سال 1348 خورشیدی ما از زندان قصر تهران به زندان برازجان تبعید شدیم. آیتالله انواری، شهید بزرگوار عراقی و بنده، سه نفری به برازجان تبعید شدیم. ما هر سه به یك اتهام در بیدادگاه شاه محاكمه شده بودیم. علت تبعید را هم اشاره میكنم. چهار نفر از اعضای یك گروه چپ از زندان فرار كردند. البته فرار ناموفق داشتند. فرار اینها باعث شد كه زندانبانان در كل زندانها شدت عمل به خرج دادند. آن چهار نفر از بچههای گروه جزنی بودند. دستگیر شدند. روی پشتبام یا باغ زندان قصر دستگیر شدند. فردای آن شب گاردیها ریختند زندان و به شدت سختگیری كردند. همه وسایل رفاهی را از ما گرفتند. كتابها را جمع كردند. برق لامپها را قطع كردند. حمام را قطع كردند. ملاقات را قطع كردند. ما در برابر این خشونت زندانبانان اعتصاب غذا كردیم. به غیر از آیتالله انواری، ما همگی اعتصاب غذا كردیم. آیتالله انواری بیمار بودند و نتوانستند در اعتصاب غذا شركت كنند. 11 روز این اعتصاب طول كشید. شب یازدهم رئیس كل زندانها به همراه چند نفر از ساواكیها، آمدند بند ما. رئیس كل زندانها روبه آقای انواری كرد و گفت: آیا شما نباید به اینها بگویی اعتصاب غذا حرام است؟ چرا تذكر ندادید؟ آقای انواری خیلی شجاعانه جواب داد: آیا من باید به این آقایان تذكر بدهم كه اعتصاب غذا نكنند؟ گفت: بله دیگه. آقای انواری گفت: اول باید به شما تذكر میدادم كه چرا اینقدر ظلم میكنید و دیگر وقت برای تذكر دادن به اینها نمیرسد. رئیس كل زندانها گفت: معلوم میشود كه شما هم با اینها هستید.
دو روز بعد من و آقای انواری و شهید عراقی را تبعید كردند به برازجان. ما رفتیم و وقتی رسیدیم برازجان خیلی به ما سخت گرفتند. در زندان برازجان یك بند سیاسی بود، چند نفر از نیروهای چپ آنجا بودند. دو نفر از همین افرادی كه قصد فرار داشتند هم در آنجا بودند. یك روز به ما اطلاع دادند كه آیتالله هاشمی رفسنجانی میخواهند بیایند ملاقات. وضع ملاقات در برازجان خیلی سخت بود. سختگیری زیاد بود. هركس میآمد ملاقات دستگیر میشد و میبردند ساواك شیراز و او را شكنجه میكردند. آیتآلله هاشمی رفسنجانی در چنین شرایطی آمد زندان برازجان ملاقات ما. نه تنها خودش آمد، همسرو فرزندان هم آمدند حتی دخترانش. یعنی تمام خانواده آیتالله هاشمی رفسنجانی سال 1349 آمدند زندان برازجان و در سختترین شرایط با ما ملاقات كردند. آقای حاج شیخ علی اصغر مروارید را هم آوردند. یكی از مبارزین جدی بود. ایشان هم با خانواده آمدند. آقای حبیبالله شفیق همراه با خانواده آمدند. آقای نیری با خانواده آمدند. آقای ابوالفضل توكلی بینا هم با همه اعضای خانواده آمدند. آقای حاج حسین مهدیان هم همراه خانواده آمدند. یك كاروان بزرگ را آیتالله هاشمی رفسنجانی تدارك دیده و آمدند ملاقات ما در زندان برازجان.
به هر طریق که بود اجازه دادند كه كاروان آیتالله هاشمی رفسنجانی بیایند داخل زندان، داخل بند ما و با ما ملاقات كنند. آقای عراقی دست به كار شد و غذا را تهیه دید و سه تا سفره در زندان برازجان انداخت. یك سفره آقایان، یك سفره خانمها و یك سفره برای بچههای كاروان. این موضوع اصلا در زندان برازجان سابقه نداشت. آقای هاشمی رفسنجانی درآنجا یعنی در آن شرایط سخت و در زندان برازجان سخنرانی كرد. در تشویق و تایید و تبلیغ مبارزات. این كار آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن شب ظلمانی رژیم ستمشاهی خیلی مهم بود. این سخنرانی كه ایشان كرد واقعا خیلی تلخیهای تبعید و زندان برازجان را از ما گرفت. زندان برازجان جای خیلی سختی بود. اتاق من در زندان برازجان بغل اتاق آقای انواری و شهید عراقی بود. من از این اتاق میخواستم بروم آن اتاق با دمپایی پایم میسوخت. در زندان برازجان به ما روزی 28 ریال به عنوان جیره زندانی میدادند. ما 2 ریال هم رویش میگذاشتیم میشد 30 ریال، تمام 30 ریال را میدادیم یخ میخریدیم. كاروان آقای هاشمی رفسنجانی سه روز دیگر در برازجان ماندند و هر سه روز میآمدند زندان و ناهار با ما میخوردند و میرفتند. باز هم باید از آن جناب سرهنگ رئیس زندان برازجان به نیكی یاد كنم. این سرهنگ آن روزها واقعا خیلی سهولت با ما به خرج داد. (خاطرات حبیبالله عسکراولادی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
شمیم انقلاب در زندان برازجان
صاحبخبر -
نظر شما