شناسهٔ خبر: 58552846 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

حسین قربانزاده خیاوی در گفت‌وگو با ایبنا عنوان کرد:

درگیری درونی در دوران نوجوانی پررنگ‌تر است

 حسین قربانزاده خیاوی نویسنده رمان «رد انگشت‌های اصلی» معتقد است که ویژگی یک فرد انقلابی شناخت است. شناخت ساده به دست نمی‌آید ممکن است برای رسیدن به آن فرد انقلابی داشته و مطلوب‌هایی را از دست بدهد. یکی از آن‌ها آرامش است. فرد انقلابی باید هم به مسیر و هم به آینده ایمان داشته باشد و صد البته خودش را به فهم و آگاهی مسلح کند.

صاحب‌خبر -
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «رد انگشت‌های اصلی» به قلم حسین قربانزاده خیاوی از سوی انتشارات سوره مهر برای نوجوانان نوشته شده است. «رد انگشت‌های اصلی» یک رمان انقلابی‌-عاشقانه است. مجموعه‌ای الهام‌بخش درباره مردان و زنان نه‌چندان معروف که از گذشته تا امروز کوشیدند تا با شفقت و گذشت و خودباوری، دنیا را جای بهتری کنند.
رمان «رد انگشت‌های اصلی» جست‌وجوی کَرم‌گونه اباذر به دنبال گل‌آرا در روزهای سخت سال ۵۷ است. پدر اباذر که آشیق بوده سال‌ها پیش به دست خان کشته شده و قوپوز، از او به یادگار مانده است. عموی اباذر روحانی صاحب نامی است که می‌خواهد تنها یادگار برادرش به تبریز برود و طلبه شود؛ اما اباذر دل در گرو قوپوز و خواندن تصنیف اصلی و کرم دارد.

با قربانزاده خیاوی درباره فرازونشیب‌های حین نگارش این رمان و همچنین ویژگی‌های یک فرد انقلابی صحبت کردیم که در ادامه می‌خوانید:
 
شخصیت اباذر در رمان «رد انگشت‌های اصلی» چگونه شکل گرفت؟
خواندن و نوشتن کتاب خاطره گاهی سوژه‌های خوبی به خواننده هدیه می‌دهد؛ سوژه‌هایی که در دل خود، داستان یا رمانی را نهفته دارند. شخصیت اباذر لابه‌لای زندگی یکی از راوی‌هایی بود که خاطرات زندگی‌اش را به‌‌صورت کتاب نوشتم. حین صحبت با این راوی به تماشای شخصیتی می‌نشستم که در پس شخصیت ظاهری‌اش، خودنمایی می‌کرد؛ اما هرگز فرصت بروز و ظهور پیدا نکرده بود. شخصیت بنا به خواست پدرش و محیط پیرامون، راهی را رفته بود که در گفتار از آن راضی به نظر می‌رسید؛ اما من اباذری را در وجودش حس می‌کردم که می‌توانست فرصت رشد داشته باشد. راوی از زندگی و از مقام و موقعیتی که داشت خشنود بود و از مسیر فعالیت و زندگی‌اش رضایت داشت؛ با این وجود اباذری که در وجودش هوس تعالی داشت مرا مجذوب کرده بود. آدم‌ها که پا به سن می‌گذارند و مقام و منصبی به دست می‌آورند (به خصوص اگر این موقعیت جایگاه مذهبی باشد) کمتر به شیطنت کودکی و نوجوانی که فرصت ظهور نداشته مجال عرض‌اندام می‌دهند و آن را پس می‌زنند؛ من در رمان «رد انگشت‌های اصلی» به این نوجوانی دنیایی دادم که خودش را نشان بدهد.
 
