پرونده «وطن امروز» به مناسبت چهلمین روز شهادت اسطوره تکرارنشدنی مقاومت سیدحسن نصرالله
زنده و پیروز
صاحبخبر - به مناسبت چهلمین روز شهادت سیدحسن نصرالله روح سید مقاومت در کالبد رزمندگان مقاومت ابوالفضل ولایتی: غروب ششم مهر مصادف با 27 سپتامبر را میتوان نقطه عطفی در معادلات سیاسی-امنیتی غرب آسیا قلمداد کرد. روزی که در آن دشمن صهیونیست با توسل به سیاست داغ و درفش و با هدف از میان رفتن کادر رهبری مقاومت، سلسله حملاتی خونین را با اتکا به فرو ریختن دهها تن بمب سنگرشکن در ضاحیه جنوبی بیروت مرتکب شد و سیدحسن نصرالله رهبر بلامنازع حزبالله و جمعی از همقطارانش را به شهادت رساند؛ نقطه عطفی که به زعم رهبران سیاسی رژیم صهیونیستی، پس از اقدام وسیع خرابکارانه ناشی از انفجار پیجرها در میان نیروهای حزبالله و از میان رفتن شبکه مخابراتی این حزب و همچنین ترور جمع وسیعی از نخبگان نظامی حزبالله نظیر شهیدان ابراهیم عقیل، وسام طویل، فؤاد شکر، احمد وهبی و سامی طالب عبدالله، به منزله گام آخر در راستای ریشهکنی مقاومت در لبنان بود تا از این رهگذر، به 4 دهه بقای حزبالله در مرزهای شمال این رژیم جعلی خاتمه دهد. اکنون جامعه اسلامی در حالی در سوگ چهلمین روز شهادت رهبر شجاع حزبالله نشسته که نه تنها مقاومت لبنان دچار استیصال نشده، بلکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب، شهید سیدحسن نصرالله، اساسی را در لبنان پایهگذاری کرده و به دیگر مراکز مقاومت جهت بخشیده که با فقدان وی نهتنها خللی بر آن وارده نشده، بلکه استحکام بیشتری نیز یافته است. پیشروی بسیار محدود نظامیان صهیونیست در جنوب لبنان، توأمان با ضربات مهلک وارده انسانی و لجستیکی به ارتش صهیونیستی در کنار تشدید بهرهگیری حزبالله از ادوات موشکی و پهپادی جهت هدفگیری مراکزی در عمق راهبردی سرزمینهای اشغالی و نهایتا انتخاب رهبری پرآوازه جهت سکانداری حزبالله در روزهای اخیر، به وضوح بیانگر ناکامی نتانیاهو و ارتش صهیونیستی در دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده نظیر بازگشت شهرکنشینهای شمال سرزمینهای اشغالی به منازل غصبی، عقبنشینی حزبالله به شمال لیتانی و نهایتا خلع سلاح حزبالله است. برآورد نزاع حاکم در لبنان گواه آن است که سیاست مشت آهنین نتانیاهو جهت تبدیل جنوب لبنان به سرزمینی سوخته و عبرتآموز در راستای ایجاد شکاف و انشقاق در میان شیعیان لبنان به واسطه حمایت از حزبالله و بهرهبرداری از گسستهای قومی و مذهبی حاکم بر جامعه چندپاره لبنان نه تنها تاکنون راه به جایی نبرده، بلکه زمینه باز شدن جبهههایی جدید علیه دشمن صهیونیست را در منطقه فراهم کرده است. عملیات «وعده صادق 2» جمهوری اسلامی در کنار حملات پراکنده نیروهای مقاومت عراق، یمن، سوریه و حتی عربستان، امروز رهبران تلآویو را بیش از هر زمان در مضیقه و تنگنا قرار داده است. تشدید ناامنی در سرزمینهای اشغالی که این روزها دامنه آن به کرانه باختری و به میان اعراب دارای تابعیت اسرائیل موسوم به اعراب 1948 کشیده شده است، معضل بقا و زیست مسالمتآمیز را برای سکنه سرزمینهای اشغالی بیش از پیش به چالشی عظیم مبدل کرده و هیات حاکمه رژیم صهیونیستی جهت گریز از مهلکه، نهتنها چارهجویی نکرده، بلکه با اتکا به احزاب راستگرا و ارتدکس قومی - مذهبی و باورمند به اندیشههای موعودگرایانه، پا در مسیری بیبازگشت نهاده تا بدانجا که ایهود اولمرت، نخستوزیر پیشین این رژیم در اظهار نظری، ایران، حزبالله و دیگر ارکان مقاومت را دشمن بقای رژیم صهیونیستی ندانسته و تداوم سیاستهای افراطی نتانیاهو و متحدان او را تهدید کلان و بالقوه جامعه صهیونیست قلمداد کرده است. جبهه مقاومت اگرچه امروز در سوگ رهبران سترگی همچون آیتالله سیدحسن نصرالله، علامه سیدهاشم صفیالدین، دکتر اسماعیل هنیه و یحیی سنوار نشسته و شاهد سرکوب سفاکانه ساکنان بیدفاع جنوب لبنان و باریکه غزه است، لیکن خونهای ریختهشده نهتنها بیثمر نبوده، بلکه درخت پربار مقاومت را روز به روز مستحکمتر کرده است. از میان رفتن پروژه سازش