وصیت کرده بود جنازهاش را در حسینیه ارشاد دفن کنند. جایی که دکتر سخنرانیها و روشنگریهایش را از آنجا آغاز کرده بود. سال ۱۳۵۶ اما تقدیر جور دیگری رقم خورد... .
گذرنامه «مزینانی»
یکبار سال۱۳۴۳ که از فرانسه به ایران برگشت دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. حکم دستگیری مال دو سال قبل بود که به علت سفرخارجه، معلق مانده بود. محدودیتها و اذیت کردنهای ساواک از همان زمان شروع شد. ممنوعالکار نبود اما جایی شغلی مناسب تحصیلاتش به او نمیدادند. دست آخر گذاشتند معلم انشا در یکی از مدارس اطراف مشهد شود! مدتی بعد تدریس در دبیرستان، بعدتر دانشگاه و اواخر کار هم که پایش به حسینیه ارشاد باز شد. سخنرانیهایش در حسینیه موجب شد ساواک سختگیر شود. «دکتر» مدتی را مخفیانه زندگی و سخنرانیهایش را با نام مستعار «علی مزینانی»، «علی سبزواری» و... به صورت کتاب منتشر کرد. درنهایت سال۱۳۵۲ حسینیه ارشاد را تعطیل کردند، پدر و اقوامش دستگیر شدند تا خودش با پای خودش ۱۸ ماه به زندان برود. وساطت شخصیتها و نهادهای بینالمللی سبب شد رژیم آزادش کند. اما چه فایده... به قول خودش به زندان بزرگتری منتقل شده بود. برای همین سال۱۳۵۶ چون «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» ممنوعالخروج اعلام شده بود با گذرنامهای به نام «علی مزینانی» از کشور خارج شد و به بروکسل رفت و از آنجا، چند روز بعد خودش را به انگلستان رساند.
ایران نه... پس کجا؟
ساواک، شاید چند روز بعد که دکتر شریعتی به «ساوتهمپتون» رسید، متوجه شد مرغ از قفس پریده است. با این همه حضور دکتر در انگلیس خیلی طولانی نشد. هنوز سه هفته از خروجش از ایران نگذشته بود که خبر مرگ ناگهانیاش اعلام شد. مرگی که از همان ابتدا همه چیزش مشکوک بود. بحث بر سر اینکه دلیل مرگ واقعاً سکته قلبی بوده یا خیر، نه در آن زمان به نتیجه رسید و نه حتی تا امروز میشود قطعی دربارهاش نظر داد. مدرکی هم از کالبد شکافی نه آن زمان ارائه شد و نه بعدها. ساواک که از چند سال پیش تلاش کرده بود با زندان و شکنجههای روحی و جسمی، دکتر را به خیال خودش سر به راه و بعد به نفع رژیم مصادره کند و حتی با انتشار برخی سخنرانیهای تنظیمشده او در مطبوعات وانمود کرده بود حکومت مشکلی با اندیشمندان انقلابی ندارد، حالا به دست و پا افتاده بود تا کنترل اوضاع را به دست بگیرد. مطبوعات ایران تیتر زدند: «پیکر دکتر شریعتی به ایران منتقل میشود» و پیگیریها هم برای انتقال پیکر از طریق سفارت ایران در حال انجام بود. دکتر «ناصر میناچی» مدیر حسینیه ارشاد، سال۸۹ در مراسمی گفت: «مطلع شدیم که تیمی از مأموران و کارشناسان حرفهای ساواک عازم لندن شدهاند... هدفشان انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا در مشهد بود. آنها میخواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بیآبرو کنند...». همفکران دکتر و گروهی از دانشجویان اما بیکار ننشسته بودند. فرزندش «احسان» را که هنوز کمتر از ۱۸ سال داشت از آمریکا به انگلستان آوردند، وکیل گرفتند و درنهایت مانع انتقال جنازه به ایران شدند. مسئله و مشکل اول اما این بود که اگر ایران نه، پس پیکر دکتر را کجا میتوان دفن کرد؟
تا سال۹۹