چرا در این رمان از اصطلاحات ترکی استفاده شده است؟
رمان در یک شهر کوچک به نام «خیاو یا مشگین‌شهر» روایت می‌شود. بسیاری از اتفاق‌های رمان واقعی هستند و از تلفیق چند مصاحبه و کتاب خاطره شکل گرفته است. رمان بومی، اسامی بومی دارد که شامل اسامی مکان، نام افراد، فرهنگ‌، خرده‌فرهنگ‌ها و آداب و رسوم است. در کنار این ویژگی‌ها که لازمه رمان بومی است، «رد انگشت‌های اصلی» برای نشان‌دادن غنای احساس اباذر به گل‌آرا، داستان «اصلی و کَرَم» را که منظومه‌ای عاشقانه است به کمک می‌گیرد. این منظومه ترکی است و شعرهای آن در لابه‌لای رمان، توصفی برای حال شخصیت‌ها می‌شود. من ناگزیر بودم که از اصل شعرها استفاده کنم و معنی اشعار به‌صورت زیرنویس آورده شود.
«قوپوز» ساز مخصوص آشیق‌هاست که در این رمان نقش اساسی دارد، اباذر باید بین اینکه خواننده اشعار «اصلی و کَرَم» باشد یا «کوراوغلی و قوچاق نبی» یکی را انتخاب کند؛ با انتخاب یکی از این دو منظومه راه او هم مشخص می‌شود و هم مسیری که برای خودش انتخاب کرده است. از طرفی، برای ورود به این داستان‌ها و بهره‌بردن از داشته‌های آن‌ها ناگزیر بودم نیم‌نگاهی هم به واژه و اصطلاحات خاص ترکی داشته باشم. 
 
اباذر در این رمان به‌طور مداوم بین خیر و شر در رفت و آمد است با این کار می‌خواستید به مخاطب چه بگویید؟
خیر و شر نه؛ اباذر در حال جست‌و‌جوست. در حال شناخت خود و خواسته‌هایش است. او یک نوجوان است شبیه بسیاری از نوجوان‌ها که از سوی بزرگ‌ترهای دلسوز، برایشان تصمیم گرفته می‌شود. طبق برآورد والدین و بزرگ‌ترها، صلاح اباذر در پس این تصمیم نهفته است؛ اما اباذر در کنار درک این نگرانی بزرگ‌ترها دلخواسته‌ای هم دارد. اینجاست که تلاش می‌کند به شناخت برسد. شناخت در شکل‌گیری شخصیت نوجوان نقش اساسی دارد و او را قادر می‌سازد که دست به انتخاب بزند. البته شاید این انتخاب در نهایت به نتیجه مطلوب نرسد؛ اما نوجوانی که تلاش کرده به شناخت برسد توانایی این را هم به دست می‌آورد که مسیرش را اصلاح کرده، به انتخاب دیگر و مطمئن‌تری دست پیدا کند.
در این رمان اباذر نوجوانی جست‌وجوگر است. می‌ترسد اما اجازه نمی‌دهد ترس او را از کنش و تلاش بازدارد. اباذر عمل‌گراست، تنها ایدئال‌ها را در ذهن ندارد بلکه می‌رود تا پیدا کند. او در حین جست‌وجو تشنه شناخت و فهمیدن هم هست، می‌خواهد دلیل کشته‌شدن پدرش را بداند. او می‌خواهد هاوار، بایرام و سورگون را بشناسد. مجاهدین خلق، انقلابی‌ها، توده‌ای‌ها، طلبه‌ها و روحانی‌های حوزه علمیه را بفهمد و در نهایت راهش را انتخاب کند. شناخت این‌ها مسیری برای شناخت خودش است. در نهایت به این مهم دست پیدا می‌کند؛ شناخت خویشتن و انتخاب راه.
 
