده شود؛ حتی اگر او پس از ترک منچستر شکست هم می‌خورد، ما همچنان آن دوران تسلط یونایتد را به عنوان دوران رونالدو می‌شناختیم. او واقعا همین قدر خوب بود.

 

این فقط نظر من نیست. کلام آخر باید از سوی فرگوسن مطرح شود که همیشه از نظر رونالدو به همان اندازه که سرمربی بوده، پدر هم بوده است. او در کتاب زندگینامه‌اش نوشت:” کریستیانو با استعدادترین بازیکنی است که هدایتش را برعهده داشتم. او از تمام بازیکنان بزرگ دیگری که در یونایتد مربی آنها بودم، عبور کرد- و من بازیکنان بزرگ زیادی داشتم.”