پیشنهادها عراق و سوریه بود. پیشنهاد اول با ملاحظاتی به نتیجه نرسید. با پدر دکتر، استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتند و درنهایت سوریه انتخاب شد. مشکل دوم وصیتنامه دکتر بود. براساس وصیت، جنازه باید در حسینیه ارشاد دفن میشد. فرزندش «احسان» در این باره گفته است: «پیکر پدر را در همان انگلیس مومیایی کردیم. مومیایی شد تا به صورت موقت و امانت در سوریه دفن شود». دفن امانتی و موقت برای این بود که بعدها و در فرصت مناسب بشود جنازه را به ایران منتقل کرد. هماهنگیها با امام موسی صدر در لبنان انجام شد و درنهایت با پیگیریهای ایشان، دولت سوریه موافقت کرد تا پیکر مومیاییشده دکتر شریعتی با قید «به رسم امانت» در قبرستان نزدیک حرم حضرت زینب(س) به خاک سپرده شود. اسناد ساواک نشان میدهد برای جلوگیری از خاکسپاری، سفارت ایران در دمشق خیلی تلاش میکند. امام موسی صدر اما هر طور هست موفق میشود همان هفته اول تیرماه ۵۶ کار را به سرانجام برساند. سال ۱۳۹۱ خبرگزاریها از پیرمردی نوشتند که ۶۷ سال خادمی حرم حضرت زینب را کرده بود. «مراد نورعلی» به خبرنگاران گفته بود: «وقتی پیکر را از لندن به دمشق آوردند امام موسی صدر هم بود، یادم هست از فرودگاه دمشق پیکر را با تشریفات به حرم حضرت آوردند و تحویل من دادند... امام موسی صدر مسئولیت این کار را به من سپرد... من هم در قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب(س) پیکر را دفن کردم».
سال۱۳۹۳ «علی جنتی» وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی که در آن برهه در سوریه حضور داشته، گفته بود: «دو روز بعد از رحلت دکتر شریعتی جنازه وی را به دمشق آوردند... با صادق قطبزاده، دکتر ابراهیم یزدی، شهید چمران، خانواده دکتر شریعتی و جمعی از اعضای اتحادیه دانشجویان مسلمان اروپا جنازه را در فرودگاه دمشق تحویل گرفتیم و به طواف مرقد حضرت زینب(س) بردیم... سپس توسط یکی از روحانیون تلقین خوانده شد و پیکر توسط شهید چمران در آنجا دفن و به امانت گذاشته شد». «جنتی» در پاسخ به سؤال خبرنگاران که آیا امکان انتقال پیکر به ایران وجود دارد، اضافه کرده بود: ما موافقیم و اگر نظام موافق این کار باشد این موضوع را پیگیری میکنیم.
در همین سال احسان شریعتی در گفتوگو با ایسنا میگوید: «به لحاظ شرعی حداکثر تا پنج سال میتوانیم جسد را امانتسپاری کنیم، از آن بیشتر باید دفن شود. بنابراین پیکر پدر برای پنج سال مومیایی شد و طبیعتاً طی این مدت زمان پنج ساله باید تعیینتکلیف میشد... من در سال ۶۰ یعنی چهار سال پس از امانتگذاری ایشان، رفتم و با مقامات سوریه مذاکره کردم. منتها آن موقع چون شرایط سیاسی در ایران مطلوب نبود در نتیجه انتقال ایشان منتفی شد و دکتر شریعتی آنجا ماندگار شد... حالا که خیلی از زمان پنج ساله امانت سپری شده است، موضوع از حالت خانوادگی درآمده و باید ترتیبی داده شود تا تابوت و هر چه باقی مانده است به ایران منتقل شود... پیش از آغاز جنگ داخلی سوریه، ما با دوستانمان در بنیاد شریعتی قرار گذاشتیم به آنجا برویم و خودمان با بودجه کسانی که به شریعتی علاقهمند هستند مقبره ایشان را بازسازی کنیم... متأسفانه جنگ سوریه مانع از رفتن ما شد».
تا سال ۱۳۹۹ مسئله امکان بازگشت پیکر دکتر به ایران همچنان در رسانههای مختلف مطرح است و علاوه بر فرزندان، برخی از شخصیتهای سیاسی گاه و بیگاه در اظهارات و حدس و گمانهایشان مدعی میشوند نهتنها ارادهای برای بازگرداندن پیکر دکتر شریعتی وجود ندارد، بلکه به نظر میرسد دولت سوریه هم طی دهههای ۸۰ و ۹۰ یا بنا به تشخیص خودش یا به سفارشهایی نمیخواهد این اتفاق بیفتد! از سال ۹۹ به بعد هم مطلبی یا مصاحبهای در این باره در خبرگزاریهای ایران منتشر نشده است و مشخص نیست آیا هنوز کسی ماجرا را دنبال میکند یا همه از خیر بازگرداندن پیکر دکتر گذشتهاند.
