در خرداد ۱۳۰۴، آغازین دوره از صدارت محمدعلی فروغی پایان یافت. اهمیت سه دوره نخستوزیری فروغی در دوره پهلوی اول در آن است که قزاق با ریاست الوزرایی وی حکومت را آغاز کرد و ایضاً در شهریور ۲۰، با گماشتن ناگزیر هم او در این سمت، پادشاهی را به پایان برد. از سوی دیگر در هر سه دوره از نخستوزیری او، رویدادهایی مهم و تاریخی اتفاق افتادند، وقایعی که هریک بخشی از سنگ بنای آینده ایران بودند. مقالی که در پی میآید، برشی است از یک پژوهش بلند تحت عنوان «ناپایداری کابینهها در ایران» تدوین شده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر ایران و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
دولت اول محمدعلی فروغی (آذر ماه ۱۳۰۴ ـ خرداد ۱۳۰۵)
پس از انحلال قاجاریه، با پیشنهاد رضاشاه و تأیید مجلس شورای ملی، «محمدعلی فروغی» در آذر ماه ۱۳۰۴ بهعنوان نخستوزیر «سلسله پهلوی» انتخاب شد و «عبدالحسین تیمورتاش» نیز وزیر دربار شد. فروغی که به دلیل ویژگیهای شخصیتی و فردی، از هوش، ذکاوت، درایت و دانش قابل توجهی برخوردار بود با داشتن سوابق و زمینههای خانوادگی و اجتماعی، بهعنوان جوانترین رئیس مجلس ـ قبل از آنکه نخستوزیر دوره رضاشاه باشد ـ انتخاب شده بود. دوران نخستوزیری محمدعلی فروغی در این مقطع حساس، بیشتر صرف مراسم تاجگذاری رضاشاه و فراهم نمودن مقدمات اولیه سلطنت مطلقه او گردید. وی چه قبل و چه بعد از سلطنت، همواره در هدایت و تسلط رضاشاه بر امور، نقش اصلی را داشت و حتی بعدها بهعنوان حلقه ارتباطی و تضمین سلطنت محمدرضا شاه در دوران سلطنت وی نیز نقش محوری خود را ایفا کرد. خصوصاً با مهیا کردن شرایط پذیرش سلطنت وی از سوی انگلیسیها - که اوایل راضی به جانشینی وی نبودند- برای خاندان پهلوی سنگ تمام گذاشت. نقش تبلیغاتی و در عین حال مؤثر فروغی در زمان انجام مراسم تاجگذاری رضاشاه، به مدیحهسرایی آنچنانی و استفاده از اشعار و ابیاتی در مبارکی و پاینده بودن این خاندان، خاتمه پیدا کرد. به نظر میرسد در این دوره محمدعلی فروغی، بیشتر به اتمام نقشی پرداخت که پس از کودتای ۱۲۹۹، در ارتقای پله به پله رضاخان آغاز کرده بود و اینک با تاجگذاری وی، نخستین مرحله و البته مهمترین آن خاتمه مییافت.
