شناسهٔ خبر: 66980010 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

خانواده مقاوم/ ۱۲

اصول حاکم بر برنامه اقدام تربیتی در موقعیت مقاومت 

موفقیت عقلانیت فرد‌گرا در جذب فرزندان ماصرفاً معلول قدرت رسانه‌ای و در اختیار داشتن ابزار جنگ شناختی و روان‌گردان‌ها و غیر نیست. آنها در زمینه کاستی‌های تربیتی ما، می‌توانند نسل نو را مصادره کنند. بازسازی نظام تربیت، الگو‌های تربیت و برنامه‌های تربیت می‌تواند تا حدود زیادی خصلت پیشگیرانه و مصونیت‌بخش داشته باشد. 

صاحب‌خبر -

اصول حاکم بر برنامه اقدام تربیتی در موقعیت مقاومت به گزارش ایکنا، رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم با تأکید بر معنویت و اخلاق به مثابه نیاز اصلی جامعه و جهت‌دهنده همه حرکت‌ها و فعالیت‌های فردی و اجتماعی و با توجه به تهاجم روزافزون دشمنان و کانون‌های ضداخلاق و معنویت به دل‌های پاک جوانان و نوجوانان و نونهالان مسئولیت خطیر نهاد‌های حاکمیتی، غیر حاکمیتی و اشخاص را برای ایفای نقش هوشمندانه و مسئولانه خود خاطرنشان کرده‌اند. در همین راستا پژوهشکده زن و خانواده، موضوع رویکرد مقاومتی به خانواده را به مثابه یک کلان‌پروژه، در برنامه راهبردی خود جای داد که برگزاری همایش بین‌المللی «خانواده مقاوم؛ چالش‌های اخلاقی در جهان متحول» یکی از آنهاست و چکیده مقالات پژوهشگران و اندیشمندان براساس محور‌های این همایش در قالب کتاب منتشر شده است.

خبرگزاری ایکنا بنابر رسالت خود در راستای تقویت ارزش‌های اخلاقی در نهاد خانواده اقدام به انتشار این مقالات به صورت روزانه کرده است. در ادامه چکیده مقاله حجت‌الاسلام محمدرضا زیبایی‌نژاد، عضو هیئت علمی پژوهشکده زن و خانواده با عنوان «اصول حاکم بر برنامه اقدام تربیتی در موقعیت مقاومت» را با هم می‌خوانیم.

ساماندهی امر تربیت به ویژه در مقیاس کلان، چه تربیت فردی و چه راهبری اجتماعی، مشتمل بر چند مرحله اساسی است. ۱. کشف نظام تربیت به معنای استنباط آموزه‌های تربیت، با لحاظ ارتباط و هم‌افزایی و هماهنگی و هم‌جهتی آنها. ۲. طراحی الگو یعنی تعیین نقطه آرمانی برای فرد متربی یا جامعه انسانی تحت راهبری، مقید به زمان و مکان و ظرفیت‌ها و محدودیت‌های غیر قابل تغییر این الگو‌ها سیال و موقعیت‌مند‌ند. ۳. طراحی و تدوین برنامه اقدام. این برنامه چگونگی حرکت از وضعیت موجود به سمت الگوی مورد نظر را نشان می‌دهد. در برنامه اقدام چگونگی برداشتن موانع رفع‌شدنی، براساس فهم دقیق از متربی و جامعه خاص، به لحاظ نگرش‌ها، گرایش‌ها و سبک‌های رفتاری و با لحاظ شرایط بیرونی، مورد توجه قرار می‌گیرد.  

اندیشمندان مسلمان در بحث از تربیت، غالباً بر اصول ثابت در موقعیت کشف نظام تربیت، تأکید می‌کنند. این نقصان می‌تواند از این نکته ناشی شده باشد که اندیشمند ما غالباً در میدان تعلیم و تربیت نیست و با چالش‌های عینی دست‌ و پنجه نرم نکرده است و ادبیاتش بوی آشنایی با میدان را نمی‌دهد. شاید مهم‌تر آنکه اندیشمند ما وجوه پویای دین را درنیافته و دین را به مثابه امری ثابت و جامد فهم کرده است نه حقیقتی متعالی، جاودان، فراز‌مانی و در عین حال حساس به زمان و موقعیت. از این روست که ادبیات تربیتی ما در زمان مواجهه با نظریه‌های تربیتی مدرن و پست‌مدرن که با وجود کاستی‌های اساسی، از مزیت موقعیت‌مندی و توجه به تحولات برخوردارند، جا می‌زند و کم می‌آورد. این ادعا در جای خود قابل بحث است که نظریه‌های تربیتی اندیشمندان مسلمان، تا پیش از انقلاب اسلامی هم در ناحیه کشف نظام تربیت و هم در ناحیه توجه به الگو‌ها و برنامه‌های تربیتی خلأهای جدی داشته‌اند.