میان اعراب و اسرائیل و ممانعت از به حاشیه رانده شدن ابدی مساله فلسطین را میتوان بزرگترین دستاورد خون شهیدانی چون سیدالشهدای مقاومت قلمداد کرد. با وجود سکوت مرگبار رهبران عرب در قبال جنایات صهیونیستها در لبنان و فلسطین، سخن از برقراری سازش با دشمن صهیونیست با میانجیگری آمریکا و متحدانش به دلیل خشم موجود در میان افکار عمومی اعراب و مسلمانان برای مدت مدیدی به محاق رفته و عملا پروژه سازش را به حاشیه رانده است. وحدت رویه و فکر حاکم در میان شیعیان و اهل سنت را میتوان دستاورد بزرگ دیگر شهادت سیدالشهدای مقاومت قلمداد کرد. هیات حاکمه آمریکا، رژیم صهیونیستی و رهبران مرتجع عرب در خلال یک دهه اخیر بویژه پس از جنگ داخلی سوریه، کوشیده بودند حزبالله و جمهوری اسلامی را به پیشبرد سیاستهای فرقهگرایانه در منطقه و سرکوب اهل سنت در عراق، سوریه و یمن متهم کنند. اکنون با پیشگامی حزبالله در دفاع از آرمان فلسطین و شهادت جمع وسیعی از رهبران معنوی این حزب در این مسیر مقدس، نقشه و توطئه رسانههای عبری - عربی جهت انشقاق در صفوف مسلمین نقشه بر آب شده و جمهوری اسلامی و محور مقاومت را در جایگاه بزرگترین حامی آرمان مقدس آزادی قدس شریف قرار داده است. از میان رفتن مشروعیتبخشی به بقای رژیم صهیونیستی را که همواره و در طول دهههای متمادی با ترسیم چهرهای مظلوم از یهودیان در رسانهها و افکار عمومی جهانی استوار بوده، میتوان دستاورد بزرگ دیگری دانست که حاصل تداوم مقاومت در منطقه و خون شهیدانی چون سید عزیز مقاومت است. حملات بیامان ارتش صهیونیستی به غیرنظامیان لبنانی و فلسطینی که تاکنون به شهادت دهها هزار کودک و زن غیرنظامی منتهی شده، رسوایی بزرگی را برای صهیونیستها نزد افکار عمومی جامعه بینالملل رقم زده است. بیاعتنایی رهبران تلآویو به هشدار نهادهای حقوق بشری تا بدان جا پیش رفته که دشمن صهیونیست در جدیدترین اقدام خویش نهتنها ورود دبیرکل سازمان ملل متحد به سرزمینهای اشغالی را ممنوع کرده، بلکه به سازمان امدادرسانی به آوارگان این سازمان در فلسطین موسوم به آنروا، مهلتی 3 ماهه جهت خروج از باریکه غزه و کرانه باختری داده است، امری که به تعبیر جوزف بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، باریکه غزه را به بزرگترین قبرستان جهان تبدیل خواهد کرد. دکترین نظامی رژیم اسرائیل از فردای پس از هفتم اکتبر 2023 چرخشی کاملا متفاوت با سیاست نظامی 75 ساله این رژیم داشت. ممانعت از فرسایشی شدن جنگ به دلیل محذوریتهای جغرافیایی، توسل به نبردهای برقآسا، پیشگیری از وقوع جنگ در چند جبهه و جلب نظر مساعد قدرتهای بینالمللی و افکار عمومی به عنوان عوامل کلیدی در اتخاذ سیاست نظامی اسرائیل به دلیل خطای محاسباتی نتانیاهو به کناری نهاده شده و رژیم اسرائیل را بیمحابا وارد نزاعی فراگیر، چندوجهی و بیانتها کرده است. به واقع سیاست هزار خنجر نفتالی بِنِت، نخستوزیر پیشین در دوره پس از هفتم اکتبر به کناری نهاده شده و مقابله با راس محور مقاومت (جمهوری اسلامی ایران) و بازوهای قدرتمند آن نظیر حزبالله در دستور کار هیات حاکمه رژیم صهیونیستی قرار گرفته است؛ امری که به واسطه فقدان تابآوری جامعه اسرائیل، محدودیتهای ژئوپلیتیک، مشکلات تلآویو با همسایگان و نبود راهحلی منسجم در قبال 5 میلیون فلسطینی ساکن در کرانه باختری و نوار غزه و 6 میلیون آواره فلسطینی در کشورهای همسایه، رژیم صهیونیستی را در مسیری بیبازگشت و باتلاقگونه قرار داده است. تجربه تاریخی ناموفق حضور نظامی صهیونیستها در جنوب لبنان پس از حمله 1982 این رژیم به بیروت و خروج مفتضحانه و یکطرفه ارتش صهیونیستی از جنوب در سال 2000 و ناتوانی این رژیم در حذف هستههای مقاومت در باریکه غزه، بهرغم ویرانی این منطقه، بیانگر یک مساله بنیادین است و آن اینکه فارغ از حذف جمع کثیری از رهبران برجسته مقاومت در خلال دهههای اخیر نظیر شهیدان شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، عبدالعزیز رنتیسی، سیدعباس موسوی، عماد مغنیه و هماکنون سیدحسن نصرالله، اسماعیل