شناسهٔ خبر: 56434599 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

رامین مهمانپرست، سخنگوی اسبق وزارت خارجه:

سال های گذشته در روابط دوجانبه خود ضربه خوردیم/در هر صورت دولت مسئول ادامه مذاکرات است

سخنگوی سابق وزارت خارجه با تاکید بر لزوم اصلاح ساختارها در وزارت خارجه و مسائل اقتصادی گفت: معتقدم ظرف سال های گذشته در روابط دوجانبه خود ضربه خوردیم.

صاحب‌خبر -

بهره گیری از ظرفیت های مهم در عرصه سیاست خارجی و لزوم بکارگیری مولفه های قدرت از جمله مسائل مهم دولت ها در سطح جهان است که با توجه به شرایط پرتلاطم بین المللی می تواند زمینه ساز شکل گیری همکاری ها و رقابت ها شود. در این بین وزارت امور خارجه نقش مهمی را در تحقق اهداف مهم سیاست خارجی کشور بر عهده دارد و ساختاری قوی، منسجم و کارآمد می تواند موجب ارتقای سطح دیپلماسی در حوزه های گوناگون چون اقتصادی، فرهنگی، ورزشی و غیره شود.

رامین مهمانپرست رئیس شورای سیاستگذاری خانه دیپلماسی به تشریح نقاط قوت و ضعف در ساختار وزارت امور خارجه پرداخت.

به گزارش خبرآنلاین بخش هایی از گفت و گوی مهمانپرست را در ادامه می خوانید:

*همه کشورها دنبال منافع خود هستند یا باید باشند. در دنیای امروز هیچ رابطه ای بدون داشتن منافع از پایداری و ثبات برخوردار نخواهد بود. رابطه ای می تواند با ثبات باشد که منافعی را ایجاد کند. مثلا شما اگر با کشوری یک رابطه ای را برقرار کنید که فقط صحبت خوشایندی با هم داشته باشید که فاقد منافع است، چه سودی دارد؟ به محض اینکه تغییر و تحولی در دنیا به وجود بیاید این کشور موضعش را عوض می کند و شما را کنار می گذارد. چون دلیلی برای رابطه با شما ندارد.

*ما باید متوجه شویم که سیاست خارجی باید منافعی برای کشور ایجاد کند. یکی از مهم ترین موضوعات در تعریف منافع ملی، اقتصاد است. هر چقدر منافع اقتصادی بین دو کشور بیشتر باشد ثبات بیشتر خواهد بود. در راس این منافع اقتصادی تکنولوژی خیلی می تواند موثر باشد.الان همه دنیا نیاز به انرژی دارد. قبلا سرمایه گذاری روی انرژی فسیلی بوده.

*همه می گویند جنگ آینده جنگ آب است. شما می خواهی در داخل کشور یک نوع خودکفایی یا یک نوع استفاده حداکثری از منابع طبیعی کنید و بحث کشاورزی مطرح می شود. شما اگر به جای سبک قدیم از فناوری جدید برای کشاورزی استفاده کنید که آب کمتری می برد، چقدر می تواند موثر باشد در اقتصاد یک کشور و رضایت مردم؟ در همه بخش‌ها همینطور است.

*الان فناوری بخش مهمی از منافع ملی همه کشورها شده است. دنیای آینده که می‌گویند دنیای متاورس است و در فضای دیگری کشورها فعالیت می‌کنند. همین رمز ارزها و ارز دیجیتال، سبک اداره دنیا را تغییر می‌دهند. بنابراین سیاست خارجی موفق است که بتواند بیشترین منافع را برای یک کشور تامین کند. الان با توجه به این تغییرات باید دنبال رابطه‌ای باشد که بتواند برای تولیدش مواد اولیه را تامین کند، بتواند برای افزایش کیفیت و کمیت یک تولید، ماشین آلات مدرن را وارد کند. بتواند فناوری‌های جدید را وارد کرده و تامین مالی کند.

*پس این سیاست خارجی که می خواهد منافع ملی را تامین کند، یک اسم پیدا می کند و آن دیپلماسی اقتصادی است. دیپلماسی شما باید در جهتی باشد که بتوانند در زمینه اقتصادی برای کشور منافع ایجاد کنند. در کشورهای مختلف رفته رفته محور فعالیت‌های سیاست‌خارجی در همین حوزه اقتصاد است. در برخی از کشورهای سیاست‌خارجی و تجارت‌خارجی در یک ردیف تعریف شده‌اند یا مثلا فرض کنید که اختیاراتی که وزارت‌خارجه به برخی نهادها برای تجارت‌خارجی این کشورها داده، باعث شده تا بروکراسی را کنار بگذارند و به سفارت‌خانه‌ها کمک کنند. در واقع سفارت‌خانه‌ها و وزارت‌خارجه این کشورها در اختیار این بخش هستند تا اقتصاد را رونق بدهند.

