شناسهٔ خبر: 59168728 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان | لینک خبر

بین اروپا و آمریکا همه چیز گل و بلبل نیست

صاحب‌خبر -
بین اروپا و آمریکا همه چیز گل و بلبل نیست

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار:دو فیلم انگلیسی‌زبانی که سال گذشته منتشر شدند، «مثلث غم» و «منو» هر دو در جزیره‌ای روایت می‌شوند که یک عده ثروتمند را دور هم جمع کرده است و چالشی خیالی برای آنها ایجاد می‌شود تا بعضی حرف‌های مهم مطرح شوند. بخش قابل توجهی از مثلث غم و بخش خیلی کمتری از منو در یک کشتی تفریحی می‌گذرد و سپس در هر دو فیلم با یک مشت پولدار به جزیره‌ای می‌رویم که دامگه حادثه‌ای تکان‌دهنده برای آنهاست. تخیل همیشه از این سو نمی‌رود که اگر یک فرد معمولی یا فقیر، ناگهان قدرتمند یا ثروتمند شد، چه خواهد کرد. گاهی می‌شود ثروتمندان را هم دچار فقر کرد یا با باقی افراد در موقعیتی برابر قرار داد تا ویژگی‌های ممتاز یا ضعف‌های شخصیتی‌شان با سایرین مقایسه شود. این موقعیت‌ها به درد چالش با سرمایه‌داری، شناخت نهاد انسان، بحث‌های سیاسی و قومیتی و حتی مسائل جنسیتی می‌خورند. در مثلث غم عده‌ای ثروتمند در یک کشتی تفریحی جمع شده‌اند و توفان و پس از آن حمله دزدان دریایی، وضع‌شان را به هم می‌ریزد و کارشان را به ساحل جزیره‌ای می‌کشاند که در آن ثروتمندترین عضو گروه در برابر مستخدم مونث کشتی مجبور به اطاعت است. در منو یک عده از افراد ثروتمند پول هنگفتی می‌پردازند تا در یک جزیره به ضیافت سرآشپزی معروف بروند. این آشپز غذا را برای آنها همراه با پرفورمنس و نمایش‌های معنادار روشنفکرانه سرو می‌کند که مایه‌های اروپایی دارند. به عبارتی صحنه تبدیل می‌شود به رویارویی دو طیف چپ و راست اروپایی. یک عده زالو در برابر عده‌ای عقده‌ای که یک استثنا در میان‌شان وجود دارد؛ دختری که نماینده فرهنگ آمریکایی است. حالا چرا می‌شود منو را با مثلث غم مقایسه کرد و جهان‌بینی‌شان را روبه‌روی هم قرار داد؟ اینها هر دو سوای از بحث عدالت و تاریخ طبقات اجتماعی، با چیدن این موقعیت‌ها یک نگاه فرهنگی به قطب‌بندی‌ها و بلوک‌بندی‌ها در روابط بین‌الملل هم دارند. مثلث غم را یک کارگردان اروپایی ساخته و بحث مستانه‌ای که بین دو نماینده شرق و غرب، یعنی مرد الیگارش غرب‌گرای روس و کاپیتان کمونیست آمریکایی در‌می‌گیرد، یک نگاه از بیرون به چنین نزاعی است. منو اما از چشم‌انداز یک آمریکایی به دعوای چپ و راست جهانی نگاه می‌کند. ریشه نگاه‌های چپ و راست در فلسفه‌ای است که اروپا آن را پرورده بود. چه فلسفه قاره‌ای در اروپای غربی و چه فلسفه تحلیلی که خاستگاه آن انگلستان است. آمریکایی‌ها اینجا و در فیلم منو نشان می‌دهند نگاه خودشان را فراتر از این بحث‌های طبقاتی می‌دانند، چنانکه رمز رهایی از این جزیره‌ یا از این مرداب فکری مایوس که خصوصیتی اروپایی دارد، سفارش یک چیزبرگر بیرون‌بر آمریکایی است؛ یک غذای فست‌فودی ساده که آمریکا به جهان معرفی کرده و همه را از این پیچیدگی‌های بی‌انتها و بی‌فایده خلاص می‌کند. معروف است که پیتزا در ایتالیا یک غذای بسیار پیچیده بود اما آمریکایی‌هایی که هنگام جنگ جهانی دوم به این کشور پا گذاشتند، همین غذای پیچیده را ساده و سریع کردند که باعث جهانی شدنش شد. جالب اینجاست که هر دو نگاه، چه نگاه اروپایی در مثلث غم و چه نگاه آمریکایی در منو، مسائل بین‌الملل را ذیل مسائل فرهنگی یا به تعبیر دقیق‌تر تمدنی می‌بینند. هردو فیلم خالی از لحظات گل‌درشت شعاری نیستند اما هر دو ارزش تماشا دارند و غیر از لذت سینمایی و سرگرمی با قصه، آنها را می‌توان دریچه‌ای برای شناخت آنچه در ذهن مردمان اروپا یا آمریکا می‌گذرد هم دانست. به‌نظر می‌رسید با روی دادن اتفاقی مثل جنگ اوکراین، سال ۲۰۲۲ میلادی پر از فیلم‌های جنگ‌سردی با پروپاگاندای واضح و علنی علیه روسیه، چین و ایران باشد. البته از این فیلم‌ها هم داشتیم اما نه آن‌قدر که توقع می‌رفت. سینمای آمریکا و اروپا تخریب این سه کشور یا این سه تمدن را در سال‌های پیش از جنگ با بسامد بالاتری پی می‌گرفتند و حالا بیشتر با آثاری از قبیل مثلث غم یا منو طرف هستیم که تفسیرهای پیچیده‌تری می‌کنند و در ضمن نشان می‌دهند در خود بلوک غرب هم بین اروپا و آمریکا همه چیز گل و بلبل نیست.

نظر شما