اگر نگاه خود را به موضوع اخیر یعنی برنامه اقدام تربیتی معطوف کنیم، مسئله ما چگونگی دستیابی به اهداف مقدور تربیتی در موقعیت کنونی و در فضای تربیتی متعارض است. امروزه مرجعیت‌های تربیتی سنتی، اقتدار پیشین خود را از دست‌داده و رقبای زیادی پیدا کرد‌ه‌اند. به علاوه فردگرایی، عدم قطعیت اعتقادی و اخلاقی و مصرف‌گرایی گسترش یافته است. در چنین وضعیتی نگرانی نسبت به تغییر ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی نگرانی موجهی است. در اینجاست که برنامه‌های اقدامی که نظام‌های تربیت رسمی و غیر رسمی پی‌گرفته‌اند، ضعف‌های خود را آشکار می‌کند و در دنیای جدید ما را به توجه و به کارگیری اصول راهبردی متناسب با این وضعیت فرا می‌خواند. کم‌توجهی به تناسب برنامه‌های اقدام با موقعیت و زمینه، دستیابی به الگوی تربیت را ناممکن می‌کند؛ از این رو پرسش تحقیق آن است که اصول حاکم بر برنامه‌های اقدام که در موقعیت تهدیدآمیز کنونی، دستیابی به الگوی تربیت را هموار کند، چیست؟ برخی از این اصول را می‌توان با مراجعه به متون دینی دریافت و برخی دیگر را از تجربیات موفق میدانی؛ تجربیاتی که می‌تواند مؤیداتی نیز از آموزه‌های دینی داشته باشد؛ از این رو در این پرسش هم بر روش اسنادی و هم بر تجربه‌نگاری تأکید می‌شود؛ تجربه‌های کارشناسان تربیت و اخلاق در گذشته و حال. 

نتیجه این مطالعه نشانگر چند اصل مهم راهبردی است که به آنها اشاره می‌شود؛ اول؛ دوسویگی تربیت. جریان تربیت جریانی یک‌سویه نیست و مربی و متربی، راهبر و راهرو هر دو به یکدیگر پیام‌هایی می‌دهند که هر چند به قصد تربیت صادر نشده باشد؛ اما حامل پیام‌هایی است که در حوزه تربیت بسیار مؤثر است. به عنوان نمونه سرسختی و چموشی نوجوان در برابر والدین، افت تحصیلی پسران در مقطع نوجوانی، اقدامات خشن نوجوانان و جوانان در اعتراضات خیابانی، حامل پیام‌های است که غالباً رمزگشایی نمی‌شوند. آنها به زبان عمل، خودآگاه یا ناخودآگاه، به ما می‌گویند که الگو‌ها یا برنامه‌های تربیتی شما نتیجه‌بخش نیست و نیاز‌ها و مطالبات ما را نمی‌بیند. راهبر تربیت باید لحظه به لحظه این پیام‌ها را رمزگشایی و دلالت‌های آن را در اصلاح الگو‌های تربیت یا برنامه‌های اقدام تربیتی لحاظ کند و چه بسا در مسیر تربیت اهداف راهبردی خود را تعدیل و روش‌ها و حتی مفاد تربیت را اصلاح کند و خود نیز در فرآیند تربیت به بلوغ جدیدی برسد.

دوم. توانمندسازی به جای آگاهی‌بخشی. تربیت گاه به آگاهی‌بخشی تقلیل می‌یابد، حال آنکه آگاهی‌بخشی، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، یکی از مصالح تربیتی است که با وجود شرایطی دیگر، آثار تربیتی بر جای می‌گذارد. از سوی دیگر گاه اقتضای تربیت، ندانستن اموری است که شخص متربی ظرفیت پذیرش و تحلیل آن را ندارد. تربیت مطلوب و مقاوم‌ساز، تربیتی است که شخص را به توانمندی مورد نظر برساند. این توانمندی ترکیبی از ارتقای ظرفیت روحی و روانی، چارچوب تحلیلی اطمینان‌بخش، احساس مسئولیت، آگاهی، مهارت و تمرین است. 