*ما در وزارت خارجه مانند بسیاری از کشورهای دیگر دائما تغییر ساختار داشته ایم. چون لازمه همکاری با تحولات بین المللی این است که ساختارها را دائم تغییر بدهیم. ما در ۴۰ سال گذشته چندین بار ساختار را تغییر دادیم. یک بار فقط موضوعی، یعنی معاونت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایجاد کردیم. بعد معاونت های منطقه ای درست کردیم. بعد تلفیقی اش کردیم. گفتیم یک معاونت اقتصادی داشته باشیم و معاونت های منطقه ای هم داشته باشیم. دوباره تغییرش دادیم و این تغییرات دائما انجام شده.

*اما در شرایط فعلی وقتی که دیگر بحث منافع اقتصادی مهم ترین موضوع است، باید ببینیم چه تغییراتی می تواند موثر باشد. من در بحث ساختارهای لازم برای این کار و بحث دیپلماسی اقتصادی زیاد مطالعه کرده و مطالبی را ارائه کرده ام.

*من دو نکته را گفته ام که در نظر اول ممکن است خیلی ها تعجب کنند. اگر قرار است در دیپلماسی اقتصادی تبدیل به قدرت بشویم، اولین قدم این است که دیپلماسی اقتصادی ساختارش تعیین شود. معلوم شود که چه سازوکاری برای این موضوع نیاز است. اگر هر بخشی یک قسمتی از این بازیگری را برعهده دارد، باید معلوم شود نحوه هماهنگی و ارتباطش با بقیه بخش ها چیست.

*در وزارت خارجه نقش اصلی را در روابط دو جانبه معاونت سیاسی دارد.اگر معاونت اقتصادی گذاشته اید، فقط می تواند در مسائل کلان اقتصادی وارد شود نه در روابط دو جانبه. ضمن اینکه یک معاونت چه طور می تواند روابط کلان اقتصادی را با ۱۳۰، یا ۱۴۰ کشور مدیریت کند؟ یک نفری که معاون شده واقعا این قدرت را دارد که همه موضوعات و مسائل را پیگیری کند؟ من با تجربه مدیریتم در وزارت خارجه می گویم که نمی شود. از طرف دیگر وقتی یک معاونت اقتصادی را تعیین کردید، یک معنایش این است که معاونت های دیگر نمی توانند کار اقتصادی بکنند و کار اصلی آنها نیست که خودش یک ضرر است.

*بعد میاییم سراغ معاون سیاسی. او مسئول تنظیم روابط دو جانبه با کشورها است. اولین مشکل این است که در چند سال گذشته معاون سیاسی وزارت خارجه مسئول برجام هم بوده است. یعنی او باید نصف وقتش را سر برجام بگذارد. فرض کنیم برجام هم حل نشود یا تمام شود. شما معاون سیاسی وزارت خارجه هستی و می خواهی با ۱۳۰، ۱۴۰ کشور روابط را تنظیم کنی. شما باید تمام گزارش ها را مطالعه کرده و ملاقات و سفر کرده و پروژه ها را پیگیری کنی تا در روند روابط متوجه شوی که کجاها رشد کرده‌ایم و کجاها ضعف داشته ایم.

*امکان دارد که یک نفر بتواند به تنهایی و یا همکاری با تیم معاونت بتواند به این شکل کارها را پیش ببرد؟ به نظر من اینجا ضعف پیدا می کنیم. چون اگر یک نفر نمی تواند می آییم هفت، هشت مدیرکل برای او تعریف می کنیم که هر یک مسئول یک حوزه هستند.فرض را هم بر این بگذاریم که این مدیران کل از بهترین دیپلمات های ما هستند و سطحشان هم خیلی بالا است.