هنیه، سیدهاشم صفیالدین و یحیی سنوار و خسران فقدان آنان، مقاومت در برابر اشغالگر متکی به کاریزمای شخصی رهبران نبوده و ایدئولوژی مقابله با دشمن غاصب با گوشت، پوست و استخوان فلسطینیان و لبنانیها عجین شده و با شدت و حدت هرچه تمامتر به مسیر خویش ادامه خواهد داد. *** پرچم افراشته رضا رحمتی: 40 روز از شهادت سیدحسن نصرالله میگذرد و حزبالله کماکان در حال نبرد با اسرائیل است. بعد از شهادت سیدحسن نصرالله، نتانیاهو با سرمستی خود را به دوربین رساند و اعلام کرد. حذف نصرالله باعث ترغیب بازگشت آوارگان صهیونیست به خانههای خود در شمال اسرائیل میشود اما آیا اسرائیل بعد از شهادت سید مقاومت به اهداف خود در صحنه نبرد رسیده است؟ 1- شهادت نصرالله حمله به ضاحیه جنوبی بیروت در روز 6 مهر 1403 که منجر به شهادت و زخمی شدن صدها نفر از جمله چند زن و کودک شد، خبری شوکهکننده را به خروجی رسانهها مخابره کرد؛ شهادت سیدحسن نصرالله. این چندمین بار بود که اسرائیل رهبر حزبالله لبنان را مورد سوء قصد قرار میداد. سالهای 2004، 2006 و 2011 نیز نیروهای اسرائیل تلاش کرده بودند سید مقاومت را به شهادت برسانند. شهادت نصرالله اگرچه ضایعه بزرگی برای محور مقاومت بود و جبران این فقدان بسادگی امکانپذیر نخواهد بود اما از نظر استراتژیک و وضعیت سیاسی و نظامی نبرد با اسرائیل، اینک که 40 روز از این اتفاق میگذرد، باید دید آیا آنچه اسرائیل و نتانیاهو در سخنرانی بعد از شهادت نصرالله گفتند، جامه عمل پوشیده است یا خیر؟ 2- تاخیر در پاسخ متناسب به اسرائیل، زمینه شهادت نصرالله؟ آیا شهادت نصرالله حاصل تاخیر در پاسخ ایران به اقدامات تجاوزکارانه مکرر اسرائیل بود؟ آیا اگر عملیات «وعده صادق 2» زودتر انجام میشد، شاهد شهادت نصرالله نبودیم؟ آیا همانطور که پزشکیان رئیسجمهور گفت، اگر «ادعاهای سران آمریکا و کشورهای اروپایی که در ازای عدم پاسخ ایران به ترور شهید هنیه وعده آتشبس میدادند، تماما دروغ بود و فرصت دادن به چنین جنایتکارانی صرفا آنها را در ارتکاب جنایات بیشتر جریتر خواهد کرد»، مورد پذیرش قرار نمیگرفت و پاسخ بموقع به شهادت هنیه داده میشد و ایران به وعده واهی «آتشبس در غزه» امید نمیبست، اسرائیل با محاسبه دقیق از نیات و اراده ایران و بازگشت عوامل بازدارندگی، به این اقدام دست نمیزد؟ اینها پرسشهایی است که بخش زیادی از آنها بیپاسخ باقی خواهد ماند. 3- وضعیت جبهه مقاومت نتانیاهو بعد از شهادت آیتالله نصرالله و به زعم خودش با خطاب قرار دادن «مردم ایران» گفته بود: «عروسکهای رژیم ایران یکی پس از دیگری از بین میروند. به سرنوشت محمد ضیف (رهبر نظامی حماس) و حسن نصرالله (رهبر حزبالله) نگاهی بیندازید. هیچ جایی در خاورمیانه نیست که دست اسرائیل به آن نرسد و ما برای حفاظت از شهروندانمان به هر جا خواهیم رفت». منظور او از این جمله که «هیچ جایی در خاورمیانه نیست که دست اسرائیل به آن نرسد»، تهدید مستقیم مقامات ایران بود. اسرائیل تا حدی سطح تولید خشونت را بالا برده بود که برخی رسانههای وابسته به اسرائیل مستقیما مقامات عالی ایران از جمله رهبر انقلاب را تهدید به شهادت میکردند. در روزهای نخست بعد از شهادت آیتالله سیدحسن نصرالله، حتی جبهه مقاومت متاثر از فقدان رهبر مقاومت لبنان قرار گرفته بود. به مرور اما اعتماد به نفس در محور مقاومت ایجاد شد و انتخاب جانشین سیدحسن نصرالله، یعنی شیخ نعیم قاسم، دوباره سیستم سیاسی و سازمان رزم حزبالله را تقویت کرد. 4- توان سیاسی حزبالله تاثیر حزبالله با درایت رهبر شهیدش که یکی از مهمترین نیروهای تاثیرگذار سیاسی در صحنه سیاسی لبنان به شمار میرفت، بر معادلات سیاسی لبنان و تلاش برای ایجاد یک دولت متمرکز قوی، دستگاه قانونگذاری و ... در صحنه سیاسی لبنان دستاوردهای کمتری نسبت به توان رزم حزبالله نبود. یکی از مسائلی که بعد از شهادت نصرالله اتفاق افتاد، بیم تضعیف جایگاه سیاسی حزبالله بود. بعد از شهادت نصرالله، با فضاسازی رسانههای عربی کشورهای حاشیه خلیجفارس و رسانههای غربی تلاش میشد اینگونه وانمود