لاف عشق
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست/که مونس دم صبحم، دعای دولت توست/سرشک من که ز طوفان نوح دست برد/ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست
بکن معاملهای، وین دل شکسته بخر/که با شکستگی ارزد به صد هزار درست/زبان مور به آصف دراز گشت و رواست/که خواجه خاتم جم، یاوه کرد و باز نجست/دلا طمع مبر از لطف بینهایت دوست/چو لاف عشق زدی سر بباز، چابک و چست/به صدق کوش، که خورشید زاید از نفست/که از دروغ سیه روی گشت صبحِ نخست/شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم، نطاق سلسله سست/مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی/گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست
∎
نظر شما