شناسهٔ خبر: 69433320 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: رویدادایران | لینک خبر

عشق و نفرت نسبت به کوروش کبیر

کوروش کبیر یکی از شخصیت‌های ماندگار در تاریخ ایران است. اولین پادشاه و بنیانگذار سلسله هخامنشی که اولین امپراتور پارسی بود. قلمروی امپراتوری که کوروش کبیر پایه‌گذاری کرد، به مرور از شرق به میانه‌های سرزمین هند و از غرب تا شمال آفریقا و کرانه شمالی دریای مدیترانه تا سرزمین یونان می‌رسید؛ قلمرویی

صاحب‌خبر -

کوروش کبیر یکی از شخصیت‌های ماندگار در تاریخ ایران است. اولین پادشاه و بنیانگذار سلسله هخامنشی که اولین امپراتور پارسی بود. قلمروی امپراتوری که کوروش کبیر پایه‌گذاری کرد، به مرور از شرق به میانه‌های سرزمین هند و از غرب تا شمال آفریقا و کرانه شمالی دریای مدیترانه تا سرزمین یونان می‌رسید؛ قلمرویی بزرگ‌تر از آنچه پادشاهان ماد پیش از هخامنشیان بر آن حکومت می‌کردند. این امپراتوری هم مانند تمام حکومت‌ها به مرور زمان درگیر اضمحلال شد تا در نهایت اسکندر مقدونی آن را از بین برد. 

به گزارش فرارو، شاهان زیادی در ایران حکومت کردند که هر کدام به صفتی نیک یا بد مشهور هستند؛ نادرشاه را با کشورگشایی‌هایش می‌شناسند. آغامحمدخان با کور کردن مردم کرمان و کریم‌خان زند به خاطر انتخاب عنوان وکیل‌الرعایا به یاد آورده می‌شوند و ناصرالدین‌شاه و فتحعلی‌شاه به خاطر مسائل جریان داشته در اندرونی. کوروش را با صفت پادشاه عادل و قانونگذار یاد می‌کنند که تاثیرش بر پایه‌های امری به نام حکمرانی و اداره یک جامعه متکثر ماندگار شده است. طی سال‌های گذشته سه نگاه به کوروش بزرگ وجود داشته است که دو نگاه آن ریشه سیاسی دارد. 

پایه‌گذار حقوق بشر

اگر بزرگنمایی و غلو‌ها را کنار بگذاریم، باز هم منشور یا استوانه کوروش، پایه مفهومی به نام حقوق بشر است. منشوری که در ایران نیست و در موزه ملی بریتانیا نگهداری می‌شود. این منشور روایتگر ورود کوروش به بابل (۷ آبان یا ۲۹ اکتبر ۵۳۹ پیش از میلاد) است. یک استوانه گلی با طول ۲۲.۵ و عرض ۱۱ سانتی‌متر، در ۴۵ سطر چه محتوایی می‌تواند داشته باشد که اینطور مورد توجه قرار می‌گیرد؟ خلاصه متن منشور این است: 

«سپاه بزرگ من به آرامی وارد شهر بابل شد، نگذاشت رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدس‌اش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. نبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. من برده‌داری را برانداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی نیاندازد ... فرمان دادم همه نیایش‌گاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایش‌گاه‌ها را به جای خود بازگردانم... همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به سرزمین‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم... بی‌گمان در آرزو‌های سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.» (ایرنا، ۱۳۹۸) 

رفتار کوروش که بر این استوانه گلی نقش بسته، به عنوان قدیمی‌ترین متن مربوط به دادگستری، رفتار به عدل و احترام به مردم فارغ از رنگ، نژاد و دین‌شان است. «بیشترین منابع تاریخی برای شناخت کوروش منابعی یونانی و غیرایرانی هستند. اقوام و ملل گوناگون از کوروش به نیکی یاد کرده اند. منابع تاریخی درباره کمتر پادشاهی چنین شرایطی دارند آن هم منابعی که نویسنده‌های آنها ارزش‌ها و نگرش‌های گوناگون داشته اند. کوروش نه خود داعیه «بزرگ» بودن داشت و نه اطرافیان او و یا ایرانیان زمانش او را «بزرگ» می‌خواندند. صفت «بزرگ» را نه حکومت پهلوی به او داده و نه حکومت‌های پیشین او را بزرگ خوانده اند. مردم زمان حال نیز به او چنین عنوانی اطلاق نکرده اند.