دولت دوم محمدعلی فروغی (شهریور ۱۳۱۲ ـ آذر ۱۳۱۴)
پس از اتمام نخستوزیری مهدیقلی هدایت، محمدعلی فروغی مجدداً مأمور تشکیل کابینه گردید. در این دوره از صدارت فروغی، سفر رضاشاه بهعنوان اولین و آخرین سفر خارجی وی، به مدت یک ماه به ترکیه صورت گرفت که تبعات و اثرات این سفر و مظاهر تمدن و پیشرفت و تجدد ترکها و تبلیغات ناسیونالیستیپانترکسیم، بر افکار و ذهنیات وی نمایان گردید. حذف روحانیون از صحنه سیاسی و قضایی کشور از دید حاکمیت و کشف عملی حجاب در سراسر کشور آن هم توسط خانواده خود شاه، از نتایج بلافصل این سفر بود. به رغم خدمات ارزنده و غیر قابل انکار فروغی برای خاندان پهلوی، در قیام گوهرشاد اتفاقی افتاد که منجر به حذف اجباری فروغی از ایفای مسئولیتهای اجتماعی در جامعه گردید. در قیام گوهرشاد مردم و روحانیت مشهد به استفاده اجباری از کلاه و لباس متحدالشکل ـ کت و شلوار ـ به اعتراض برخاستند. در آن زمان بخشی از این اعتراضات را به محمدولی اسلامی (نایبالتولیه آستان قدس)، پدر داماد فروغی با برنامهسازی و ارسال اطلاعات از سوی فتحالله پاکروان بهعنوان نماینده سلطنت منسوب نمودند که در این راستا شفاعت فروغی از عدم اذیت و آزار محمدولی اسلامی و رهایی وی، باعث مغضوب واقع شدن فروغی در نظر رضاشاه گردید. این امر منجر به خانهنشینی و دوری او از فعالیتهای سیاسی برای مدت شش سال شد، بهطوری که در این مدت، کسی جرئت بردن اسم وی را نداشت! بعد از فروغی، سیاست خارجی نیز به دست رضاشاه افتاد. در تحلیل کلی این دوره از صدارت فروغی نیز باید گفت که وی در این مقطع با هدایت سیاسی و فرهنگی رضاخان، به اقدامات مهمی دست زد و تغییرات شایان توجهی را موجب شد. با این همه وی با تمامی نزدیکی خویش به قزاق، نتوانست از غضب و خشم وی مصون بماند و نهایتاً به بیرون از دایره سیاست پرتاب شد. به رغم این فروغی در دوره به ظاهر مغضوب بودن خویش نیز همچنان به کارکرد فرهنگی خویش تداوم بخشید و پروژه خود را پیش برد.
محمدعلی فروغی در کسوت یک «محلل سیاسی»
پس از شروع جنگ جهانی دوم و درنوردیدن اروپا توسط هیتلر، روابط تجاری و سیاسی نسبتاً گستردهای بین رضاشاه و حکومت نازیها وجود داشت که علاوه بر عوامل مادی، عوامل فرهنگی، چون تئوری رنگ باخته نژاد آریایی و همخون بودن ملتهای دو کشور آلمان و ایران ـ نژاد برتر ـ در میزان و سطح ارتباطات بین دو کشور بیتأثیر نبود. متفقین نیز ضمن اطلاع از موقعیت استراتژیک ایران، ذهن و فکر آلمانها را نیز خوانده بودند که در صورت ادامه دوستی آلمانها و ایران، هزینه بسیار سنگینی متوجه منافع آنها خواهد شد. هم از این روی ضمن تذکر به ایران در باب پرهیز از دوستی با آلمانها، بهطور ضمنی حمایتهای لازم را از رضاشاه در صورت همکاری با متفقین اعلام نمودند، اما به رغم اصرارها و هشدارهای متفقین به رضاشاه، به دلیل خوی نظامیگری و استبدادی وی از یک طرف و عدم دانش کافی در ارزیابی توان و قدرت دفاعی خود در مقایسه با کشورهای پیشرفته از طرف دیگر، قزاق نمیتوانست معنای واقعی این پیامها و هشدارها را بفهمد، زیرا تصور و توهم وی، مقابله با متجاوزین در صورت حمله به کشور بود. غافل از اینکه قدرت ارتش به ظاهر پیشرفتهاش، برای یک روز هم کفاف نمیدهد و بعد از هجوم متفقین به ایران و تصرف قسمتهایی از مناطق غرب ـ شمال و جنوب ایران، متفقین رضاشاه را مجبور به ترک هر چه سریعتر ایران نمودند. از طرفی شاه مشکل ادامه سلطنت در خاندان خود را داشت که نمیتوانست به فرزندان بیتجربه و خام خود به رغم مشخص بودن نقش ولیعهد اعتماد کند، بنابراین در کمال استیصال و ضعف و با راهنمایی کارگزاران خود، مهرهای مناسبتر از فروغی برای فراهم نمودن شرایط پادشاهی و ادامه آن در خاندان خود، نمیتوانست بیابد و شخصاً با حضور در منزل فروغی ـ ضمن تقاضای ارائه راهحل مناسب ـ به وی تکلیف نمود که عهدهدار نخستوزیری در آن مقطع حساس شود. فروغی به رغم کسالت، بدون درنگ پست نخستوزیری را پذیرفت. وی ضمن تماس با سفارتخانههای صاحب اقتدار متفقین از جمله سفارت انگلیس و بعد از ملاقاتهای فراوان و قول و قرارهای