سوم. مسئولیت‌مداری، هم‌نشینی با نوجوانان و جوانان می‌تواند این دریافت را به همراه داشته باشد که بخشی از کنش‌های اعتراضی آنها، چه در برابر والدین و چه در برابر راهبران اجتماعی، ناشی از آن است که با آنها به مثابه مصرف‌کننده صرف، مخاطب منفعل و تربیت‌پذیر رفتار شده است؛ نسلی بی‌مسئله که پروژه ذهنی و عملی برای حل کردن ندارد، مسئولیتی از وی نخواسته‌اند و به وی مسئولیت نداده‌اند. 

او همیشه نسل فرداست و همواره اطلاعات و دانش آماده و لقمه‌های جویده را به حلق ریخته‌اند. به جای آنکه او را مسئول کشف مسئله و راه‌حل‌های آن بدانند، همواره بمباران اطلاعاتی و معرفتی‌اش کرده‌ا‌ند. چنین نسلی، شیرینی کشف مسئله را نمی‌چشد، نشاط ندارد، هیجان ندارد و یکنواخت است و احساس می‌کند خانه، مدرسه و اجتماع بزرگ برای حل مسئله‌های بزرگ و کوچکش از طراحی و دکوراسیون اتاق و حیات مدرسه تا محیط پیرامون مدرسه و ده‌ها موضوع ریز و درشت دیگر نیازمند فکر و اراده او نیست. بدیهی است که این نسل تحقیر شده در برابر راهبران خود چموشی می‌کند. مشارکت فعال متربیان و مسئولیت‌مند کردن آنها تجربه ارزنده‌ای را پیشروی تجربه گران گذاشته است. کارشناسان اخلاق و تربیت، در سنت اسلامی نیز به این مطلب پای فشرده‌اند که «آب کم جو تشنگی آور به دست» امروزه یک علت مهم در جبهه‌گیری نسل جوان در برابر آموزه‌های اسلامی، بمباران آموزه‌های اسلامی به زبان مستقیم، است؛ پیش از آن که نسبت به آن احساس نیاز کنند.

چهارم. عقل‌محوری. باید متربی را مساعدت کرد تا سرچشمه‌های عقل در او بارور شود و تعقل، یعنی تفکر و تحلیل و بررسی عقل بنیاد در وی شکوفا شود تا بتواند انتخاب عاقلانه کند. خداوند پیامبران را فرستاده است تا سرچشمه‌های عقل مردم را بارور کنند تا درست انتخاب کنند؛ اما ما می‌خواهیم به جایشان درست و غلط را انتخاب کنیم. قرآن کریم پیامبران را در مقام راهبری امت اسلام در جایگاهی قرار می‌دهد که مردم رابه گونه‌ای تربیت کنند که خود آماده قیام به قسط شوند. در فضای غلبه نسبیت‌گرایی و احساس‌گرایی تأکید بر تعقل اهمیتی مضاعف می‌یابد. 

پنجم. تناسب برنامه با تمایزات. نادیده گرفتن تمایزات فردی، جنسیتی و موقعیتی اهداف تربیتی را تأمین نمی‌کند. تجربه‌های موفق نشان می‌دهد که توجه به تمایزات تا چه حد می‌تواند به افزایش انگیزه و رشد متربی بینجامد. برنامه تربیتی باید متناسب با گشودگی روحی و موقعیت و کارکرد فرد ارائه شود. 

ششم. اجماع‌سازی مؤمنانه. متن و محیط اصلی تربیت محیط ثابت هویت‌بخش است؛ اجتماعی که شخص به آن دلبسته و به گونه‌ای مستمر با آن در ارتباط باشد. هر چه رابطه در این اجتماعات عمیق‌تر و گسترده‌تر باشد، خصلت هویت‌بخشی و قدرت‌آفرینی در آن بیشتر می‌شود، شکل‌دهی به اجتماع ایمانی، هم در آموزه‌های دینی مورد تأکید است و هم در تجربه کارشناسان تربیت و کنشگران اجتماعی. 

عصر حاضر، عصر سیطره گفتمان فردگرایی و نسبی‌گرایی است و تأثیر آن را در تحولات اخلاقی و معرفتی نسل جدید مشاهده می‌کنیم. موفقیت عقلانیت فرد‌گرا در جذب فرزندان ما صرفاً معلول قدرت رسانه‌ای و در اختیار داشتن ابزار جنگ شناختی و روان‌گردان‌ها و غیر نیست. آنها در زمینه کاستی‌های تربیتی ما، می‌توانند نسل نو را مصادره کنند. بازسازی نظام تربیت، الگو‌های تربیت و برنامه‌های تربیت می‌تواند تا حدود زیادی خصلت پیشگیرانه و مصونیت‌بخش داشته باشد. 

انتهای پیام

نظر شما