شناسهٔ خبر: 57165909 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

آیت‌الله هادوی تهرانی در گفت‌وگو با ایکنا:

ماجرای مخالفت با تعلیقات علامه بر بحارالانوار/ چرا علامه طباطبایی مرجعیت را رها کرد؟

آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی، با اشاره به ورود علامه طباطبایی به دو عرصه تفسیری و فلسفی، گفت: او با از خودگذشتگی مرجعیت را رها کرد و وارد این دو عرصه شد و در فلسفه با اعتراضاتی روبه‌رو شد، ولی کارهایش اثرگذار بود و توانست با اندیشه‌های انحرافی مقابله کند.

صاحب‌خبر -

در ایام سالروز رحلت علامه طباطبایی، عارف، فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن کریم قرار داریم. علامه طباطبایی با وجود قرار داشتن در قله اجتهاد فقهی و اصولی توانست در دو عرصه تفسیری و فلسفی قدم‌های بزرگی بردارد و با شناخت درست و دقیق زمانه خود ترجیح داد در این مسیر که دیگران کمتر  به آن توجه دارند حرکت کند.

خبرنگار ایکنا با آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه قم و رئیس مؤسسه رواق حکمت، درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی گفت‌وگو کرده است تا بیشتر با شخصیت معنوی، علمی و اندیشه‌های آن مرد بزرگ آشنا شویم.

 

ایکنا ـ به نظر می‌رسد قرائت علامه طباطبایی از اسلام ویژگی‌هایی دارد که همچنان به‌روز، کاربردی و محبوب است. نظر شما در این باره چیست و این ویژگی‌ها کدامند؟

علامه طباطبایی هم یک فقیه و اصولی و هم فیلسوف و مفسر بود، ولی تفکر ایشان و آنچه شخصیت ایشان را شکل می‌داد قرآن بود و از حکمت و فلسفه برای فهم آیات کمک گرفت، ولی حقیقت تفکر وی و ادبیات ایشان به خصوص در المیزان قرآنی بود. البته وی مرز دانش را حفظ می‌کرد؛ مثلا در نوشتن بدایه و نهایه فقط بحث فلسفی دارد و مباحث قرآنی را در آن لحاظ نمی‌کند و برعکس؛ اگر در جایی این کار را می‌کند، مباحث را جدا می‌سازد.

فهم علامه طباطبایی از اسلام، قرآنی بود و در نتیجه با آن تفکر عمیق و صلابت و قدرت ذهنی و طهارت نفسانی گام‌های استواری برداشت. وی در بحث ثابت و متغیر به این نکته توجه کرد که برخی عناصر دین اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد، ولی برخی عناصر رنگ و بوی زمان و مکان دارد و ما باید اینها را از هم تفکیک کنیم و ببینیم چه چیزی جهانشمول و فراموقعیتی است. همچنین توجه می‌کرد که قرآن مخصوص همه مکان‌ها و زمان‌هاست و سعی کرد قرآن را به گونه‌ای تفسیر کند که همیشه قابل استفاده باشد و فهم جهانشمولی از اسلام این قابلیت را در تفکرش ایجاد کرد که تفکر وی مختص زمان و مکان خاصی نباشد و در تمامی دوره‌ها قابل ارجاع باشد و همین امر سبب شد تا تفسیرش از سوی مجموعه‌های غیرشیعه هم مورد توجه قرار بگیرد.

 

ایکنا ـ آنچه در آثار علامه به چشم می‌خورد توجه ایشان به انسان و جایگاه و کرامت انسانی است. به همین دلیل مرام اخلاقی ایشان همچنان پربار است. نظر شما درباره نوع نگاه علامه به انسان چیست؟

گفته شد که فهم علامه از دین مستند به قرآن است و وقتی قرآن فرموده: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا» معنایش این است که بنی‌آدم به اعتبار اینکه انسان هستند یک نوع کرامت ذاتی دارند، ولی این مانع آن نیست که یک فرد ممکن است کارهایی را انجام دهد که خود را از این مرتبه تنزل دهد و مستوجب مجازات‌هایی در آخرت و دنیا شود؛ فرض کنید اگر در جایی نسبت به مجرمی چون زانی و زانیه و سارق، حکم مخصوص آن جاری شود، منافاتی با کرامت انسانی ندارد و فرد با اراده این راه را انتخاب کرده و مستحق چنین عذابی شده است.

قرآن کریم فرموده: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»؛ ما راه را روشن کرده‌‌ایم و برخی کافر می‌شوند و برخی شکرگزارند و هر کدام هم نتیجه عمل خودشان را می‌بینند و این طبیعی است و اگر غیر از این بود باید در عدالت خدا شک می‌کردیم. بنابراین کرامت ذاتی منافاتی با این ندارد که انسان با اراده، عقاید و اخلاقش مشکل درست کند. شرک یک باور و عقیده منحرف است و یک فرد با انتخابش شرک را برمی‌گزیند و خودش را در برابر خدا قرار می‌دهد و خدا گناه شرک را نمی‌بخشد.