مختلف، آنها را متقاعد کرد که اوضاع را چنان هدایت خواهد کرد که نظرات و اهداف آنها کاملاً تأمین شود. بالاخره در این مقطع حساس وی باید چند کار مهم را همزمان با هم انجام دهد که هموار نمودن راه ادامه سلطنت در خاندان پهلوی و آن هم بهوسیله محمدرضا پهلوی، سپس فراهم نمودن زمینههای ترک مخاصمه، پذیرش شرایط متفقین در همان روزهای اولیه ورود و همچنین سر و سامان دادن نسبی به اوضاع داخلی مملکت، از جمله آنها بود. از جمله خواستهای متفقین، خروج بیقید و شرط و هر چه سریعتر رضاشاه و اخراج جاسوسان و کارکنان سفارتخانهها و امور تجاری و اقتصادی آلمان در ایران بود و حتی صحبتهایی بهطور محرمانه از سوی متفقین، مبنی بر بازگشت سلسله قاجار یا عدم تمایل به محمدرضا پهلوی ولیعهد برای جانشینی رضاشاه بود که بخش عمده خواستهای ذکر شده و موارد آخر، جهت امتیازگیری بیشتر و سلب هرگونه تصمیمگیری مستقل احتمالی از سوی ولیعهد در مراحل بعدی بود. بالاخره بعد از مذاکرات طولانی فروغی و سر ریدر بولارد سفیر انگلیس، دولت انگلیس نیز شرایط موجود و ابقای پادشاهی در خاندان پهلوی توسط محمدرضا را پذیرفت. جالب اینجاست که مکاتبات محرمانه سر ریدر بولارد با وزارت خارجه انگلیس و اسناد و مدارک دیگری که حتی سالهای اخیر منتشر شد، نشان میدهد انگلیسیها تا آخرین لحظه با سلطنت ولیعهد (محمدرضا) موافق نبودند و در تلگراف مورخ دهم سپتامبر (نوزدهم شهریور ۱۳۲۰)، سر ریدر بولارد به وزارت خارجه انگلیس، حتی پسر سوم رضاشاه (غلامرضا) را به دلیل اینکه مادرش از قاجاریه بوده است برای سلطنت پیشنهاد کرد. در این تلگراف از امکان سلطنت حتی یکی از خردسالترین پسران رضاشاه، با تعیین یک نایبالسلطنه برای مقام سلطنت بحث شد، ولی نامی از محمدرضا به میان نیامده است.
نهایتاً و با تمام فعل و انفعالات پشت پرده، محمدعلی فروغی استعفانامه رضاشاه را نوشت و به امضای وی رساند و بلافاصله بولارد را در جریان این استعفا گذاشت تا در این شرایط، وی اقدام دیگری نکند. همچنین فروغی صلحنامه انتقال تمام اموال منقول و غیر منقول را از رضاشاه به محمدرضا گرفت و بعد از خروج رضاشاه از پایتخت در بیستوپنجم شهریور ۱۳۲۰ و به رغم عدم تمایل بولارد، مراسم تحلیف شاه در بعد از ظهر روز بیستوششم شهریور انجام شد. این در حالی بود که صبح همان روز، پایتخت توسط نیروهای روسی و انگلیسی عملاً اشغال شده بود و فروغی نیز از قبل نمایندگان را متقاعد کرده بود که محمدرضا به تمام خواستهای ملت ایران از قبیل آزادی افکار، اندیشه، احقاق حقوق مردم و برگرداندن امول و املاک و نگهبانی از قانون اساسی عمل خواهد کرد. فروغی که تمام هم و غمش را برای اجرای مراسم و مقدمات سلطنت در آن روزهای حساس با همه مشکلات گذاشته بود، آخرین سفارشها را به شاه جوان و بیتجربه نمود، نطق او را به دستش داد و وی را برای ادای سوگند پشت تریبون فرستاد و محمدرضا با صدای ضعیف و لرزان سوگند را به این شرح میگفت: «به کلامالله مجید و بر آنچه نزد خدا محترم است سوگند یاد میکنم که قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان بوده و منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت نداشته باشم.» بعد از این سوگند و مبارکباد نمایندگان، با تمهیداتی که قبلاً از سوی فروغی و سهیلی در این راستا انجام شده بود، رسماً محمدرضا، شاه ایران شد و فردای آن روز بود که مغز متفکر این پروسه ـ فروغی ـ با دیکته سیاستهایی که در آن زمان تضمین ادامه و استمرار سلطنت در خاندان پهلوی مد نظر بود، به محمدرضا در جهت کنترل و هدایت امور در ظاهر یاری میرساند. از جمله اینکه برای فرونشاندن خشم و احساسات مردمی ناشی از دوران رضاشاه که نمونه بارزش کشتن رجال آزادیخواه و سیاستمدار و همچنین غصب اموال و املاک مردم و بسیاری دیگر از تجاوزات آشکار حکومتی بود، فروغی تدبیری اندیشید و از شاه خواست به منظور کسب پرستیژ داخلی و کاهش خشم فروخورده مردم، دستوری جهت برگرداندن حقوق و اموال آنان و جبران ستمهای وارده صادر نماید و متعاقب آن نیز قولهای مساعد به مردم جهت اجرای آن اهداف داده شد.