شود حزبالله به پایان عمر سیاسی خود رسیده است و دیگر جایی در صحنه سیاسی لبنان ندارد. به همین دلیل برخی مقامات لبنانی با ادامه نبرد نظامی حزبالله با اسرائیل به مخالفت پرداختند و دائم صحبت از دور شدن نیروهای رزم حزبالله از رودخانه لیتانی میکردند. این موضوع حتی بعد از شهادت سید هاشم صفیالدین بیشتر نیز دنبال شد. اسرائیل تمام فضای سیاسی را اخبار عواقب فقدان کادر رهبری و رهبران میانی حزبالله پر کرده بود و تلاش میکرد شیرازه سیاسی حزبالله را از هم بپاشاند. با این حال بعد از انتخاب دبیرکل جدید حزبالله، شیخ نعیم قاسم و سخنرانی ایشان، گویی روند سیاسی در لبنان دچار تغییرات اساسی شد. ایجاد یک روح جدید بر کادر رهبری حزبالله و سخنرانی شیخ نعیم قاسم سبب شد برخی رسانههای غربی اذعان کنند «شیخ نعیم قاسم بهترین انتخاب برای جانشینی سیدحسن نصرالله بوده است». بعد از سخنرانیهای شیخ قاسم این فضا به رسانههای عربی نیز تسری یافت. روزنامه رایالیوم در این خصوص نوشت: «شیخ نعیم قاسم به سبک شهید سیدحسن نصرالله، اسرائیلیها را خطاب قرار داد و از روش شهید نصرالله برای ایجاد و تداوم نگرانی در میان اشغالگران استفاده کرد. شیخ نعیم قاسم از صلابت حزبالله با وجود حملات شدید به آن سخن راند و اعلام کرد حزبالله توان خود را احیا کرده است». بنابراین به رغم تصور رژیم اسرائیل مبنی بر اینکه شهادت آیتالله نصرالله سبب خواهد شد تاثیر حزبالله در تحولات سیاسی لبنان از بین برود، اگرچه این اتفاق برای مقاومت لبنان خسارتبار بود اما ظرف یک ماه مقاومت توانست وضعیت سیاسی خود را بازیابی کند و ضمن کسب اعتماد به نفس سیاسی دوباره، توانست توازن سیاسی خود را هم در لبنان و هم در مواجهه با رژیم اسرائیل به دست آورد. 5- توان رزم حزبالله حزبالله همچنین در روزهای بعد از شهادت نصرالله از نظر نظامی نیز صحنه نبرد را رها نکرده است. به تعبیر «ایز الدویری» کارشناس نظامی «حزبالله توازن تاکتیکی و عملیاتی خود را بازسازی کرده است». 2 یگان «نصر» و «عزیز» وابسته به حزبالله، مأموریت مدیریت دفاع در منطقه جنوب رودخانه لیتانی را با کارایی بر عهده دارند. این کارشناس امور استراتژیک خاطرنشان کرد حزبالله با نمایش پایگاه «عماد ۵» قصد داشته دیدگاهی مشخص درباره استفاده از موشکهای پیشرفته ارائه دهد و این اقدام را «مظهری از بازسازی توازن» دانست. انتشار ویدئوی حزبالله از تاسیسات پرتاب موشک «عماد ۵»، انتشار تصاویر از موقعیتهای زیرزمینی و تاسیسات دیگر حزبالله، به همراه اظهار نگرانیهای رژیم اسرائیل از «پهپادهای حزبالله» از جمله دیگر مواردی است که نشاندهنده بازیابی توان رزم حزبالله است. در هر یک از حملات گسترده حزبالله به رژیم اسرائیل «2 میلیون شهرکنشین صهیونیست وادار به پناه بردن به پناهگاهها میشوند». به این موضوع میتوان توانایی اطلاعاتی حزبالله را نیز افزود. حزبالله توانسته از پهپادهای خود برای نفوذ به اعماق استراتژیک اسرائیل استفاده کند و «بانک اطلاعات» گستردهای را جمعآوری کند. بسیاری از صنایع نظامی اسرائیل را هدف قرار داده و به گفته الدویری پایگاههای اطلاعاتی - نظامی «گلیلوت»، «بلماخیم»، «شراگا»، «سنت جین» (شمال عکا)، «مسگاف» (شمال شرق حیفا)، «رامات دیوید» (جنوب شرق حیفا) و «زوفولون (صنایع نظامی)» (شمال حیفا) را هدف قرار داده است. 6- تشدید آتش انتقام در حزبالله شهادت آیتالله سیدحسن نصرالله همچنین سبب شد نبرد نظامی 2 طرف (مقاومت و رژیم اسرائیل)، ابعاد ایدئولوژیکتری هم به خود بگیرد. مبارزان جوان اینک با یاد و خاطر اسطوره مقاومت و رهبر شهید خود مبارزه میکنند و این آتش انتقام را فزونی بخشیده است. بنابراین شهادت نصرالله اگرچه خسارت بزرگی برای جبهه مقاومت بود، موضوعی که بسادگی قابل جبران نخواهد بود اما نتوانسته توازن سیاسی و نظامی را به نفع اسرائیل تغییر دهد. برخلاف اظهارات نتانیاهو مبنی بر اینکه حذف نصرالله باعث ترغیب بازگشت آوارگان شمال اسرائیل به خانههایشان میشود، شهادت نصرالله نه تنها نتوانست مناطق شمال را «امن» نگه دارد