یکبار سال۱۳۴۳ که از فرانسه به ایران برگشت دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند. حکم دستگیری مال دو سال قبل بود که به علت سفرخارجه، معلق مانده بود. محدودیتها و اذیت کردنهای ساواک از همان زمان شروع شد. ممنوعالکار نبود اما جایی شغلی مناسب تحصیلاتش به او نمیدادند. دست آخر گذاشتند معلم انشا در یکی از مدارس اطراف مشهد شود! مدتی بعد تدریس در دبیرستان، بعدتر دانشگاه و اواخر کار هم که پایش به حسینیه ارشاد باز شد. سخنرانیهایش در حسینیه موجب شد ساواک سختگیر شود. «دکتر» مدتی را مخفیانه زندگی و سخنرانیهایش را با نام مستعار «علی مزینانی»، «علی سبزواری» و... به صورت کتاب منتشر کرد. درنهایت سال۱۳۵۲ حسینیه ارشاد را تعطیل کردند، پدر و اقوامش دستگیر شدند تا خودش با پای خودش ۱۸ ماه به زندان برود. وساطت شخصیتها و نهادهای بینالمللی سبب شد رژیم آزادش کند. اما چه فایده... به قول خودش به زندان بزرگتری منتقل شده بود. برای همین سال۱۳۵۶ چون «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» ممنوعالخروج اعلام شده بود با گذرنامهای به نام «علی مزینانی» از کشور خارج شد و به بروکسل رفت و از آنجا، چند روز بعد خودش را به انگلستان رساند.
ایران نه... پس کجا؟
ساواک، شاید چند روز بعد که دکتر شریعتی به «ساوتهمپتون» رسید، متوجه شد مرغ از قفس پریده است. با این همه حضور دکتر در انگلیس خیلی طولانی نشد. هنوز سه هفته از خروجش از ایران نگذشته بود که خبر مرگ ناگهانیاش اعلام شد. مرگی که از همان ابتدا همه چیزش مشکوک بود. بحث بر سر اینکه دلیل مرگ واقعاً سکته قلبی بوده یا خیر، نه در آن زمان به نتیجه رسید و نه حتی تا امروز میشود قطعی دربارهاش نظر داد. مدرکی هم از کالبد شکافی نه آن زمان ارائه شد و نه بعدها. ساواک که از چند سال پیش تلاش کرده بود با زندان و شکنجههای روحی و جسمی، دکتر را به خیال خودش سر به راه و بعد به نفع رژیم مصادره کند و حتی با انتشار برخی سخنرانیهای تنظیمشده او در مطبوعات وانمود کرده بود حکومت مشکلی با اندیشمندان انقلابی ندارد، حالا به دست و پا افتاده بود تا کنترل اوضاع را به دست بگیرد. مطبوعات ایران تیتر زدند: «پیکر دکتر شریعتی به ایران منتقل میشود» و پیگیریها هم برای انتقال پیکر از طریق سفارت ایران در حال انجام بود. دکتر «ناصر میناچی» مدیر حسینیه ارشاد، سال۸۹ در مراسمی گفت: «مطلع شدیم که تیمی از مأموران و کارشناسان حرفهای ساواک عازم لندن شدهاند... هدفشان انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا در مشهد بود. آنها میخواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بیآبرو کنند...». همفکران دکتر و گروهی از دانشجویان اما بیکار ننشسته بودند. فرزندش «احسان» را که هنوز کمتر از ۱۸ سال داشت از آمریکا به انگلستان آوردند، وکیل گرفتند و درنهایت مانع انتقال جنازه به ایران شدند. مسئله و مشکل اول اما این بود که اگر ایران نه، پس پیکر دکتر را کجا میتوان دفن کرد؟
تا سال۹۹
پیشنهادها عراق و سوریه بود. پیشنهاد اول با ملاحظاتی به نتیجه نرسید. با پدر دکتر، استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتند و درنهایت سوریه انتخاب شد. مشکل دوم وصیتنامه دکتر بود. براساس وصیت، جنازه باید در حسینیه ارشاد دفن میشد. فرزندش «احسان» در این باره گفته است: «پیکر پدر را در همان انگلیس مومیایی کردیم. مومیایی شد تا به صورت موقت و امانت در سوریه دفن شود». دفن امانتی و موقت برای این بود که بعدها و در فرصت مناسب بشود جنازه را به ایران منتقل کرد. هماهنگیها با امام موسی صدر در لبنان انجام شد و درنهایت با پیگیریهای ایشان، دولت سوریه موافقت کرد تا پیکر مومیاییشده دکتر شریعتی با قید «به رسم امانت» در قبرستان نزدیک حرم حضرت زینب(س) به خاک سپرده شود. اسناد ساواک نشان میدهد برای جلوگیری از خاکسپاری، سفارت ایران در دمشق خیلی تلاش میکند. امام موسی صدر اما هر طور هست موفق میشود همان هفته اول تیرماه ۵۶ کار را به سرانجام برساند. سال ۱۳۹۱ خبرگزاریها از پیرمردی نوشتند که ۶۷ سال خادمی حرم حضرت زینب را کرده بود. «مراد نورعلی» به خبرنگاران گفته بود: «وقتی پیکر را از لندن به دمشق آوردند امام موسی صدر هم بود، یادم هست از فرودگاه دمشق پیکر را با تشریفات به حرم حضرت آوردند و تحویل من دادند... امام موسی صدر مسئولیت این کار را به من سپرد... من هم در قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب(س) پیکر را دفن کردم».