به هر روی طبق شواهد و اسناد و بعد از خروج رضاشاه، عدم توافق هدفمند انگلیسیها و تصمیمات در باره سلطنت محمدرضاشاه در مراحل اولیه، به دلیل عدم اعتماد انگلیسیها به ولیعهد در گرایش به متفقین و در عوض تمایل به پیشروی آلمانها و تعقیب روزانه آن، باعث تردیدهایی شده بود که بعد از مرتفع شدن کامل این موضوع و متعهد شدن بیقید و شرط محمدرضا درپی توصیهها و رایزنیهای فروغی، سفیر انگلیس با همراهی و مساعدت امریکاییها، روسها را مجبور به دست برداشتن از مخالفت با سلطنت محمدرضا کردند. در این راستا حسین فردوست دوست و کارگزار شاخص حکومت محمدرضا پهلوی میگوید: «بعد از اینکه ملاقاتهایی بین نفر دوم سفارت انگلیس با من بهطور کاملاً محرمانه، چند روزی قبل از سلطنت محمدرضا صورت گرفت، بعد از ابلاغ نظر انگلیسیها و نگرانیشان از تمایل محمدرضا به آلمانها، موضوع نقشه و رادیو در اتاق محمدرضا را به وی اطلاع دادم. وی بعد از شنیدن این موضوع، ضمن اینکه یکه خورد، اعلام نمود از این به بعد من ـ محمدرضا ـ به اوامر و دستورات انگلیسیها و دیگر کشورهای متفق عمل خواهم کرد که بعد از این مراحل، بر اساس اطلاعات دقیق انگلیسیها که حتی از محیط زندگی محمدرضا باخبر بودند، نسبت به سلطنت وی اعتماد کردند. در این فرآیند، انگلیسیها به شاه جوان کاملاً فهماندند این ما هستیم که هر طوری که بخواهیم میتوانیم در مورد سرنوشت خاندان سلطنت در ایران تصمیمگیری نماییم....» در جمعبندی این دوره از زندگی سیاس فروغی، نباید از این نکته غفلت کرد که با توجه به وابستگی وی به سیاست انگلستان و اسنادی که از وابستگی نامبرده به فراماسونری وجود دارد، وی سران این کشور را قانع کرد با سلطنت محمدرضا پهلوی، اهداف آنان به گونهای بهتر محقق و منافع ایشان تأمین خواهد شد. فراموش نکنیم دوران قاجار، مقطع نفوذ بود و دوران پهلوی مقطع سلطه. فروغی با شناخت خود از شرایط سیاسی ایران و شخص محمدرضا پهلوی، مانع از این شد که انگلستان دوران سلطه را وانهد و به مقطع نفوذ برگردد.