اباذر را می‌‌توان یک مبارز انقلابی نامید؟ به نظر شما یک مبارز انقلابی چه ویژگی‌هایی دارد؟
اشاره کردم، شناخت در زندگی فرد پراهمیت است. اباذر در نهایت کتاب «دده قورقود» را زیر بغل می‌زند. کسانی که با ادبیات آشیق‌ها آشنایی دارند می‌فهمند «ایگید آشیق»؛ یعنی کسی که اشعار حماسی می‌خواند، از مبارزه می‌گوید. از کوراوغلی و قوچاق نبی و از ظلم‌ستیزی و نبرد با ظالم. ایگید آشیق فرق دارد با آشیقی که منظومه عاشقانه اصلی و کرم را می‌خواند. اباذر در دل اتفاق‌هایی که می‌افتد (اتفاق‌هایی که برای یک نوجوان گذر از آن‌ها و تحمل‌شان سخت است) به نوعی خودشناسی می‌رسد. راهش را انتخاب می‌کند و می‌فهمد چه خواسته‌ای دارد. اگر یک فرد به این مرحله رسید، در مسیری که انتخاب کرده، ثابت‌قدم است و دیگر مشقات مسیر او را نمی‌آزارد. پس شناخت بسیار حائز اهمیت است.
ویژگی یک فرد انقلابی هم شناخت است. شناخت ساده به دست نمی‌آید ممکن است برای رسیدن به آن فرد انقلابی داشته و مطلوب‌هایی را از دست بدهد، یکی از آن‌ها آرامش است. افتادن به سختی، دور شدن از دلخواسته‌ها، دلهره و اضطراب و حتی دست شستن از جان که سهل و آسان نیست. شناخت این ‌همه را معنی می‌دهد و قابل تحمل می‌سازد. فرد انقلابی باید هم به مسیر و هم به آینده ایمان داشته باشد و صد البته خودش را به فهم و آگاهی مسلح کند.
 
گاهی انسان در زندگی دچار تضادهای درونی می‌شود؟ در این کتاب چگونه این مسیر را طی کردید؟
درگیری درونی در دوران نوجوانی پررنگ‌تر است، خواه تضاد باشد خواه همسو با خواسته‌ها؛ یعنی اگر نوجوان مسیری را هم در راستای خواسته و اهداف خودش انتخاب کند، اتفاق می‌افتد که به آن شک کند و آن را چند باره ارزیابی نماید. اباذر هم در مواقعی بر علیه خودش شورش می‌کند و خودش را زیر سؤال می‌برد؛ گاهی به عموی روحانی‌اش حق می‌دهد و دغدغه‌های او را درست و به‌ حق می‌داند و مواقعی ذوق فهمیدن مجبورش می‌کند قدری بیشتر تأمل کند.
رسیدن به مطلوب میسر نمی‌شود مگر این‌که فشار تضادها کم شود؛ به نظرم تضادهای درونی هرگز به صفر نمی‌رسند و فرد همواره به نوعی با خودش درگیر است که می‌شد وضع مطلوب‌تر از این باشد؛ شاید همین درگیری مدام راز موفقیت انسان است. اباذر بیشتر از اینکه با موانع و شخصیت‌های بیرونی درگیر باشد با خودش درگیر است، این پیروزی در نبرد با تضادهای درونیست که به غلبه بر موانع و شخصیت‌های بازدارنده یاری‌اش می‌کند. 
 
رمان «رد انگشت‌های اصلی» اتفاق‌های سال ۱۳۵۶ را روایت می‌کند، چه خاطره‌ای از روزهای انقلاب دارید؟
روزهای اول انقلاب پنج سال داشتم. دو تصویر کوتاه از آن روزها به یاد دارم. برف باریده بود ماشین‌های بزرگ ارتش در خیابان حرکت می‌کردند و سربازها از روی آن‌ها به مردمی که نگاه‌شان می‌کردند، شکلات پرت می‌کردند. دقیق نمی‌دانم چه روزی بود. یک شکلات افتاد میان برف‌ها. دویدم تا آن را از میان برف‌ها پیدا کنم. شکلاتی با پوسته زرد.
تصویر بعدی هنوز یادآوری‌اش برایم هراسناک است. روستایی‌ها در دسته‌های بزرگ با چماق، قمه و تبر ریخته بودند به شهر، دنبال کمونیست‌ها و شاه‌دوست‌ها می‌گشتند. یکی از همسایه‌های ما شاه‌دوست بود، اسباب و اثاث خانه‌اش را ریختند توی خیابان، خرد کردند و آتش زدند. خودش و خانواده‌اش را که در خانه یکی از همسایه‌ها پنهان شده بودند، پیدا نکردند. این تصویر بیانگر نفرت مردم از ظلمی بود که این جماعت انجام داده بودند.
همین الان هم انقلاب برای من یعنی آن شکلات افتاده میان برف و رعب و وحشت خرد شدن اسباب و اثاثیه آن همسایه.

نظر شما