شناسهٔ خبر: 67750175 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آفتاب | لینک خبر

شکست پروژه دیگری‌سازی از اصلاحات

شرق

محرم است و بدون هیچ توجهی به جایگاهی که دارد، در خیابان کنار مردم ایستاده است. ظهر عاشوراست و گرمای تیرماه آسفالت‌های خیابان را آنچنان داغ کرده که پاهای نمازگزاران را به مبارزه می‌طلبد.

صاحب‌خبر -
آفتاب‌‌نیوز :

برداشت اول: محرم است و بدون هیچ توجهی به جایگاهی که دارد، در خیابان کنار مردم ایستاده است. ظهر عاشوراست و گرمای تیرماه آسفالت‌های خیابان را آنچنان داغ کرده که پا‌های نمازگزاران را به مبارزه می‌طلبد. ظهر عاشوراست و این را از صدای اذان مؤذن، از خاموش‌شدن صدای طبل‌ها، سکوت جمعیت عزادران، تشنگی کودکان، تلاش جوانان برای پایین‌کشیدن تیغه اصلی «علامت» ها، صف‌بستن مردم و گشتن به‌دنبال مهر نماز می‌توان فهمید. محرم ۱۴۰۳ است. مرد با پیراهن مشکی و بدون آن کاپشن همیشگی در میان کسانی ایستاده که احتمالا که نه، حتما اکثر آن‌ها به او رأی نداده بودند.

برداشت دوم: محرم است و ایام انتخابات. بعد از میدان ولیعصر این شهرک غرب تهران است که مرکز اصلی تهاجم فرهنگی به حساب می‌آید. چند دسته جوان با موتور و ماشین در خیابان‌های شهرک غرب در‌حالی‌که پوستر‌های سیدمحمد خاتمی را در دست دارند مشغول بوق‌زدن و جشن شادی هستند. کارناوالی دروغین که آمده بود تا بخش متدین جامعه را نسبت به ظهور پدیده آن روز‌های انتخابات بترساند. قرار بود آن کاروانال تبدیل به عاملی برای رأی‌نیاوردن سیدمحمد خاتمی شود، اما از قضا برعکس شد. رسوایی «کارناوال عصر عاشورا» شرایط را برای اجراکنندگان پروژه سخت‌تر کرد و شکست را به ارمغان آورد.

برداشت سوم: انتخابات است. سعید قاسمی همچنان با موتور دیده می‌شود. اما این موتور با موتور‌های قبلی او فرق می‌کند. نه موتور تریل که سال ۶۷ در جنگ سوار می‌شد را زیر پا دارد، نه موتوری که چند سال قبل سعید جلیلی را با آن حمل می‌کرد. هارلی دیویدسون سوار شده تا به قلب مرکز تهاجم فرهنگی در تهران بزند. هنوز هم تصورشان این است که «میدان ولیعصر» نمادی است از تهاجم فرهنگی و تمایل جوان‌ها به فرهنگ غرب. همان کسی که در دهه ۷۰ با موتور هوندا به قلب میدان ولیعصر می‌زد تا به همراه حاج‌بخشی و دیگر یاران طنین «ماشالا... حزب‌الله» را به باور خودشان در مرکز غرب‌زدگان تهران طنین‌انداز کند، سوار بر موتوری که نماد فرهنگ آمریکایی است، می‌رود تا به خیال خود این‌بار مخالفان سعید جلیلی را برای رأی‌دادن به او تشویق کند.

سعید قاسمی با سعید جلیلی تفاوت چندانی ندارد. یار همیشگی او در مقاطع مختلف است، از جنگ گرفته تا انتخابات‌های ۹۲ و ۱۴۰۳. دغدغه آن‌ها هم یکسان است. از همان دهه ۷۰ که نگرانی‌شان عبور جوانان از فرهنگ موردپسند آن‌ها بود، تا همین امروز که فکر می‌کنند با موتوری که نماد فرهنگ آمریکایی است، می‌شود جوان‌ها را جذب کرد. اما نکته اینجاست که هنوز دست از مبارزه و تقابل برنداشته‌اند. آن‌ها همچنان به تضاد و نزاع فکر می‌کنند.

برداشت چهارم: محرم است. این را از کتبیه‌هایی که از سقف بلند ساختمان قدیم مجلس شورای اسلامی آویزان شده می‌توان فهمید.

چهره‌های سیاست امروز، آن روز‌ها جوان یا میانسالی بودند. این را هم از ریش‌هایی که هنوز کاملا سفید نشده می‌توان دید.

عطاالله مهاجرانی در جایگاه استیضاح ایستاده و پشت سر او فرد روحانی نشست که دو سال قبل از آن در انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ۷۶ ناکام مانده بود، اما گرداننده اصلی آن استیضاح محمدرضا باهنر بود.