*اما در روابط خارجی، پروتکل می گوید همتا باید مقابل شما بنشیند. وقتی مدیرکلی، مدیرکلی.شما وقتی می خواهی رابطه را تنظیم کنی مدیرکل کشور مقابل جلویت می نشیند. اگر بخواهند ملاقات بالاتر به شما بدهند یک ملاقات تشریفاتی به شما می دهند. ملاقات کاری را باید با همتای خود انجام بدهی. سطح روابط پس مدیرکل می شود و از این ناحیه ضربه می خوریم. 

*معتقدم ظرف سال های گذشته در روابط دوجانبه خود ضربه خوردیم. چون تقسیم بندی کار در وزارت خارجه با این ساختار غلط است. نه معاونت اقتصادی یک تنه می تواند همه روابط را تنظیم کند و نه معاونت سیاسی یک تنه می تواند همه روابط دوجانبه را تنظیم کند. اینطوری یک بخشی از کارهای اقتصادی را یک نفر دیگری باید بکند و یک بخش دیگر هم در روابط فرد دیگری مسئولش است.

*دومین تغییری که اگر مطرح کنیم همه تعجب می کنند این است که من معتقدم اگر دیپلماسی اقتصادی شکل بگیرد، رایزن های بازرگانی خود را باید برگردانیم. در صورتی که من شنیدم در مجلس گفته بودند که تعدادشان را باید ۱۲۰ تا بکنیم. بله رایزن بازرگانی داشتن خوب است اما کدام رایزن. من از فعالان اقتصادی خصوصی پرسیدم که اگر یک نفر اقتصاد خارجی را بفهمد و به اصولش مسلط باشد و در یک حوزه مهمی که شراکت مهمی داریم بیزینس موفقی داشته باشد، می آید که با ماهی چهار پنج هزار یورو کارمندان دولت شود؟ قطعا نمی آیند. کسانی می آیند که کارمندان سازمان توسعه و تجارت هستند. گفته اند هر کسی که در این حوزه بود به عنوان رایزن بازرگانی برود.

*ما در وزارت خارجه چون دنبال منافع ملی بودیم، خیلی خط های سیاسی در آنجا پررنگ نبوده. فرض کنید دولتی روی کار آمده که گرایش اصلاح طلبانه داشته اما وزارت خارجه با همان آدم های قبلی کار کرده. فقط بعضی جاها آنهایی که گرایش اصلاح طلبی داشته اند، پست و مقام بالاتری ممکن است داشته باشند. در دوره ای دولت اصولگرا روی کارآمده و ممکن است کسانی که این گرایش را در وزارت خارجه داشته اند، موقعیت برتری را پیدا کرده باشند. ولی اینطور نبود که از بقیه مدیران و کارشناسان استفاده نشود.

*نکته بعدی این است که واقعا یک مجموعه سالمی در وزارت خارجه وجود دارد که در بحث منافع ملی امتحان خود را پس داده اند. بیشترین ایثارگران را در کادر وزارت خارجه داریم و در مورد افراد تحصیلکرده هم همینطور است. اما در شکل مدیریتی ما در هر مقطعی تفاوت هایی داشته ایم. همانطور که در دولت هم داشته ایم و مطابق با شخصیت رییس جمهور سیاست های کشور عوض می شده. مثلا شخصیت مرحوم هاشمی چون بیشتر به بحث های اقتصادی علاقه داشت، طرح ها و برنامه ها هم در سیستم بانکداری، سرمایه گذاری خارجی و صنعت به آن سمت می رفت.

*اقای خاتمی که رییس جمهور شدند بیشتر گرایش فرهنگی داشتند و گفتمانی و همین در شکل های مختلف در همه بخش ها پیگیری می شد. زمان آقای احمدی نژاد ایشان یک گرایش کمک به مستضعفین و کمک به قشر ضعیف داشتند و همین موضوع در بخش های مختلف پیگیری می شد. در زمان آقای روحانی سعی کردیم به هر شکلی استفاده کنیم از افرادی که قبلا در دولت اقای هاشمی نقش و تجربه داشتند. شخصیت وزرای خارجه ما هم در نوع عملکرد وزارت خارجه می تواند موثر باشد.

