محسن صالحیخواه، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
کلیدواژه نگاه تمدنی به وفور از سوی سیاستمداران و رهبران فکری بنیادگرا استفاده میشود. نگاه تمدنی از آن عبارتهای دوستداشتنی و بزرگ است که به کار بردن آن در سخنرانیها و مناظرههای تلویزیونی برای تخطئه کردن طرف مقابل، کارکرد زیادی دارد. اما وقتی در آن دقیق میشویم، پوچ به نظر میرسد. چرا که تمدنسازی تعریف و پیشزمینههایی دارد که با کلیگویی و استفاده از کلمات بزرگ اما توخالی به دست نمیآید.
اول؛ تمدن چیست؟ معانی مختلفی برای این واژه به کار برده میشود. یکی از جامعترین تعاریف که درباره واژه تمدن (civilization) استفاده میشود، این تعریف است: «یک جامعه انسانی که بهرهمند از منابع مادی و معنوی بسیار توسعه یافته و سازمان پیچیده فرهنگی، سیاسی و حقوقی است. یک وضعیت پیشرفته در توسعه اجتماعی مردم یا ملتهایی که به طور جمعی به چنین وضعیتی دست یافتهاند.» اگر همین تعریف را مد نظر قرار بدهیم، سوالات زیادی را به وجود میآورد. ایران بخشی از خاورمیانه است. منطقهای بحرانخیز و کهن با فرهنگی چندپاره که هنری کسینجر در کتاب نظم جهانیاش، درباره آن نوشت: «خاورمیانه گرفتار رویارویی شبیه به جنگهای مذهبی پیش از وستفالیایی اروپا – اما گستردهتر از آن است. درگیری های داخلی و بین المللی یکدیگر را تقویت می کنند. مناقشات سیاسی، فرقهای، قبیلهای، ارضی، ایدئولوژیک و سنتی منافع ملی با هم ادغام می شوند. دین در خدمت اهداف ژئوپلیتیکی «مسلح» میشود و غیرنظامیان بر اساس وابستگیهایشان برای نابودی مشخص میشوند.»
زمانی که از نگاه تمدنی در چنین منطقهای صحبت میکنیم، باید مشخص باشد که نسبت این تمدن با مبداء ایران، با فرهنگ کشورهای عربی منطقه و نگاه نوعثمانی حاکم بر ترکیه که خواستار گسترش حوزه نفوذ خود است، چیست. از سوی دیگر، زمانی که کشورهای عربی خاورمیانه را مطالعه میکنیم و جزئیات فرهنگ آنها را استخراج میکنیم، در مییابیم که خود آنها مشکلاتی پیچیده در ساختار فرهنگی و تمدنیشان دست و پنجه نرم میکنند. منطقه شام، و به خصوص لبنان سالهاست که تحت تاثیر اروپاییها قرار دارد. کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش میکنند همزیستی میان تمدن غربی و ارزشهای خود ایجاد کنند. این منطقه سالهاست که در چنین وضعیتی دست و پا میزند. بنابراین، زمانی که نگاه تمدنی را مد نظر قرار میدهیم، باید ببینیم این تمدن چقدر خریدار دارد. یک پله پیش برویم؛ نگاهمان واقعاً تمدنی است یا صرفاً فکر میکنیم که چنین نگاهی داریم؟ آنچه تا کنون صادر شده، با پول و اسلحه به دست به آمده اما تمدن با چنین ابزاری گسترده نمیشود.
دوم؛ گفته شد که تمدن یعنی یک جامعه انسانی بهرهمند از یک سازمان پیچیده فرهنگی، سیاسی و حقوقی. ما در ایران امروز، از خودمان چه داریم؟ فرهنگمان ایرانی است، اسلامی، غربی یا ترکیبی از هر سه آنها؟ در حال حاضر چند درصد از مردم نگاه تمدنی مبتنی بر آموزههای انقلاب اسلامی را دنبال میکنند؟ اگر نگاهمان به انتخاباتهای اخیر کشور و درگیریهای سیاسی – اجتماعی باشد، پاسخ این است که بخش زیادی از مردم این نگاه را دنبال نمیکنند. یعنی زیست انقلابی در برابر زندگی معمولی، شکست میخورد. اگر سراغ سیاست برویم، نگاه سیاسی در کشورمان بر دیگرسازی و حذف مبتنی شده است. گروهها یا تفکرات سیاسی مختلفی با برچسب ضدانقلاب، سازشکار یا مانند آنها، از صحنه سیاست حذف یا بیاثر شدند. عملاً گفته میشود که با استفاده از ظرفیتهای قانونی و پارلمانی نمیتوان برخی قوانین را تغییر داد. از لحاظ حقوقی نیز چالشهای فراوانی در قوانین و روند دادرسی در کشورمان وجود دارد. استقلال بخشهایی از دستگاه قضایی زیر سوال است. برای هر پدیده و مسالهای میخواهیم یک پاسخ ایدئولوژیک یا اگر نشد، یک توجیه از این سنخ بسازیم. آیا این وضعیت در هم ریخته، با تمدنسازی و نگاه تمدنی تناسبی دارد؟