تا 100 هزار ساکن شمال سرزمینهای اشغالی به خانههای خود بازگردند، بلکه قدرت رزم حزبالله را فزونی هم بخشید و حالا با هر حمله گسترده حزبالله 2 میلیون صهیونیست مجبور به ترک خانههای غصبی و رفتن به سمت پناهگاه میشوند. در عین حال شهادت نصرالله آتش انتقام را در محور مقاومت شعلهورتر کرده است. همانطور که داغ از دست دادن سردار شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی هیچ گاه التیام نمییابد، برای لبنانیها هم داغ شهادت رهبر شان از یاد نخواهد رفت و انگیزه نبردهای بعدی خواهد شد. پرچم حزبالله و تصویر رهبر شهید آن هنوز هم در جنوب لبنان بر افراشته است و کابوس اسرائیلیهاست. *** حزبالله، نیروی دفاع ملی حمید ملکزاده: پیشتر درباره عملیات توفان الاقصی نوشته بودم که فلسطین در مقام یک دولت ملی با توفان الاقصی به ظهور پیوسته و تثبیت شد. از این جهت توفان الاقصی لحظه تأسیس دوباره دولت فلسطین است؛ شخصیت حقوقی دولتها تنها بعد از ظهور ارادهای سیاسی که به نام آنها میجنگد تأسیس میشود. اگر این ادعای مرا به عنوان معیاری برای تشخیص آنچه سیاسی و ملی است، از آنچه غیرسیاسی است بپذیرید، آنگاه تصدیق خواهید کرد در نهایت ملت و امر ملی تنها در نبرد مستقیم، واقعی یا ممکن، با کسانی که این اراده سیاسی را به چالش میکشند به ظهور میرسد. احتمالا در همین راستاست که من فکر میکنم در تعریفی که از سیاست ارائه میکنیم باید مفهوم اداره را در جایی بیرون از آن قرار دهیم. اداره نسبت به سیاست وضعیت تبعی دارد، یعنی در زمره موضوعاتی قرار میگیرد که فرع بر ظهور امر سیاسی هستند. به عنوان آنچه در پی سیاست میآید، به آن مربوط میشود اما تنها به عنوان موضوعی پیوسته با سیاست فهمیده میشود. در این یادداشت تلاش میکنم وضعیت حزبالله لبنان به عنوان نمایندهای از همه نیروهای مقاومت در منطقه غرب آسیا و امر ملی را مورد بررسی قرار دهم. * ارتش ملی یا سازمان نظامی محلی؟ مفهوم ارتش ملی بنا بر تعریف بر یک سازمان نظامی حرفهای دلالت میکند که وظیفه پاسداری از تمامیت دولت در مقابل تهدید خارجی بر عهده آن قرار دارد؛ تهدیداتی که به طور ویژه در حدود صلاحیتهای ارتشهای ملی است. از آن جنس، تهدیدات نظامی وجودشناختی است که از مبدأیی خارجی اصل و نفس دولت را به چالش میکشد. آنچه در میان همه این تهدیدات مشترک است، به طور مشخصی به نفی صلاحیتهای دولت مربوط میشود. یعنی هر بار یک بازیگر خارجی به نحوی عمل کند که صلاحیتهای قانونی، سیاسی - امنیتی و در یککلام صلاحیتهای حقوقی و سیاسی ناشی از اصل حاکمیت ملی دولت به مخاطره افتاده باشد. وظیفه دفاع در مقابل این اقدامات بر عهده ارتشهای ملی گذاشته میشود. ارتشهای ملی این وظیفه خود را به ۲ شکل انجام میدهند: الف- به نحو فعال و در میدان نبرد، ب- به نحو بالقوه و در زمانه صلح. انجام وظیفه در میدان نبرد معنای مشخصی دارد؛ مبارزه علیه نیروی متخاصمی که اصل حاکمیت دولت را به چالش کشیده؛ در محدوده مرزها یا در جایی دور از مرزهای سرزمینی. ارتشهای ملی همچنین در زمان صلح در زمینه شناسایی تهدیدها، حفظ آمادگی رزمی و افزایش توان مادی نظامی خود وظایفی را که در قبال دولت دارند انجام میدهند. موضوع مهمی که در هر ۲ زمینه باید به آن توجه کرد، آن است که سازمانهای حرفهای نظامی در سطح ملی که در اینجا از آنها صحبت میکنیم، فعالیتهای زمان صلح یا جنگ خودشان را به اعتبار مفهوم ملت و در پیوند با ایده دولت ملی انجام میدهند. در غیاب اراده سیاسی بالفعلی که وجه مشخصه دولت است، هر نیروی نظامی یا انتظامی دیگری صرفا یک گروه مسلح محلی حافظ نظم است. * حزبالله لبنان و مسأله دفاع ملی تا اینجا سعی کردم این موضوع را معلوم کنم که ارتش ملی اصولا عنوانی است که برای نیروهای نظامی حافظ دولتها به کار میرود. همینطور این موضوع را معلوم کردم که دولت به شکل بنیادین با اراده سیاسی بالفعل یا بالقوه برای استفاده از سلاح در مقابل بازیگران خارجی به نام خود پیوسته است. اگر مجموعه گروههای مقاومت را در منطقه غرب آسیا به طور عام و نمونه حزبالله