اتهام او «اشاعه فساد و ترویج ابتذال با استفاده از امکانات دولتی» است. دغدغه استیضاح‌کنندگان انتشار مطالبی در نشریات آن روز بود. مطالبی که عناوینش را این‌گونه در نطق‌های مجلس برشمردند: «راحتمان بگذارید»، «کتاب‌های عشقی»، «دختران و پسران»، «آشنایی یا ارتباط»، «آب نامحرم یا آیینه نامحرم»، و «سیاوش در آتش». این‌ها همه موارد اتهامی بود که به‌واسطه آن وزارت ارشاد و اساسا مجموعه دولت سیدمحمد خاتمی متهم شد به «تبلیغ فساد و فحشا با انتشار مطالبی همچون شنیدن صدا‌های مختلف» و «ترویج موسیقی رپ و هِوی‌متال».

آن‌ها که آن روز‌ها را به یاد دارند و هم امروز را در پیش چشمشان می‌بینند، متوجه می‌شوند که افراد تغییر کردند و گاه حتی در موضعی متفاوت از موضع قبلی خود ایستادند. اما نکته اصلی اینجاست که محتوای آن استیضاح تا امروز یکسان است؛ به‌عبارت روشن‌تر، استیضاح مهاجرانی نقطه عطف و خروجی روشن تقسیم‌بندی جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا (یا انقلابی امروز) است.

برداشت پنجم: شکاف اصلی سیاست امروز، از ایستادن یک مرد در میان مخالفانش آغاز شد. مخالفانی که قصد استیضاحش را داشتند. تلاش‌های آن روز مهاجرانی و دولت خاتمی نتیجه نداد. بر روی شکاف اصلی سیاسی که از آن روز‌ها آغاز شده بود، شکاف‌های دیگری در سیاست و اجتماع ساخته و پرداخته شد. از شکاف سیاسی ۸۸ تا شکاف در جامعه و سیاست بر سر برجام. از شکاف بر سر تحریم‌ها تا شکاف قومیتی. شکاف‌هایی که در کردستان و بلوچستان و مناطق آذری‌زبان شاهد آن بودیم. حالا یک نفر دیگر ایستاده تا آن شکاف‌ها را پر کند. این‌بار نه در صحن علنی مجلس، بلکه در کف جامعه. کاری که مسعود پزشکیان در دو هفته اخیر با حضور در هیئت عزاداری مخالفان سیاسی‌اش انجام داد، دعوت مخالفان به پرکردن شکاف‌ها بود. او نخواست اختلافات را به مجلس و درگیری با نمایندگان انتقال دهد. وقتش را بر روی چینش کابینه متمرکز نکرد. از اتقاق‌ها و روند‌های تصمیم‌گیری دوری کرد و به قلب پایگاه مخالفانش زد. دست روی شانه‌های آن‌ها گذاشت و در سینه‌زنی واحد به سبک بوشهری‌ها سینه زد. برایشان مداحی کرد و آن‌ها ارزشمندترین هدایای خود را تقدیمش کردند.

کاری که پزشکیان در این دو هفته انجام داد خالی‌کردن دست تندرو‌هایی بود که از استیضاح مهاجرانی تا همین امروز بر روی یک شکاف و گسل اصلی جامعه دست گذاشته و یارگیری کرده بودند. آن‌ها با «دیگری‌سازی» از اصلاح‌طلبان برای خود پایگاه اجتماعی ایجاد کرده بودند. این «دیگری‌سازی» موتور محرک جذب رأی و هویت‌طلبی جریانی بود که از میانه دهه ۷۰ شمسی تا امروز به مخالفت با بخش دیگری از جامعه پرداختند. جریانی که اگر در گذشته با انتخابات حداقلی به قدرت می‌رسید این‌بار در میان همان اقلیتی که رأی دادند هم نتوانست اکثریت را به دست بیاورد. زمانه تغییر کرده و گویی این شکاف دیگر باید به پایان خودش رسیده باشد. امروز دیگر با همان حرف‌ها و سخنان غیرواقعی همیشگی که می‌گفتند: اگر پزشکیان رأی بیاورد‌....

برداشت آخر: به باور من پزشکیان مهم‌ترین هدف دولت خود را نه برجام، نه کارآمدی و نه حتی رفاه عمومی قرار داده است. او آمده تا مرهمی بر شکاف‌های اجتماعی باشد؛ مرهمی بر دوری ما از همدیگر. تلاش او بر این است که دوگانه‌های ساخته‌شده را از بین ببرد دوگانه‌هایی که بسیاری از شکاف‌های موجود را هویت سیاسی یا اجتماعی می‌بخشد. تا همین‌جا هم می‌توان کارنامه او را موفق ارزیابی کرد. او در اولین قدم توانست از سبد رأی اصولگرایان در دور اول انتخابات ۱۰ میلیون رأی جذب کند و در فردای انتخابات به‌جای نمایش قدرت، جلوه‌ای از همدلی را به اجرا گذاشت و دوشادوش مخالفانش ایستاد، اشک ریخت، نوحه خواند و همه را به همدلی دعوت کرد. این مسیر اگر با بازخورد مثبت از سوی حاکمیت و بدنه رأی مخالفان روبه‌رو شود، می‌توان امید داشت که آینده بهتر از امروز خواهد بود.

نظر شما