شناسهٔ خبر: 54985004 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه هفت‌صبح | لینک خبر

‌بازگشت حسون، خاطرات ثریا‌، تیمور و همسرانش

صاحب‌خبر -

روزنامه هفت صبح،‌ مرتضی کلیلی ‌| ‌با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می‌کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکس‌های فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.

قاب مشاهیر ۱
ماجرای طراحی و ساخت نخستین خودروی ایرانی توسط ستاری؛ ‌‌ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش بود و مبتکر بومی‌سازی سیستم‌های راداری و دفاع هوایی ایران در زمان جنگ تحمیلی و پس از آن بود‌ به وی لقب «معمار آینده‌نگر سیستم پدافندی هوایی ایران» را دادند.به گزارش فارس: ماجرای طراحی و ساخت نخستین خودروی ایرانی را یکی از یاران ‌ستاری چنین روایت کرده‌‌: «تیمسار ‌‌در اندیشه ساخت یک خودرو‌سواری در نیروی هوایی بودند. به‌نظر می‌رسید ایشان می‌خواستند با این عمل به کارخانجات خودروسازی کشور‌ ثابت کنند که در این کشور می‌شود خودرو تولید ‌‌و هر سال هم مدل آن را عوض کرد… تیمسار، مقداری ‌با سرباز ارائه‌دهنده ایده ساخت خودرو‌ صحبت کردند و همان‌جا با گچ روی زمین طرحی را کشیدند و نظرات خود را درباره ساخت خودرو به او اطلاع دادند.

همان‌ روز پروفیل لازم خریداری و کار ساخت شاسی آغاز شد. فردا صبح که تیمسار به کارگاه آمدند، شاسی آماده شده بود. بسیار خوشحال شدند… باراهنمایی تیمسار، تغییرات انجام گرفت و چند روز بعد موتوری که برای شاسی در نظر گرفته شده بود روی آن نصب و به‌تدریج اکسل‌های جلو و عقب و چرخ‌ها آماده شد. در این زمان که مصادف با برگزاری نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوایی در دانشگاه هوایی بود، تیمسار دستور دادند خودرو با همان وضعیت در نمایشگاه شرکت داده شود.»
شرح عکس: ‌ ستاری نمونه اولیه خودرو ابداعی‌اش را پیش از تکمیل در دانشگاه علوم و فنون هوایی به نمایش گذاشت .

قاب مشاهیر ۲
قسمت‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری؛ پس از عروسی‌، وقتی مادرم پذیرای عزیمت به ایران با پدرم شد، اگر چه چیزی از این سرزمین و خلقیات مردمش نمی‌دانست‌ اما حاضر بود تا آن سوی جهان هم به دنبالش برود… در اصفهان او چه چیز را می‌رفت تا بیابد؟ هیچ کس را نمی‌شناخت که در‌باره این تکه از کره‌زمین با او صحبت کند‌، ‌ترجمه آلمانی کتابی را هم درباره ایران نخوانده بود. ‌ او به عنوان هرگونه آشنایی و آگاهی، تنها‌ قول پدرم را داشت و بس.

و پدرم از ترس اینکه مبادا مادرم مأیوس شود و دلزدگی پیدا کند، نقص‌های کشورش را بیشتر از آنچه حقیقت داشت می‌شمرد و در‌باره شگفتی‌هایش ساکت می‌ماند تا مادرم ناگهان با آنها روبه‌رو شود‌؛ آنها یکدیگر را دوست داشتند. در تمام مدت زندگی مادرم پدرم را دوست داشت . وقتی مادرم به ایران وارد شد، دانست یک افسر به‌نام رضا پهلوی – پدرشوهر آینده‌ام – به کمک انگلیسیان، سلسله قاجار را سرنگون ساخته و خود را شاه خوانده‌ و به منظور استحکام قدرت و ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر، دست به قتل‌عام ایلات و عشایر در ایالات فارس، گیلان و بلوچستان زده و بی‌جهت سعی کرده بختیاری‌ها را هم که در کوهستان‌های گذر‌ناپذیر‌شان موضع گرفته بودند، سرکوب سازد.

بختیاری‌هایی که صاحب بخش اعظم سرزمین‌های نفت‌خیز بودند و به هر بهایی که می‌شد باید نابود گردند… پدرم هیچگونه دخالتی در طغیان نداشت. ‌هر دو به «قهوه رخ»، روستایی که در قلب مقاومت بختیاری‌ها قرار داشت‌ و پدرم آن را به ارث برده بود، پناهنده شدند. آن سال‌ها اوقاتی بود برای مادرم، زن جوان تازه شوهر کرده، پر از وحشت و حالا با رؤیاهای رنگی که او در قلبش داشت، خود را در میان جنگی می‌دید که نفرت و مصیبت‌های جنگی روسیه را به یاد او می‌آورد. پس از آن بود که او دیگر نتوانست در ایران بماند. ادامه دارد…

قاب مشاهیر ۳
وای حسونِ آبادان سیتی کجایی؟ به بهانه انتخاب برزگری به عنوان مربی تیم صنعت‌نفت و بازگشتش به فوتبال ایران، بخشی از یادداشت ابراهیم افشار درباره مروارید سیاه ایران را بخوانید. اولین ساحر ارژینال فوتبال ایران، اولین جادوگر رعنای جنوب که با توپ سحر می‌کرد و آنگاه تنها دعانویس‌ها می‌توانستند او را از توپ و توپ را از پای او جدا کنند. وقتی که او تکنیک ناب آبودانی‌اش را به رخ می‌کشید و با چشم‌های آهووارش نگاه به توپ می‌کرد و به سادگی روی یک دستمال مخمل چند نفر را چنان می‌رقصاند که همه‌شان گُرگیجه می‌گرفتند، زمان می‌ایستاد و فوتبال از تقرب الهی‌اش می‌افتاد.