لبنان را به طور خاص در نظر بگیریم، میتوانیم ادعا کنیم بر اساس این چارچوبه مفهومی، همه این گروهها را میتوان بهعنوان ارتشهای ملی کشورهای خودشان در نظر گرفت. نیروهایی سازمانیافته، حرفهای و مسلح که به نام مردم خودشان در مقابل انواع تجاوز به محدودههای مادی و معنوی خاصی که محتوا و حدود دولتهای ایشان را معلوم میکند، با نیروهای خارجی میجنگند. این مساله در نمونه حزبالله لبنان بخوبی مشاهده میشود. حزبالله لبنان از ابتدای تأسیس با هدف مقاومت در مقابل ارتش اشغالگر صهیونیستی در مرزهای جنوب این کشور مستقر شد. حزبالله در مقام ارتشی ملی در جایی که نیروهای مسلح لبنان امکان، توان یا اراده وارد شدن به جنگ یا دفاع برای حفاظت از تمامیت سرزمینی خود علیه زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی را ندارند، با شجاعت و ابتکارات خاصی که در زمان صلح و برای مقابله با زیادهخواهیهای دشمن خارجی طراحی شدهاند، در صف مقدم دفاع از لبنان قرار داشته و به نام لبنان با دشمن خارجی جنگیده است. موضوع قابل توجهی که در این زمینه باید آن را متذکر شویم، این است که حزبالله هیچگاه جایی بیرون از تمامیت دولت مرکزی در لبنان قرار نگرفته و مجموعه اقدامات خود را در چارچوب ایده دولت ملی در لبنان دنبال کرده است. این موضوعی است که به طور عام درباره همه گروههای مقاومت صادق است. همه این گروهها به طور عام حاملان اراده سیاسی روشنی هستند که از یک مردم، ملت ساخته و یک مجموعه انسانی را به دولت تبدیل میکند. احترامی را که فرماندهان و رهبران سیاسی نیروهای مقاومت در میان ملتهای خود دارند باید تحت همین عنوان فهمید. اگر آنچه در اینجا آوردهام را از من بپذیرید، آنگاه تلاشی را که دشمنان مقاومت با هدف ایجاد شکاف میان مردم و گروههای مقاومت در منطقه غرب آسیا انجام میدهند، برای شما معنای تازهای پیدا میکند؛ شکافی که هم از طریق گروههای حاکم بر نظام اداری کشورهای حاضر در منطقه غرب آسیا ایجاد میشود و هم به شکل قابل توجهی در تبلیغاتی که در میان شهروندان این کشورها پخش میشود جریان دارد. من اینطور فکر میکنم که مجموعه این تلاشها اصل بنیادین هویت سیاسی دولتهای منطقه را نشانه گرفته، چرا که تنها این گروهها هستند که از امکان و اراده کافی برای دفاع از حق انحصاری دولتهایشان بر خاک، آب و فضای کشوری که در آن حضور دارند برخوردارند. *** یک بار دیگر به صحنه نگاه کنید! محمد سلحشور: 40 روز گذشت. گذر 40 روز سخت از یکی از تلخترین روزهای تقویم تاریخ معاصر نه به سرعت بود و نه سهل. فرود بدشگون 80 تن بمب برای به شهادت رساندن اسطوره ابدی مقاومت منطقه یعنی شهید بزرگوار سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، سرانجام بزرگمردی کمنظیر را به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت در راه آزادی قدس رساند. هر چند این عملیات تروریستی داغی ابدی را بر دل تمام آزادیخواهان جهان گذاشت اما سیر تحولات پیش و پس از این ترور بسیاری را به حیرت واداشت. حدود 10روز قبل از عملیات ترور شهید نصرالله، لبنان و بدنه مقاومت اسلامی با عملیات پیجرها و سرعت گرفتن ترور فرماندهان مقاومت روبهرو شده بود. پس از ترور سید مقاومت، اشغالگران در عملیاتی مشابه، جانشین احتمالی وی سیدهاشم صفیالدین را نیز به شهادت رساندند. میزانسن طراحی شده برای این ترورها اما یک ویژگی داشت؛ چنانکه دستور عملیات به فاصله کوتاهی پس از سخنرانی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک صادر شد. نتانیاهو چند ساعت پیش از این ترور در نطقی معنادار، صهیونیستها را فاتح جنگ خوانده بود. حتی انتشار تصویر وی در حال رهبری عملیات ترور شهید نصرالله در نیویورک با نیت ثبت قابی ماندگار انجام شد؛ قابی که در آن هم سازمان ملل به میدان مدیریت جنگ تشبیه میشد و هم نخستوزیر رژیم صهیونیستی را در قامت ناظم جدید غرب آسیا به تصویر میکشید. این میزانسن هر چند تا مدت کوتاهی توانست تصویر مخدوششده اقتدار اسرائیل را در نگاه جهانی ترمیم کند اما جعلی بودن چنین تصویری