سوم؛ در حال حاضر، کشورمان شکاف اجتماعی و شکاف دولت – ملت را همزمان تجربه میکند. هر چه از سالهای انقلاب فاصله گرفتیم و گفتمان انقلابی درونگرا و دگرسازتر شد، این شکاف عمق بیشتری گرفت. پیش از این، شکاف دولت – ملت در اولویت بود و عمق و عرض آن کاهش و افزایش پیدا میکرد. شکاف اجتماعی نیز وجود داشت اما از اواخر دهه ۹۰ و به خصوص از سال ۱۴۰۰ به این سو، با رو در رو کردن مردم با یکدیگر و بخشیدن رنگ و بوی قانونی به این اقدامات، این شکاف عمیقتر شد. یک گوشه از این بحران درونی، اعتراضات ۱۴۰۱ و مسائل پس از آن بود. در حالی که ایران در حال حاضر از لحاظ اجتماعی و فرهنگی چندپاره است و حاکمیت برای حکمرانی در این عرصهها با چالش مواجه است، چطور میتواند پذیرای پایههای تمدن مورد ادعای بنیادگرایان باشد؟
چهارم؛ در جریان انتخابات و همچنین از تریبونهای مختلف، جریان بنیادگرا از هماوردی تمدنی صحبت میکرد. این هماوردی با غرب است؟ غرب کجاست؟ شاکله این تمدن آزادی است؟ روسیه به غیر از سیاست و اقتصادش، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، غربی نیست؟ آیا خود روسها، درگیر وضعیتی مشابه ما در مسائلی مرتبط با فرهنگ و اجتماع نیستند؟ چین چطور؟ چین هم از لحاظ سیاسی یک نظام متمرکز دارد اما از لحاظ فرهنگی و اجتماعی غربی است. تیک تاک را میشناسید؟ تیکتاک یک اپ چینیست. کره جنوبی که دیگر از فرط غربی شدن، به گواه تحلیلگران و ناظران، در مرز فاجعه است. خیلی از ما شرقیها درگیر این مساله هستیم چون هیچ وقت نتوانستیم یک نظام فکری جایگزین در برابر جذابیتهای تمدن آزاد غربی، ارائه کنیم. در لفظ و کلام از هماوردی تمدنی صحبت میکنیم اما در عمل تمدنی وجود ندارد که بخواهد هماوردی کند. تمدن بر پایه انقلاب اسلامی نه در ایران، در سوریه، لبنان و عراق هم نیست. حوزه نفوذ سیاسی – امنیتی که بر اقتضائاتی مادی، لجستیک و تا حدودی معنوی استوار است، به معنای گستره تمدنی نیست. وجود همفکرانی در ضاحیه جنوبی بیروت، کراده بغداد یا زینبیه دمشق، معنایی دیگر دارد. مفهوم تمدن بسیار گستردهتر است.
پنجم؛ وضعیت آشفته درونی ایران در تمام عرصهها، اجازه تمدنسازی نمیدهد. اگر پایههای این تمدن مد نظر را قرائت بنیادگرایان از انقلاب بدانیم، کوچکترین احتمال آن نیز منتفیست. انقلابی که با حضور میلیونی مردم و با اراده آنها پیروز شد، حالا با بیتوجهی به ایران، پوک شدن همهجانبه از درون، نادیده گرفتن بخشهای نه چندان کمی از ملت و هزینههای بیفایده برای بقا مترادف شده است. ما که نسلهای پس از انقلاب هستیم هیچ؛ از تودههای مردم که در انقلاب ۵۷ نقش داشتند اگر بپرسیم آیا انقلاب کردید تا این وضعیت بر ما حاکم شود، بعید است پاسخشان مثبت باشد. وقتی در درون کشور تعریف مدوّن و مورد اجماعی از پدیدهای تحت عنوان انقلاب وجود ندارد، چطور این پدیده که در حال حاضر در انحصار اقلیتی محض است، مقصد آن معلوم نیست و در داخل کشور محل دعواست، میخواهد پایههای ساخت یک تمدن شود؟ این تمدن تا کدام مرز جغرافیایی پیش خواهد رفت؟ بعید میدانم در طول تاریخ با تنش و بحران فکری مردم یک سرزمین، یک تمدن متولد شده باشد. اما تمدنهای زیادی با جنگ نابود شدهاند.
ششم؛ متاسفانه نگارنده در حال حاضر، در آن دستهای قرار میگیرد که معتقد است ۴۵ سال بعد از انقلاب ۵۷، پدیدهای تحت عنوان انقلاب وجود ندارد که کسی بخواهد ضد یا طرفدار آن باشد. یک انقلاب نمیتواند ادامه پیدا کند چون به مرور زمان، آن شور و انرژی آزاد شده یک ملت از بین میرود و تلاشها برای انقلابی نگه داشتن شرایط و سیاستگذاریهای کشور، در نهایت به فاجعه ختم میشود. قائلان به نگاه تمدنی، خود را انقلابی مینامند و نگاهشان این است که باید همین مسیر پرتنش داخلی را طی کرد و در بعد خارجی نیز همین مسیر فعلی را ادامه داد. این نگاه ناشی از اوهامی است که ریشه در حلقههای بسته فکری دارد. حلقههایی که آرمانهایی مثل حکومت جهانی، تولید و بازسازی علوم جدید، مرکز بودن ایران در تحولات جهانی و مانند آن را دنبال میکنند. آنها به درستی میگویند که نظم و سازوکار جهانی به سمت تغییر میرود. اما نمیگویند جایگاه ایران و تمدن مورد نظر آنها در این سازوکار کجاست. آیا در نظم نوین جهانی، تمدن بسته اینها که درون کشور هم خریدار ندارد، طالب دارد؟ با اوهام نمیشود کشورداری کرد.
انتهای پیام
نظر شما