سال۱۳۹۳ «علی جنتی» وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی که در آن برهه در سوریه حضور داشته، گفته بود: «دو روز بعد از رحلت دکتر شریعتی جنازه وی را به دمشق آوردند... با صادق قطبزاده، دکتر ابراهیم یزدی، شهید چمران، خانواده دکتر شریعتی و جمعی از اعضای اتحادیه دانشجویان مسلمان اروپا جنازه را در فرودگاه دمشق تحویل گرفتیم و به طواف مرقد حضرت زینب(س) بردیم... سپس توسط یکی از روحانیون تلقین خوانده شد و پیکر توسط شهید چمران در آنجا دفن و به امانت گذاشته شد». «جنتی» در پاسخ به سؤال خبرنگاران که آیا امکان انتقال پیکر به ایران وجود دارد، اضافه کرده بود: ما موافقیم و اگر نظام موافق این کار باشد این موضوع را پیگیری میکنیم.
در همین سال احسان شریعتی در گفتوگو با ایسنا میگوید: «به لحاظ شرعی حداکثر تا پنج سال میتوانیم جسد را امانتسپاری کنیم، از آن بیشتر باید دفن شود. بنابراین پیکر پدر برای پنج سال مومیایی شد و طبیعتاً طی این مدت زمان پنج ساله باید تعیینتکلیف میشد... من در سال ۶۰ یعنی چهار سال پس از امانتگذاری ایشان، رفتم و با مقامات سوریه مذاکره کردم. منتها آن موقع چون شرایط سیاسی در ایران مطلوب نبود در نتیجه انتقال ایشان منتفی شد و دکتر شریعتی آنجا ماندگار شد... حالا که خیلی از زمان پنج ساله امانت سپری شده است، موضوع از حالت خانوادگی درآمده و باید ترتیبی داده شود تا تابوت و هر چه باقی مانده است به ایران منتقل شود... پیش از آغاز جنگ داخلی سوریه، ما با دوستانمان در بنیاد شریعتی قرار گذاشتیم به آنجا برویم و خودمان با بودجه کسانی که به شریعتی علاقهمند هستند مقبره ایشان را بازسازی کنیم... متأسفانه جنگ سوریه مانع از رفتن ما شد».
تا سال ۱۳۹۹ مسئله امکان بازگشت پیکر دکتر به ایران همچنان در رسانههای مختلف مطرح است و علاوه بر فرزندان، برخی از شخصیتهای سیاسی گاه و بیگاه در اظهارات و حدس و گمانهایشان مدعی میشوند نهتنها ارادهای برای بازگرداندن پیکر دکتر شریعتی وجود ندارد، بلکه به نظر میرسد دولت سوریه هم طی دهههای ۸۰ و ۹۰ یا بنا به تشخیص خودش یا به سفارشهایی نمیخواهد این اتفاق بیفتد! از سال ۹۹ به بعد هم مطلبی یا مصاحبهای در این باره در خبرگزاریهای ایران منتشر نشده است و مشخص نیست آیا هنوز کسی ماجرا را دنبال میکند یا همه از خیر بازگرداندن پیکر دکتر گذشتهاند.
نظر شما