کرامت انسانی مد نظر علامه برخاسته از قرآن است، ولی به معنای آن نیست که احکام اسلامی برای کسانی که برخی حد و مرزهای دین را رعایت نمی‌کنند اعمال نشود. شکر کرامت انسان به این است که مسیری را که خدا به بشر نشان داده است طی کند و اگر او ناشکری کند، مجازات آن را خواهد دید. البته اینکه چه حکمی برای چه گناهی وجود دارد بخشی در قرآن بیان شده است و بخشی در روایات هست و ما معتقدیم که روایات هم تفسیر قرآن هستند، زیرا علم ائمه(ع) به قرآن قبل از نزول الفاظ بود.

علامه طباطبایی، برخلاف برخی که تأویل را خلاف ظاهر می‌دانند، در تعریف تأویل معتقد است که این کلمه به معنای برگرداندن به ریشه است و تأویل یعنی حقیقت و ریشه قرآن کریم که «راسخون فی‌العلم» به آن دسترسی دارند. بنابراین حضرات معصومین(ع) راسخون فی العلم هستند و حقیقت قرآن نزد آنهاست و به همین دلیل تقریر و فعل و قول آنها تفسیر قرآن است.

در مجموع اعتقاد علامه به کرامت انسانی برگرفته از آیات و روایات است. در روایات بیان شده: «المولود یولد علی الفطره ابواه یوحدانه و ینصرانه»؛ اگر کسی عقیده منفی یافت، ممکن است تحت تاثیر جامعه و دیگران باشد، ولی این به معنای سلب اراده از انسان نیست؛ حتی شیطان خطاب به جهنمی‌ها می‌گوید: «فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ.» من فقط به شما وعده دادم، ولی خودتان انتخاب کردید و «ماکسبت» منشأ تعیین سرنوشت انسان است.

 

ایکنا ـ علامه تلاش می‌کرد که به واسطه برخی افراد با فلسفه غرب و اندیشه‌های غربی آشنا شود. به نظر شما چرا دیگران این نیاز را احساس نمی‌کنند و به طور کلی رابطه‌شان با غرب و اندیشمندان و اندیشه‌های غربی قطع است و احساس بی‌نیازی می‌کنند؟

حضرت علامه به این نکته توجه می‌کرد که افکار و اندیشه‌هایی از غرب به سمت جامعه ما می‌آید و جوانان با آن مواجه می‌شوند و باید پاسخی منطقی و معقول برای آن ارائه دهیم و به همین دلیل به فلسفه روی آورد و وقتی به ایشان معترض شدند، علامه فرمودند فلسفه امروز باید به صحنه بیاید و عرضه شود و کتاب روش رئالیسم محصول برخی جلسات ایشان بود. ایشان کسانی مانند شهید مطهری و بزرگان دیگری را تربیت کردند که منشأ آثار و برکاتی شدند.

البته چون علامه ظاهرا زبان انگلیسی یا فرانسوی و... نمی‌دانست در جلسات با برخی افراد مانند هانری کربن، تلاش کرد که فلسفه غرب را به درستی و دقیق بفهمد و این موضوع خیلی مهم است؛ مثلا کسانی هگل را نقد کرده‌اند، ولی تفکر و اندیشه او را درست نفهمیده‌اند و مورد نقد شهید مطهری قرار گرفته‌اند. آقای مطهری در مورد هگل توضیح می‌دهد و معلوم است که اندیشه او را فهمیده است و نقد می‌کند.

علامه طباطبایی با ورود به فلسفه ازخودگذشتگی کرد/ تعبد عجیب علامه طباطبایی به روایات/ خوانده شد

علامه طباطبایی توانست بیانی منطقی در نقد مکاتب شایع آن دوره ارائه کند؛ باید به این نکته توجه کنیم که در آن زمان تفکراتی از غرب به کشور آمده بود و کسانی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری و دیگران با فهم دقیق و درست به نقد آن پرداختند، ولی اینها مخصوص آن زمان بود و امروز تفکرات جدیدی از غرب آمده است و اقتضا می‌کند که در حوزه کسانی به درستی این تفکرات را بشناسند و با مبانی کلامی، تفسیری و فلسفی به نقد آنها بپردازند.

متاسفانه برخی مواقع، ناقد حرف و اندیشه غربی‌ها را درست نفهمیده و چیزی را که نقد می‌کند یک جریان فکری قوی در غرب نیست و این مضر است، زیرا این تفکر را ثابت می‌کند که حوزه از افکار و اندیشه‌های غربی فهم دقیقی ندارد و نقدهای نادرستی دارد، ولی علامه به این ضرورت توجه و از خودگذشتگی کرد، زیرا مسیر مرجعیت را رها کرد و وارد یک وادی‌ شد که رهرو چندانی نداشت و هزینه آن را پرداخت و با وجود اعتراض‌ها مقاومت کرد و آثار و برکات آن را هم دیدیم.