نیز مانند ذات صهیونیسم به سرعت عیان شد. کافی است 40 روز گذشته را روی دور تند مرور کنیم. صهیونیستها ابتدا در یک عملیات تروریستی دبیرکل حزبالله یعنی مهمترین گروه مقاومت را به شنیعترین شکل ممکن و با بمباران چند برج مسکونی به شهادت رسانده و بعد در عملیاتی مشابه جانشین احتمالی وی را نیز ترور کردند. آنها حتی در یک نبرد میدانی و بدون اطلاع قبلی یحیی سنوار، رهبر حماس را نیز به شهادت رساندند تا همه چیز آماده بالا بردن پرچم پیروزی با حذف چهرههای شاخص مقاومت باشد. با این حال جبهه شمال برای صهیونیستها به مراتب نفوذناپذیرتر از سالهای 2000 و 2006 میلادی شد. آنها یک ماه است هر صبح خود را با خبر هلاکت بیسابقه کماندوهایشان در مرز جنوب لبنان آغاز میکنند. رزم پهپادی حزبالله، زندگی در پناهگاه را به عادت روزانه صهیونیستها بدل کرده، تا جایی که حمله پهپادی به اجتماع نظامیان صهیونیست یکی از سیاهترین روزهای تاریخ جنگ را برای اسرائیل رقم زد. پهپادهای حزبالله با به سخره گرفتن پدافند اشغالگران تا اتاق خواب نخستوزیر این رژیم پیش رفتند؛ وضعیتی که کمابیش در نوار غزه نیز در حال وقوع است و بعد از چند ماه امنیت نسبی اشغالگران، مقاومت پایدار حماس و جهاد اسلامی بعد از گذشت یک سال از عملیات زمینی صهیونیستها، تلفاتگیری روزانه از اشغالگران را به برنامه تغییرناپذیر خود بدل کرده است. آنچه این روزها در میدان نبرد مشهود است، سیمای مقتدر حزبالله و حماس در روزهای پس از نصرالله و سنوار را به نمایش میگذارد. اکنون زمان مناسبی است تا نتانیاهو بار دیگر به میزانسن چیده شده در سازمان ملل فکر کند و پی به جهل تاریخی رژیم صهیونیستی درباره فرضیه اتکای مقاومت اسلامی به رهبرانش ببرد. رهبرانی که هرچند از منظر عملیاتی هر کدام از زبدهترین فرماندهان این عصر به شمار میرفتند اما اکسیر مقاومت به عنوان نیرویی درونزا و مومن را چنان در بدنه خویش تکثیر کردهاند که با توانی مضاعف در فقدان فرماندهان خویش ادامه حیات میدهند. حالا میزانسن موجود در جنوب لبنان و ناتوانی اشغالگران برای ورود به این منطقه در زمین و جولان آتش پهپادی و موشکی حزبالله در آسمان، نتانیاهو را به چالش کشیده است. حزبالله در پس سختترین ضرباتی که ممکن بود دریافت کند، حالا چنان میجنگد که گویی هیچ ضربی قدرت در هم شکستنش را ندارد. 40 روز از داغ بزرگ نصرالله گذشت اما نصرت الهی برای رزمندگان مقاومت قطع نشده است. در پس این داغ که به هیچ تعداد روز و ماه و سال التیام نمییابد، یک تصویر باشکوه دیگر مستتر بود؛ تصویر تکثیر مقاومت در بدنه گروهی که ضربات بزرگی دریافت کرده است. میزانسن نهایی منطقه را این الگوی تکثیرشده میچیند و در این میزانسن جایی برای ناظم بودن اشغالگران وجود ندارد. آنها در یک سال گذشته تمام کلیشههای اشغالگران از نفوذناپذیری تا شکست ناپذیری را شکستهاند. این تنها بخش کوچکی از میراث نصرالله است. *** مکتب عملیات روانی شهید نصرالله محمد رستمپور: وقتی سخن میگفت، بیش از ضاحیه و تهران، صدایش در تلآویو و واشنگتن شنیده میشد. رقیبش میدانست او دروغ نمیگوید. خودش گفته بود: «ما متعلق به مکتبی هستیم که دروغ را به عنوان عملیات روانی هم قبول ندارد». کمتر پیش میآید دشمنت چنین اعتمادی به حرفهایت داشته باشد. اعتماد، باور میآورد و باور، سد سخت ذهنی غیریت را میشکافد. آیتالله سیدحسن نصرالله صرفاً مرشد و مدیر یک سازمان نبود. فقط یک چهره سیاسی نبود. تنها یک استراتژیست نظامی به حساب نمیآمد. پیش و بیش از همه اینها، یک رهبر و مراد معنوی و معنایی بود. نویسنده نبود اما کلمه را میشناخت. هیچ حساب کاربریای نداشت اما رسانه را بلد بود. تئوری نمیدانست اما در عمل، بهروزترین تئوریهای عملیات روانی و پیچیدهترین درسهای مدیریت رسانه را اجرا میکرد. آنقدر طبیعی و غریزی بر محاسبه و تصویر و ادراک دشمن اثر میگذاشت که حتی دشمنش هم او را «هنرمند جنگ روانی» میدانست. نصرالله خلاف برخی تصورها که عملیات روانی و تبلیغات را حربه اردوگاه شر میخوانند، متکی بر ابزارها و تکنیکهای