*به نظر من تغییر ساختاری که در وزارت خارجه در زمان آقای ظریف انجام گرفت، تغییر درستی نبود. ما خسارت دیدیم. شاید آن موقع تصور این بود که چون اولویت اصلی بحث گفتگوهای برجامی است و نیروی اصلی وزارت خارجه باید روی مذاکرات گذاشته شود و فکر دولت هم این بود که اگر این موضوع حل شود، بقیه مسائل راحت تر می شود، ساختار را طوری تنظیم کردند که بیشترین قدرت را معاونت سیاسی داشته باشد و بتواند در گفتگوهای برجام به نتیجه برسد. اما در هر صورت روابط دو جانبه ما ضربه خورد. ما بر روی برجام متمرکز شدیم و معاونت سیاسی قدرت پیدا کرد. معاون سیاسی که بیشترین وقتش برای برجام صرف می شد. بقیه بخش ها کم تحرک شدند چون قدرت از آنها گرفته شده بود. معاونت اقتصادی هم با همان اشکالاتی که گفتم نتوانست کاری را از پیش ببرد.

*الان هم این ساختار وجود دارد چون تغییری نکرده و به نظر می آید که ساختار باید به سرعت عوض شود. طبیعی است که در یک سال اول دولت جدید دست به تغییرات اساسی نزند. اما زمان به سرعت دارد می گذرد و باید به سرعت به سمت تغییر ساختار برویم تا از همه بدنه وزارت خارجه استفاده شود. مبنای روابط خارجی باید منافع اقتصادی برای کشور باشد و در کنارش باید روی ساختار دیپلماسی اقتصادی برای بقیه بخش ها کار کرد.

*دولت به هر صورت مسئول ادامه مذاکرات است. وزارت خارجه و شورای امنیت دارد این کار را می کند. من فکر میکنم که چارچوبی هم که اختیار کرده اند چارچوب اصولی بوده و خیلی هم تفاوتی با مسیر گذشته نداشته است. چون مسیر قبلی هم همین بوده مگر در کشور ما کسی می تواند چیزی را تصویب کند که خلاف منافع ملی باشد یا از یک کاری امتناع کند وقتی مصوب شده. 

*طرف ما هم احساس می کند هر چقدر زودتر توافقی شود گشایش اقتصادی رخ می دهد و درامدها برمیگردند و مردم ارامش پیدا می کنند، از طرف دیگر هم می گوید اگر طرف مقابل شرطی بگذارد که به این شرط توافق می کنم که تو یک سری کارها را انجام ندهی یا امتیازبدهی، می خواهد منافع من را در خطر بیندازد. یک شرایط اینطوری هم در داخل است.

*راه حلش این است که شما به نقطه ای خودتان را برسانید در موضع خود اگر ایستاده اید یا طرف مقابل قبول کند یا اگر نکند به ضرر شما نخواهد بود. کی به این نقطه می رسیم؟ من میگویم ساختار اقتصادی کشور ما الان مشکل دارد. هزینه هایمان از درآمدها بیشتر است. حتی اگر برجام به نتیجه برسد هم شرایط اسان نخواهد شد. بخش اصلی مشکل اقتصادی مشکل در ساختارهای داخلی است. شما ۱۰۰ تومان درآمد دارید و ۱۵۰ تومان هزینه شماست. از آن ۱۰۰ تومان ۳۰ تومان را هم نمی دهند. حالا فرض کنید که آن ۳۰ تومان را هم دادند، باز هم شما کم خواهید داشت.

*یک جای کار ایراد دارد که کسری بودجه دارید. مگر قرار نبود اقتصاد ما بدون نفت باشد؟ باز هم که داریم روی نفت حساب می کنیم. ما سه منبع درآمد داریم: نفت، مالیات و انتشار اوراق مشارکت. اگر ما بودجه خود را طوری ببندیم که یا مجبور باشیم نفت را بفروشیم یا بگوییم مالیات را افزایش می دهیم. بخش دولتی که مالیات هایش در جیب خودش می رود. بخش خصوصی هم که به خاطر تحریم و کرونا نمی تواند مالیات بدهد. پس چاره ای نداری بروی سراغ چاپ اسکناس به عنوان اوراق مشارکت یا پیش فروش برخی کالاها.

*حتی قرار بود نفت را هم همینطوری بفروشند. ما اگر متوجه ریشه مشکلات اقتصادی خود بشویم و ببینیم دو مشکل وجود دارد. دولت بزرگی داریم که هزینه های سنگینی دارد که باید کاهش پیدا کند. نکته دوم یک بخشی از بودجه که مربوط به دولت است در شرکت های دولتی دارد از بین می رود. وزن و خرج دولت زیاد است و این باعث می شود در بهترین حالت بودجه ای برای عمران نداشته باشید.