برخی کتب علامه مورد توجه غیرمسلمین بوده است. بنده با برخی از این افراد برخورد کرده‌ام؛ از جمله یک اندیشمند آلمانی که به ایشان گفتم این آثار علامه برای شما سنگین نیست؟ و او گفت در بین همه کتاب‌هایی که به من معرفی شده این کتاب بهتر از همه است. اتقان علمی و تفکر منطقی علامه باعث جذب دیگران می‌شود. کاری که علامه در زمینه فلسفه و تفسیر کرد اثرگذار بود و سبب شد که در حوزه تفسیر از حالت مهجوریت بیرون بیاید و قرآن را به صحنه تفکر اسلامی و زندگی مسلمین آوردند و سبب شدند که شاگردانش هم وارد این عرصه شوند و کتب مختلف تفسیری بعد از وفاتش منتشر شد.

 

ایکنا ـ به نظر می‌رسد با وجود تلاش‌ فلاسفه اسلامی امروز متاسفانه فلسفه ما به دور از عرصه اجتماع و سیاست است و در نتیجه دچار آسیب‌هایی شده‌ایم.

فلسفه بیشتر ناظر به متافیزیک عقلی است که با فلسفه احکام تفاوت دارد؛ البته شهید مطهری در این زمینه کار کرد و مقالاتی نوشت و در مجله زن روز منتشر کرد که به نظر بنده نشانه هوشمندی او بود و شاید تحت تأثیر اندیشه‌های امام و علامه طباطبایی چنین کاری کرد. او در مجله‌ای نوشت که مورد توجه مردم بود و امروز روحانیت باید سخنان منطقی و دقیق خود را در فضایی مطرح کند که مورد توجه مردم است؛ یعنی فضای مجازی و رسانه‌های تصویری، ولی متاسفانه ما در این زمینه عقبیم و موفقیت لازم را نداشته‌ایم. شهید مطهری ضمن حفظ علمیت مباحث، آنها را در سطح فهم عمومی پایین آورد و این کار باید انجام شود.

غربی‌ها فلسفه‌ تخصصی را در سطوح مختلف ارائه کرده‌اند تا جایی که عوام نتایج فلسفی مباحث آنها را بپذیرند، مثلا جان پل سارتر، فلسفه اگزیستانسیالیسم را که فلسفه‌ای تخصصی است در قالب یکسری رمان‌ها و داستان‌هایی نوشته که عموم مردم با آن همراه شدند. امروز هم شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی در دسترس ماست و باید از آن در راستای عمومی‌سازی نتایج مباحث فلسفی تخصصی خودمان بهره ببریم ولی متاسفانه در این زمینه کم کاری داریم.

 

ایکنا ـ شنیده شده است که علامه درصدد تصحیح بحارالانوار بودند، ولی مانع ایشان شدند. چه طیف و تفکری و به چه دلیلی او را از این کار منع کردند؟

تصحیح به آن معنا نیست. تا جایی که بنده مطلعم تعلیقاتی را بر بحار شروع کرد، ولی این تعلیقات مبتنی بر تفکر فلسفی خودش بود و کسانی که با ذوق فلسفی مخالف بودند برآشفتند و سبب شد این کار را متوقف کند. البته ظاهرا آن مقدار تعلیقاتی که انجام داد در یکی دو جلد اول بحار منتشر شد، ولی به هر حال با اعتراضاتی که مواجه شد آن را رها کرد، کما اینکه وقتی امام خمینی(ره) تفسیر را شروع کردند، برخی معترض شدند و ایشان آن جلسات را تعطیل کرد. علامه هم تعلیق و شرح برخی از روایات بحار را شروع کردند که با ذوق برخی هماهنگ نبود و ایشان کوتاه آمد ولی در مباحث فلسفی دیگر کوتاه نیامد.

 

ایکنا ـ آیا نوع روش علامه، که فلسفی و قرآنی بود و از دید برخی با روایات سنخیت چندانی نداشت، عامل این اعتراضات بود؟ 

نه، علامه حتی در تفسیر قرآن با وجود اینکه رویکرد قرآن به قرآن دارد، آیات را ناظر به روایات تفسیر و سعی کرده از قرآن مؤیدات را بیاورد. او بیگانه و بی‌خبر از روایات به سراغ قرآن نرفته بود و به روایات توجه داشت و به خصوص در تفسیر از تبیان شیخ طوسی بهره زیادی برده و این کتاب مشحون از آرای اهل سنت است. به هر حال این‌طور نبود که علامه با میراث روایی بیگانه باشد؛ او کتابی به نام «سنن النبی» دارد که همه آن روایت و حدیث است.

آیت‌الله فقهی، که از شاگردان علامه طباطبایی و از استادان بنده بود، نقل می‌فرمود که علامه آنقدر به روایات متعبد بود که به من فرمود من سعی کردم به همه سنت‌هایی که از پیامبر(ص) در این کتاب نقل کردم عمل کنم، حتی در یکی از روایات بیان شده که آن زمان ملخ می‌خوردند و ایشان می‌گفت برای اینکه به این هم عمل کرده باشم به بیابان رفتم و با وجود اینکه چندش‌آور و سخت بود، ملخی را گرفتم و خوردم؛ یعنی اینقدر متعبد بود.

انتهای پیام

نظر شما