دولت سوم فروغی (پنجم شهریور ۱۳۲۰ ـ هجدهم اسفند ۱۳۲۰)
محمدعلی فروغی با القای تفاوت اساسی بین رضاشاه و محمدرضاشاه، از نظر تفکر و عمل توانست به بخش عمدهای از اهدافش برسد. شواهد حکایت از آن دارد که وی در بین رجال سیاسی ایران موافقان زیاد و مخالفان عمدهای نیز داشت، همچنین مورد اعتماد کامل انگلیسیها نیز بود. بریتانیا به اهداف و افکار فروغی آگاهی کامل داشت و در مسائل سیاسی، وی را در این مقطع حساس یاری نمود. بهتبع همین رویکرد و همکاری نزدیک بود که انگلیسیها توانستند تفکر جمهوریت را از ذهن امریکاییها خارج نموده، آنها را متقاعد نمایند که ایران مساعد برخورداری از نظام جمهوری و غیر سلطنتی نیست. از طرفی به این نکته نیز رسیدند که جمهوریت در ایران ضرر بیشتری را متوجه منافع غرب خواهد کرد. بالاخره این دو قدرت با همفکری و اعتمادی که به فروغی داشتند، توانستند شوروی را نیز از این ذهنیت منصرف کنند. از نظر فروغی، طرح این موضوعات هر کدام میتوانست ایران را به پرتگاه سقوط بیشتر سوق دهد و طبعاً در صورت تغییر ساختار قدرت سیاسی، نوع دخالت و موضع کشورهای اشغالگر و استعماری را نسبت به ایران نیز متفاوت میکرد، ولی با وجود همه این مشکلات و مرتفع نمودن آنها، فروغی میتوانست با برنامه سوگند شاه و تمهیدات لازم، قسمت اصلی سناریو را اجرا کند و در مقابل انتقادات و حملات شدید مخالفان مجلس و غیر مجلس نیز با توجیهات درست و نادرست و اقداماتی، چون عفو عمومی، آزادی زندانیان سیاسی و غیر سیاسی، اعاده اموال مردم و همچنین وعده اجرای قانون اساسی توسط محمدرضا شاه، توانست پرده آخر این سناریو را به پایان برساند.
موضوعاتی، چون بازخواست دولت به دلیل خروج رضاشاه بدون اطلاع و اجازه مجلس از سوی نمایندگان مخالف، عدم بازرسی امکانات و جواهرات سلطنتی و نیز تلاشهای قوام برای فشار بر کابینه فروغی، از آسیبپذیریها و مشکلات عمده کابینه وی به شمار میرفت. در بعد خارجی نیز به دلیل کسالت و ناتوانی جسمی و معضلات فراوان اجتماعی، فروغی تن به بسیاری از قراردادهایی داد که امتیازات سیاسی و مالی فراوانی را برای متفقین به دنبال داشت و عملاً انحصار امتیازات فوق از جمله خرید و فروش ارز ناشی از انحصار بازرگانی خارجی در دست خارجیها میتوانست به مشکلات حاد جامعه ایران بدل شود. در باب مجلس و انتخابات چنانچه قبلاً ذکر شد، وی هر گونه تغییری در ترکیب مجلس فعلی را که نمایندگان آن در زمان قبل از خروج رضاشاه از کشور تعیین شده بودند، به معنای فشار مضاعف بر دولت و افزایش حجم تندرویها و مطالبات ملی میدانست، بنابراین با توجیه مصلحت نبودن برگزاری انتخابات در زمان اشغال، از برگزاری مجدد آن که مورد نظر خیلی از مخالفان دولت بود جلوگیری کرد. به هر حال مجموعه مشکلات فراوان که بسیاری از آنها بدون پاسخ مانده بودند، به همراه عقدههای فروخورده مردم در دوران دیکتاتوری و فشار افکار عمومی و مخالفان جدی بر دولت، باعث شد فروغی بعد از شش ماه مستعفی گردد و جایش را به «علی سهیلی» وزیر خارجه کابینه خود دهد. شایان ذکر است که وی، نقش مهمی در کمک رساندن به فروغی در این مقطع ایفا نموده بود. در مجموع کارکرد محمد علی فروغی در این دوره، از جنبههایی شبیه به کارنامه وی در دوره اول صدارت بود. او در راستای منافع انگلستان در صعود مرحله به مرحله رضاخان به سلطنت، نقش مهمی ایفا کرد. همان نقشی که ۱۶ سال بعد و به گونهای پررنگتر و حتی کم بدیل، برای جانشینی فرزندش محمدرضا پهلوی به انجام رساند و توانست به مدت ۳۷ سال، راه حکمرانی را برای فرزند قزاق هموار نماید.
نظر شما