عملیات روانی بارها رقیب را به زانو درآورد. جنگ جدید در میدان رویارویی نظامی رخ نمیدهد. جنگ جدید حاصل چکاچک ارادهها و تصمیمات است. آنچه برنده و بازنده را تعیین میکند، اتفاقاً تانک و هواپیما و موشک نیست. جنگ جدید به دنبال گرفتن تلفات نیست. هر که بیشتر بکشد، پیروز نیست. آنچه بر میزان مرگومیرها، خرابیها و خسارتها اولویت دارد، اختلالهاست. همه نوع جنگافزار و نقشه و آمادهباش و دستور به کار گرفته میشوند تا رقیب را «تسلیم» کنند و «مقاومت» او را بشکنند. با این حال، نصرالله در یک انتزاع معنایی بیربط با جنگ روانی هم نبود. بررسی 28 سخنرانی او از هفتم اکتبر 2024 تا ساعت شهادتش نشان میدهد او در استفاده از همان تکنیکهای دانشی برآمده از تئوریهای مربوط به اقناع و ادراک هم تبحر داشت. یعنی خلاف آنچه برخی میپندارند، میتوان از پدیدهای به نام «عملیات روانی راستین» نام برد که در سیره پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) نیز وجود داشته و به کار آمده و سیدحسن نصرالله، در دوران جدید برترین شکل اجرای آن را عرضه کرد. در مجموعه عملیات روانی جبهه مقاومت، او هم یک بازیگر قهار به شمار میآمد و هم یک کارگردان طراح. به طور کلی جبهه مقاومت در کشورهای مختلف به ۳ دسته ابزار در عملیات روانی متوسل میشود: بیانیههای مکتوب، ویدئوهای عملیاتها و سخنرانیهای رهبران و فرماندهان. پرکاربردترین تکنیک سیدحسن نصرالله توضیح، تبیین، روشنگری و استدلال درباره اقدامات بود. میانگین زمانی سخنرانیهای شهید خطیب، 55 دقیقه بود که عمده این زمان صرف تشریح وضعیت حزبالله و میدان میشد. تکنیک پرکاربرد دوم سید، «شرطیسازی» بود. شرطیسازی حاصل مطالعات یک روانشناس قرن نوزدهمی رفتارگرا به نام «ایوان پتروویچ پاولف» است. شرطیسازی فراتر از یک رابطه علّی و معلولی، بروز رفتارهای عصبی در فرد را توضیح میدهد. پاولف میگوید اگر همزمان با غذا دادن به یک سگ، یک زنگ را به صدا درآورید، بعد از مدتی به محض به صدا درآمدن زنگ، غدد بزاقی حیوان فعال میشود. حزبالله در ۶ ماه نخست توفان الاقصی، همزمان با سخنرانی دبیرکل، راکتها و موشکهایی به سرزمینهای اشغالی شلیک میکرد و در نتیجه، صدای آژیر در شهرها و شهرکهای اسرائیل بلند میشد. این تکنیک پیش از این در جنگ ۳۳ روزه در یک سطح بالا مورد استفاده قرار گرفت و همزمان با سخنرانی سیدحسن و با اشاره او، ناوچه جنگی ساعر در دریای مدیترانه مورد هدف قرار گرفت. این شرطیسازی تا جایی پیش رفته بود که صهیونیستها پس از هر سخنرانی شهید، منتظر اتفاقی در میدان بودند. تکنیک پرکاربرد سوم سیدحسن، «قرینهسازی» بود. قرینهسازی، کلیشههای ذهنی آشنای مخاطب را استخدام میکند و مبتنی بر آن، رخدادهای جدید را کنار آن کلیشهها مینشاند تا انتقال پیام آسانتر و سریعتر صورت گیرد. برای نمونه، شهید نصرالله بعد از حمله اسرائیل به کمپ آوارگان رفح (مه 2024) این حمله را با وحشیگری نازیها مقایسه کرد تا شدت جنایت صهیونیستها آشکار شود. چهارمین تکنیک پرکاربرد سید در خطابهها و سخنرانیها بویژه در هنگامه جنگها، «القای ترس» بود. آنچه اثرگذاری این تکنیک در بیان شهید را بالا میبرد، ترکیب آن با «ابهامآفرینی» بود. رهبر حزبالله بخوبی از ابهام برای هراسآفرینی و ترساندن استفاده میکرد و کوشش داشت تصویر حزبالله در نظر دشمن را مهیب و پیشبینیناپذیر ترسیم کند و تابآوری شهرکنشینان صهیونیست را که رکن عادیسازی اشغال فلسطین هستند، به شکل جدی کاهش دهد. ترند کلمات و عبارتهای کوتاهی همچون «یواشیواش» در شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد او در بهکارگیری این ترکیب، هوشمندانه و مبتکرانه عمل میکرد. این ۴ تکنیک محسوس در کنار «بهرهمندی از شوخی و لحن طنزآمیز»، «دقتنمایی»، «جزئینگری و تکیه بر اعداد و دادهها» نشان میدهد شهید خطیب ما، در کنار همه ویژگیهای بارز شخصیتی در حوزههای نظامی و سیاسی، مؤسس یا مدبر یک مکتب عملیات روانی راستین بود که باید منطبق با رویدادها و اتفاقات ۳۳ سال رهبری او بر حزبالله تدوین و تبیین شود.∎