*در صحبت هایی که دولت حاضر با اسرائیلی ها یا با نمایندگان کنگره انجام می دهد می گویند زمانی که ایران لازم دارد تا مثلاً به فلان نقطه در مسئله هسته ای برسد. ولی اگر در برجام به توافق برسیم ایران تعهداتی را قبول می کند که برای مثال اورانیوم غنی شده را تا حدی پایین نگه دارد و ذخایر خود را در خارج از کشور نگه دارد و سایتهای هسته ای مثل نطنز را محدود کند و این یک ضریب اطمینان ایجاد می کند که اگر خواست به سمت فعالیت نظامی برود شش ماه یا یک سال وقت نیاز است و این برای ما زمان مناسبی هست تا ایران را کنترل کنیم.

*پس آمریکاییها از یک بعد دیگر دنبال برجام هستند و اروپایی ها از یک بعد دیگر پیگیر احیای برجام هستند. برای ما هم اینگونه نیست که بگوییم که ااین موضوع برای ما اهمیت ندارد. مگر مقام معظم رهبری نگفتند اگر شرایط طوری باشد که تحریمها برداشته شود حتی بک لحظه هم نباید درنگ کرد. یعنی نباید طوری رفتار کنیم که مردم فکر کنند اگر تحریم ها ادامه پیدا کند ما باید جشن بگیریم و این به نتیجه نرسیدن برجام یعنی برنده شدن ما. نه، ما از تحریم و محدودیت استقبال نمی کنیم.

*از آن طرف هم بعضی از کسانی که حرفهای آرمانی میزنند حرفشان قابلیت اجرا ندارد. کسی که در صحنه عمل هست باید واقعگرا باشد. در حدی که از اصول خودمان کوتاه نیاییم ولی انعطاف کافی هم داشته باشیم برای اینکه به نتیجه برسیم. مجموعه شواهدی که مشاهده میشود این است که دو طرف به این نقطه بسیار نزدیک شدند. ولی در حال حاضر هم اگر برخی مواضع نا امید کننده یا منفی گرفته می شود به نظر من فشارهایی است که در لحظات آخر برای این تصمیم سخت وارد می شود. برای اینکه شما را مجبور کنند تا قدم آخر یک امتیاز به آنها بدهید.

*ما که دستاورد اقتصادی نداشتیم. یکی از دستاوردهای آن این بود که به لحاظ سیاسی ما گفتیم که حاضریم گفت و گو کنیم و پای مذاکره بیاییم. به لحاظ افکار عمومی ما حسن نیت مان را نشان دادیم که اگر ما چیزی داشتیم که پنهان بکنیم نمی آمدیم که تعهد بدهیم و بگوییم این کار را انجام میدهیم. این یک برد برای ما در افکار عمومی بود. باید در نظر داشته باشیم که قدرت تاثیرگذاری بر افکار عمومی ما بسیار ضعیف است و اگر بخواهیم در این وادی وارد شویم باید ابزار آن را داشته باشیم و وارد شدن در یک جنگ روانی به نفع ما نیست. همین الان طرف های غربی براحتی می توانند یک موضوعی را کاملاً وارونه جلوه بدهند و ما نمی توانیم حرف حق خودمان را بگوییم.

*شما یادتان است که من بیشترین تعداد مصاحبه را داشتم، شاید یک چیزی حدود ۱۵۰ تا کنفرانس مطبوعاتی زنده در ایران و خارج داشتم. بیش از دو هزار تا گفت و گو داشتم. امکان داشت یک دفعه یک خبرنگار بلند شود و سوالی می کرد که شما از قبل پیش بینی نکرده بودید. چه طور می خواستید هماهنگ کنید و ببینید نظر رئیس جمهور چیست و نظر وزیر خارجه چیست. حالا اگر بین مسئولین ما یک اختلاف نظری بود وضع بدتر میشد. مثلا اگر رئیس جمهور با وزیر خارجه اختلاف داشت که داشت یا مثلاً اختلافی با شورای امنیت بود، یا شورای امنیت با مجلس یا مجلس با جای دیگر، کار سخت تر هم می شد.

*برایم خیلی عجیب بود اگر وزیر خارجه ای به ایران میآید با ما مشورت کند نقطه ضعف ما نیست، نقطه برتری است. گفتم یک بار دیگر تکرار کنید ایشان دوباره تکرار کردندقبول دارید ما تبدیل شده ایم به مهره روسها؟ پرسیدم از کدام نشریه بودید؟ گفت مثلاً از نشریه فلان. گفتم شما چون از نشریه صنعتی هستید همه چیز را شبیه پیچ و مهره می بینید. همه خندیدند و تمام شد. ولی بعضی وقتها سوالات اصلاً از قبل قابل پیش بینی نبود.

*من اصول خودم را داشتم. یادم نمی آید که در مصاحبه ها اگر راجع به رئیس جمهور آمریکا صحبت می کنم، هیچ وقت نمی شد بگویم «اوباما» میگفتم «آقای اوباما». هیچ وقت نمی شد بگویم کلینتون. میگفتم خانم کلینتون. معتقد بودم اینکه چون ما مواضع اصولی و محکم میگیریم ربطی ندارد به این که محترمانه صحبت نکنیم. چون وقتی شما احترام بگذاری آنها هم باید به مقامات ما احترام بگذارند و اگر شما بی احترامی کنید آنها به مقامات ما بی احترامی میکنند.

*ما برای خودمان ارزش و احترام قائل هستیم. به ویژه اینکه استفاده کردن از برخی کلمات بار حقوقی دارد. برای مثال یک بار در مورد موضوع هسته ای مسئله ای پیش آمد از دفتر آقای احمدی نژاد از من پرسیدند که شما برای مثال چنین موضعی گرفته اید؟ گفتم بله. گفتند چرا؟ من توضیح دادم ایشان قبول نمیکردند و میگفتند نباید این موضع را می گرفتید. من توضیح دادم و پنج یا شش دلیل آوردم که نمی شد غیر از این موضع گرفت. بحث ایمنی نیروگاه مطرح بود. ایشان یک جمله ای را گفت که کسان دیگر هم به من گفته بودند. ایشان گفتند که این چیزی که سخنگوی وزارت خارجه میگوید ملاک است و افراد دیگر هم حرفی بزند سندیت ندارد. ولی حرفی که شما به عنوان سخنگوی وزارت خارجه میگویید ملی تلقی میشود و خیلی باید دقت داشته باشد که از چه کلماتی استفاده می کند که یک وقت به لودگی کشیده نشود یا اشتباه نکند. حتی یک تپق زدن معنی پیدا میکند.

*یکی از ایرادهایی که به دیپلماتها و دوستان وزارت خارجه می گیرند همان ملاحظات دیپلماتیک است. شاید برخی افراد تندرو انتقاد می کنند که وزارت خارجه ای ها خیلی ملاحظه کار و محافظه کار هستند. آیا اتفاق افتاده که بین مواضع محافظه کارانه و ایده آلی گیر کنید و نتوانید یکی را انتخاب کنید؟

*یک جاهایی شما اصلاً نباید ملاحظه کنید چون اگر قرار باشد که ملاحظه کنید منافع خودتان لطمه می بیند. ولی قبول دارم روحیات افراد متفاوت است و ما نباید اجازه بدهیم این روحیه محافظه کاری گسترش پیدا کند. ما چون بچه های دوران انقلاب بودیم یک جسارتی در نوع کارهای مان داشتیم. برای همین ملاحظه خاصی نداشتیم، حرفمان را زدیم و ایستادیم. اگر کسی می خواست با ما برخورد نامناسب داشته باشد برخورد می کردیم. ممکن است که زمان که میگذرد بعضی از بچه ها احساس کنند که روابط دیپلماتیک یا آداب دیپلماتیک معنیش این است که فقط روابط به شکل محترمانه و تک بعدی باشد که طرف مقابل ناراحت نشود حتی اگر منافع ما به خطر بیفتد، نه این غلط است و باید جلوی آن را گرفت.

*موقعی که بستن تنگه خلیج فارس مطرح بود تمام شرایط سیاسی دفاعی و نظامی مان را تحلیل می کردم که چه سناریوهایی وجود دارد و باید مراقبت کنیم. احساس میکردم فردی که آنجاست اگر تحلیل سیاسی نداشته باشد ممکن است اشتباه کند. اگر در خلیج فارس یک تیر شلیک می شد همه چیز تمام بود. پس سخنگو اگر میخواهد در کارش موفق باشد اولین هدف باید این باشد که جدای از اینکه پاسخ منطقی برای مواضعی که کشورمان دارد را ارائه بکند باید مردم خودمان را هم توجیه و همراه کند. وقتی مردم با سیاست خارجی همراه شدند پشت نظام و پشت مواضع می ایستند و مدیریت میکنند.

نظر شما