این عبرانیان و یونانیان بوده اند او را بزرگ می‌داشتند. اینکه کردار و گفتار و پندار کوروش به گونه‌ای بوده است که حتی یونانیانی که دشمن ایران بوده اند به بزرگی او اعتراف کرده اند، اینکه از دید افرادی که آنها را آزاد کرده و یا از سوی دشمن خود بزرگ خوانده شود دلیل بزرگی کوروش است. اینکه خود و اطرافیانش و یا حتی مردم زمانه اش چنین صفتی را به او نسبت نداده اند و دچار «خودبزرگ بینی» نشده است و از سوی دیگران اینگونه خوانده شود از دلایل ماندگاری و درخشش کوروش در تاریخ ایران و جهان است. کوروش بزرگ است، چون تاریخ به او این بزرگی را داده است و خود تاریخ شاهد این بزرگی بوده است.» (امید جوان، ۱۳۹۶)

ناجی یا جانی؟

سال ۱۳۹۴ پایگاه خبری مشرق به بازنشر مطالبی از بُعد منفی کوروش پرداخت که ابتدا در یک سایت ناشناس به نام استوا منتشر شده بود. در بخشی از این مطلب می‌خوانیم: «یکی از جنگ‌های کوروش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر ماد‌ها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد. او توانست با به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه نگون‌بخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد. در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کوروش خصمانه بود» (ص ۲۴۱).

او هگمتانه را غارت کرد و برخی از ماد‌ها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰). با اینکه ماد‌ها دستکم دو بار در زمان داریوش بزرگ کوشیدند تا استقلال خود را از سلطه هخامنشیان باز یابند، اما در هر دوبار با سرکوب خشونت‌بار داریوش مواجه شدند و۳۸۰۰۰ نفر از آنان قتل‌عام گردیدند.» این مقاله با تیتر «کوروش؛ اسطوره باستانی یا جنایتکار جنگی؟!» در آن زمان بسیار بحث‌برانگیز شد و پاسخ‌هایی گرفت. 

عشق و نفرت

نظرات متفاوت و متضادی درباره کوروش وجود دارد که ریشه آن را می‌توانیم در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی بدانیم. تحیلگران معتقدند که محمدرضا پهلوی با باستان‌گرایی افراطی و کنار زدن تفکرات ملی و مذهبی، این مساله را به وجود آورد. اوج این اقدام آخرین شاه ایران را نیز تغییر تاریخ ایران به شاهنشاهی و سخنرانی‌اش مقابل آرامگاه کوروش در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله می‌دانند.

به طور طبیعی، نیرو‌های انقلابی نیز با این مفاهیم باستانی زاویه پیدا کردند. برای مثال، صادق خلخالی چهره جنجالی سال‌های ابتدایی انقلاب، رساله‌ای ۵۸ صفحه‌ای با عنوان «کوروش دروغین و جنایتکار» نوشت که در سال ۱۳۶۰ چاپ شد. خلخالی در بخشی از این رساله نوشته است: «گاهی مردم را به تریاک و زمانی دیگر مردم را به می‌گساری و موسیقی و هنر و وقت دیگر آنها را به ورزش و میدان المپیک و بار دیگر آنها را به هیپی‌گری و درویشی و عرفان موهومی و سپس به لباس و مدپرستی مثل مینی‌ژوپ و ماکسی و میدی و ... و بالاخره به وسیله سینما و تئا‌تر و تریا و کاباره و به وسیله مجلات و روزنامه‌های مزدور و عکس‌ها و فیلم‌های سکسی و به وسیله رمان و تاریخ موهومی و روز تولد موش و سگ و گربه و یا کوروش کبیر مشغول کرده و می‌خواهند که ملت هیچگاه رشد فکری نداشته باشند.» (دیپلماسی ایرانی به نقل از تاریخ ایرانی، ۱۳۹۰)

 این تضاد، به تدریج کوروش را از یک نماد ملی و تاریخی تنزل داد و حداقل در سال‌های ابتدایی انقلاب آن‌را به نماد سلطنت تبدیل کرد. یک طرف در برابر آن جبهه می‌گیرد و طرف دیگر آن را می‌ستاید. هر طرف نیز صرفاً بخشی از تاریخ که مطلوب خودشان است را روایت می‌کنند. 

با گذر زمان و فاصله گرفتن از روز‌های انقلاب، به مرور برخی تلاش کردند کوروش بزرگ را از زاویه نگاه ملی ببینند. در واقع، مطالعه اظهارنظر‌ها و مقاله‌هایی که در این باره نوشته شده، نشان می‌دهد که یک طرف نگاه متعصب به کوروش است، یک طرف نگاه ملی دارد و طرف دیگر با همان نگاه سال‌های ابتدای انقلاب همچنان تلاش در نفی این شخصیت تاریخی دارد. اما در نهایت، کوروش بزرگ نیز مانند دیگر شخصیت‌های تاریخی، خاکستری است و ابعاد مثبت و منفی را کنار هم دارد.

منبع: faradeed-212272

برچسب‌ها: