شناسهٔ خبر: 56516029 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

خاطره‌بازی با تیتراژهای ماندگار–۶۵؛

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

علیرضا سعیدی

موسیقی تیتراژ سریال تلویزیونی «آینه» از جمله ملودی‌های خاطره‌ساز تلویزیون در دهه شصت است که شنیدنش هم یادآور لحظاتی تلخ و هم لحظاتی شیرین از زندگی اجتماعی ما ایرانی‌ها در آن سال‌ها بود.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر – گروه هنر – علیرضا سعیدی: کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می‌کند با انتخاب عناصر، فرم‌ها و چینش‌ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته‌سنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته می‌شود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور می‌کند.

آنچه بهانه‌ای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری‌بر ماندگارترین و خاطره‌سازترین موسیقی‌های مربوط به برخی برنامه‌ها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرینی است و رجوع دوباره به آن‌ها برای ما در هر شرایطی می‌تواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطره‌بازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ استقبال مخاطبان، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطره‌بازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سال‌هایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم.

«خاطره‌بازی با تیتراژهای ماندگار» عنوان سلسله گزارشی آرشیوی با همین رویکرد است که به‌صورت هفتگی می‌توانید در گروه هنر خبرگزاری مهر آن را دنبال کنید.

در شصت و پنجمین شماره از این روایت رسانه‌ای به سراغ موسیقی تیتراژ سریال «آئینه» به کارگردانی غلامحسین لطفی و آهنگسازی جهانسوز فولادی رفتیم، مجموعه‌ای که فصل اول آن نخستین بار از شهریور ماه سال ۱۳۶۴ در قالب ۱۳ قسمت از شبکه اول سیما پخش شد و از همان زمان با تیتراژ بسیار ماندگارش، ساختار متفاوتش در حوزه روایت، داستان‌های تلخ و شیرینش و حضور بازیگرانی توانمند که جملگی برخواسته از تئاتر بودند، تبدیل به یکی از ماندنی‌ترین سریال‌هایی شد که اگرچه ما دهه شصتی ها عمدتاً تصاویر تلخی از آن را بر ذهنمان ثبت کردیم، اما هرچه شکل گرفت، دربرگیرنده ساختاری بود که اصلاً نمی‌توان آن را با سریال‌های امروزی مقایسه اش کرد.

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

مجموعه‌ای که تمامی دست‌اندرکارانش نهایت تلاش خود را به کار گرفته بودند که در آن روزهای ملتهب جنگ و خبرهای خوب و بدی که از جبهه می‌دیدیم و می‌شنیدیم التیامی باشد برای اینکه هنوز زنده‌ایم و به زندگی امیدوار؛ زندگی که در کانونی به نام خانواده هم تلخی‌هایی دارد و هم شیرینی‌هایی؛ چارچوبی که غلامحسین لطفی و یارانش در این سریال کوشیدند با شکست خط و مرزهایی که تا آن روز به عنوان کلیشه در ساخت و تولید سریال‌ها داشت، شرایطی را پیش روی مخاطبان بگذارند که شاید ترسیم و توصیف آن برای نسل امروز جامعه ایرانی امری غیرقابل باور و پیش پا افتاده به نظر آید، اما هرچه بود نقش و نگاره‌های ملودی و تیتراژ برخاسته از سریالی معمولی بود که خیلی بعید است نسل جدید بتواند با آن خاطره سازی کند. خاطره‌هایی که خیلی از ما از تولیداتی این چنین حتی خاطرات و یادگاری‌هایی تلخی را برای خودمان ثبت کردیم و حتی نمی‌توانستیم جلوی اشک‌هایمان را بگیریم اما هرچه بود، نمایشگاهی از غم‌ها، شادی‌ها، تلخی‌ها، زیبایی‌ها، کودکی‌ها، خانواده، کوچه و محله روزگارانی بود که وقتی یادش می‌افتیم از ته دل آه عمیقی می‌کشیم و همچنان می‌گوییم: «یادش به خیر»

و آن تصاویر ساده سحرانگیز که با مونتاژهای ساده و بی تکلفی که داشت ما را می‌برد به دنیا دنیا خاطره که موسیقی تیتراژ سریال «آئینه» یکی از همین موزه‌های ماندگار است. تصویری مشتمل بر دو شمع فروزان، یک عینک گرد، ساعت جیبی بابابزرگ‌ها و گل میخک روی پارچه‌ای قرمز که بعد از چند ثانیه موسیقی، تایپو گرافی «آئینه» بر تصویر مورد نظر نقش می‌بست و چشم و ذهن بیننده را به سمت و سوی سریالی می‌برد که از کارگردان گرفته تا بازیگرانش در آن زمان جزو محبوب‌ترین ها بودند و همچنان هم هستند حتی اگر خیلی از آنها دستشان از دنیا کوتاه شده باشد. آنجا که بعد از شنیدن یک موسیقی حزن‌انگیز نوشته می‌شد: «داستان این هفته …» و دوشنبه‌ها شب‌های ما را قصه باران می‌کرد از آنچه هرکدام از ما در خانه و خانواده تجربه‌اش می‌کردیم. تلخ و شیرین.

طبیعتاً قسمت جذاب ماجرا هم آنجا بود که در یکی از همین ساختارشکنی‌های سریال نوشته می‌شد: «وقتی زندگی شیرین می شود…» یا اول برخی از قسمت‌ها بازیگران با روش و تکنیک‌هایی که از تئاتر آموخته بودند به واسطه طراحی تیم کارگردانی می‌آمدند مقابل دوربین، خودشان را معرفی می‌کردند و می‌گفتند قرار است در این قسمت چه نقشی را ایفا کنند؛ اینها تمام زندگی و تجربه دیداری و شنیداری بود که بینندگان آن سال‌های تلویزیون با آن زندگی مسالمت آمیزی و خاطره سازی را سپری کردند و طبیعتاً این وسط هم موسیقی شکل و شمایل جذاب‌تری به ماجرا به داده بود.

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

مجموعه «آئینه» که دقیقاً با همین کلید واژه برای مخاطبان آن سال‌های تلویزیون معرفی می‌شد، یک سریال تلویزیون ایرانی به کارگردانی غلامحسین لطفی است که فصل اول آن در سیزده قسمت تولید و شهریور ماه غلامحسین لطفی: طراحی تیتراژی که خوشبختانه با استقبال مخاطبان هم مواجه شد کار خودم بود. یک مخمل دو متری پیدا کردم به آن موج دادم یک عینک پایین پارچه قرار دادم، یک آیینه و دو حلقه ازدواج و یک گل هم گذاشتم. هفته‌ها دنبال موسیقی بودم و راستش بودجه‌ای برای ساخت موسیقی سریال نداشتیم سال ۱۳۶۴ بود که از شبکه یک سیما در قالب یک سریال هفتگی پخش شد. سریالی که دوشنبه شب‌های متفاوتی را برای مردم سرزمین ایران رقم زد و تبدیل به مجموعه‌ای شد که توانست قاب مخاطب آن سالهای تلویزیون را برباید و کمی تا قسمتی در خلوت کردن خیابان‌های پایتخت و سایر شهر نقش موثری را ایفا کند.

البته بعدها هم دو فصل دیگر از این مجموعه تلویزیونی پرمخاطب ابتدا توسط غلامحسین لطفی و سپس فریدون فرهودی کارگردانی و روانه آنتن شبکه یک سیما شد که نشان از پرمخاطب بودن سریالی داشت که الحق و الانصاف در زمانه خود حرف‌های متفاوتی برای گفتن داشت. حرف‌هایی تکراری و پند آموز اما در یک قالب ساختار شکنانه که تیم نویسندگی و کارگردانی به مدد مجموعه‌ای از بهترین بازیگران تئاتر و سینمای آن سال‌ها سریال متفاوتی را روانه گیرنده‌های اغلب سیاه و سفید آن دوران کردند.

آنچه بیننده آن سال‌های تلویزیون از سریال «آئینه» می‌دید، خرده روایت‌هایی در حوزه مسائل اجتماعی و خانوادگی بود که در هر قسمت مضامین مورد پسندی از جمله روابط مادر زن و مادر شوهر، همسایگی، روابط مالک و مستاجر، خرافه گرایی، بهانه جویی، توقع بی جا، دهان بینی، بی مسئولیتی، طلاق و ازدواج و مواردی از این دست در قالب داستانک هایی پیش روی خود می‌دید.

روایت‌هایی نمایشی که بعد از گذر از بخش اول روایت داستان که معمولاً با رویکردهای منفی و بد ماجرا همراه بود، با کلید واژه «زندگی شیرین می شود» تلاش می کردروش های ساده و بهتر و موثر تر را پیش روی شخصیت‌های نمایشی داستان قرار دهد که بیننده شاهد پایان خوش قصه باشد.

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

اسماعیل محرابی، رضا بابک، رویا افشار، مهین شهابی، ثریا قاسمی، مرتضی احمدی، اکبررحمتی، آشا محرابی، جواد خدادادی، پانته آ بهرام، مرجانه گلچین، حمید عبدالملکی، فردوس کاویانی، پوراندخت مهیمن، سیاوش تهمورث، گوهر خیراندیش، جمشید اسماعیل خانی، حسن زارعی، بمانی دلدار گلچین، پروین حضرتی، مهرداد شیرازی، بهروز هنربخش، مهران رسام، سارا کبیری، حسین کسری، حسین رضوی، آرزو شهابی، یحیی ایل بیگی، لیلا باقری، رضا تفکری، اصغرفریدی ماسوله، زیبا اعتمادی، حیدر قزوینیان، مازیار میرزایی، قاسم زارع، فاطمه گودرزی، صدیقه کیانفر، مهشید افشار زاده، علی اوسیوند، شمسی فضل اللهی، غلامرضا طباطبایی، خسرو فرخزادی، بدری نورالله‌ی، محمد عمرانی، سیما تیرانداز، حمیده خیر آبادی، افشین زی نوزی، داریوش موفق، هوشنگ خلعتبری، شهین نجف زاده، محمد تقی شریفی، حمید شوقی، ندا گنجی، نیما نیک اخلاق، بهنام یوسفی، بهمن مدنی، فریدون بهمنی، علی جعفری، حمید شوقی، پروین تمجیدی، مجید کربلایی، صفا آقا جانی و ماندانا اصلانی هنرمندانی بودند که در سه فصل پخش شده سریال «آئینه» به عنوان بازیگر حضور داشتند.

اما به طور حتم در کنار تمام مولفه‌های مهمی که در حوزه‌های نویسندگی، کارگردانی و بازیگری سریال موجب پرطرفدار شدن و حتی خاطره سازی آن در ذهن بینندگان آن سالهای تلویزیون شد، موسیقی متن و تیتراژ این اثر موسیقایی بود که با حال و هوای متفاوت و مخاطب پسندی که رقم زد، توانست به عنوان یکی از ماندگارترین موسیقی تیتراژها خود را معرفی کند. موسیقی که با ملودی پردازی محمد شمس و تیتراژ تصویری معنا داری که برای آن طراحی شد، بی تردید از ذهن شنیداری مخاطبان از بین نمی‌رود.

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

غلامحسین لطفی کارگردان و بازیگر پرکار دهه شصت و هفتاد تلویزیون و سینما که در این سال‌ها به دلیل برخی از کم لطفی‌ها و کم توجهی‌ها کمتر در عرصه‌های مختلف بازیگری و کارگردانی حضور دارد، بارها و بارها درباره سریال آئینه گفتگوهای زیادی را با رسانه‌ها انجام داده و درباره علل موفقیت و دیگر مولفه‌های ارزشمند این سریال به بیان خاطرات دیدنی و شنیدنی پرداخته است. گفته‌هایی که به اعتقاد نگارنده هرکدام از آنها می‌تواند دربرگیرنده بخش اعظمی از تاریخ شفاهی تلویزیون ایران به ویژه در حوزه‌های مختلف سریال سازی باشد.

این بازیگران و کارگردان در همین گفتگوها بود که پیرامون موسیقی تیتراژ اثر توضیح داده بود: طراحی تیتراژی که خوشبختانه با استقبال مخاطبان هم مواجه شد کار خودم بود. یک مخمل دو متری پیدا کردم به آن موج دادم یک عینک پایین پارچه قرار دادم، یک آیینه و دو حلقه ازدواج و یک گل هم گذاشتم. هفته‌ها دنبال موسیقی بودم و راستش بودجه‌ای برای ساخت موسیقی سریال نداشتیم. در نتیجه مجبور شدم که انتخاب کنم. نزدیک دو ماه موسیقی‌های مختلف را گوش دادم تا به چیزی که الان هست رسیدم. موسیقی آقای محمد شمس. الان صدای موزیک را که بشنوید متوجه می‌شوید سریال آئینه دارد پخش می‌شود.

شنیدن یک غمِ دوست‌داشتنی در «آئینه»/ وقتی فقط «آه» می‌کشیم!

لطفی درباره ایده ساخت سریال هم اظهار کرد: اوایل انقلاب بود. به تلویزیون رفت و آمد داشتم و قرار بود برای گروه فیلم و سریال کاری انجام دهم. آقایی از گروه معارف، دو طرح به من دادند و گفتند این دو میان پرده ۱۰ دقیقه‌ای را می‌خواهیم شما بسازید. وقتی در خانه خواندم، دیدیم جای بسط و کار دارد. با آقای ایرج بقایی (نویسنده سریال) طرح را بسط دادیم و نوشتیم. یادم می‌آید سریال آئینه به ویژه در سری اول، آنقدر در آن موقع دیده شد که خیابان‌ها دوشنبه‌ها خلوت می‌شد و در نماز جمعه برای اولین بار بعد انقلاب از این سریال تعریف شد. به هر حال مجموعه «آینه» را دوست دارم، چون مردم هم این مجموعه را دوست داشتند. در آن زمان با توجه به امکانات کمی که در اختیار داشتم، سعی کردم مجموعه خوبی بسازم. مسلماً اگر بخواهم این مجموعه را الان بسازم بهتر از آن می‌سازم، چرا که در حال حاضر مشکلات خانواده‌ها زیاد است. مطمئن هستم اگر ساخت این مجموعه چهار تا پنج سال ادامه پیدا می‌کرد تاثیر زیادی روی مخاطبان می‌گذاشت.

به هر ترتیب موسیقی تیتراژ سریال «آئینه» هم جزو یکی از بهترین‌ها و ماندگارترین موسیقی تیتراژهای دهه شصت و هفتاد سیماست که رجعت به آن در این روزهای سخت، آغاز یک سفر جادویی به دورانی است که خیلی از ما حاضریم دوباره در آن روزگار متولد شویم. حتی اگر «آه» داشته باشد.

نظر شما