از ۱۰ کیلومتری می‌توانستی حدس بزنی که بچه آبادان سیتی است حتی اگر ریبن نمی‌زد. مادر چون دوست داشت اسم او را حسن بگذارد، «حسون» صدایش می‌کرد اما اسمش در سجل، عبدالرضا آمد. با آن سن کمش وقتی در تیم بانک سپه حمل توپ می‌کرد، انگار که لنج می‌راند. ناخدایی قهار در دریا. مردم داد می‌زدند: «حسون بلرزون. حسون برقصون»‌. مرداد ۵۵ بود که منوچهر سالیا به تیم جوانان آبادان دعوتش کرده بود. یکسال بعدش در جام پنجم تخت جمشید (۵۶) وقتی دهداری بالا سر تیم صنعت‌نفت ایستاد، حالا وقتش بود که حسون و همبازی‌هایش، دنیا را روی سر حریفان خراب کنند.

وقتی حسون در هفته چهارم دروازه پرسپولیس را باز کرد، چهره‌اش چنان کودکانه بود که انگار دارد با اسباب‌بازی‌ها و خرچنگ‌ها لب شط شلوغ‌بازی می‌کند. اول بازی صنعت و پرسپولیس، ناگه پسرک سیه‌چرده‌ای که تابلو بود شدید استرس دارد، وقتی دل به دریا زد و ممدآقا (دادکان) را دریبل زد،‌ اعتماد به نفس‌اش هزار شد. دیگر یخ او باز شد. آن روز حسون یک گل زد و یک پاس گل داد و تیم زردپوش‌اش پرسپولیس کبیر را رسما از پای درآورد. او در ۱۸ سالگی به تیم ملی دعوت شد و چنان چشم حشمت را گرفت که برای اردوی انتخابی جام جهانی آرژانتین ۱۹۷۸ دعوتش کرد.

وقتی که جنگ شروع شد حسون دقیقا داشت به همراه تیم ملی فوتبال در جام ملت‌های ۱۹۸۰ یکه‌تازی می‌کرد. آنجا بود که اماراتی‌ها شکارش کردند. برزگری بعد از درخشش در النصر امارات، نادی القطر و نادی المصر وقتی با پیشنهاد وسوسه‌انگیز تیم هامبورگ مواجه شد به هر دری زد که از مصری‌ها رضایتنامه بگیرد اما نشد. اکنون او اگرچه به پول و پله‌ای رسیده بود اما دلش در غربت برای پیراهن زرد نفت لک زده بود. نفتی‌ها آن زمان به عنوان مهاجران مقیم شیراز در استان فارس توپ می‌زدند. حسون هم گه‌گاهی لیگ مصر را رها می‌کرد که بیاید در صنعت بازی کند و دلش آرام بگیرد اما مسئولین هیات فوتبال کاکوها می‌گفتند تیم منتخب آبادان نمی‌تواند به عنوان نماینده استان فارس در قهرمانی کشور بازی کند. حسون در اوج بود اما چه فایده؟ او هرگاه غروب‌های آبادان سیتی را در خیالش نارنجی تصور می‌کرد، تمام لذت‌های دنیا کوفت‌اش می‌شد.

قاب تاریخ
داستان تیمور بختیار، ایران ‌خانم و قدرت ‌خانم و پوران؛ ‌‌همسر نخست تیمور بختیار‌، ایران ‌خانم نام داشت. ‌ دختر ‌یکی از قدرتمندترین سران ایل بختیاری؛ خسرو‌خان سردار ظفر بختیاری و از اقوام تیمور بود. خانه تیمور در یکی از خیابان‌های فرعی خیابان کاخ و در یک ساختمان قدیمی بود. طبقه دوم در اجاره تیمور بود و او با ایران خانم در آنجا زندگی ساده‌ای داشت. ‌زمانی که تیمور به قدرت رسید‌، دیگر آن مرد ایلیاتی زن و بچه دوست نبود. او دلباخته ‌قدرت ‌خانم‌ شد که از شاهزادگان قاجار و همسر عقدی سرهنگ یمنی، افسر ارتش بود.

قدرت خانم با طنازی و دلربایی چنان نفوذی در بختیار کرد که آزادانه وارد اتاق تیمسار می‌شد‌، روی میز او می‌نشست و با او به شوخی می‌پرداخت. دلبستگی تیمور به قدرت خانم به جایی رسید که سرانجام به زور طلاق او را از یمنی گرفت و سرهنگ را به اروپا تبعید کرد‌ و بدون اینکه ایران خانم همسر اول خود را طلاق دهد، با قدرت خانم ازدواج کرد. قدرت ‌همسر دوم تیمسار شد و او نیز مانند ‌ایران خانم‌، فرزندانی برای تیمور به دنیا آورد. سومین همسر بختیار پوران بود. بعد از تاسیس ساواک‌، تیمور دلباخته پوران، خواننده مشهور و همسر عقدی عباس شاپوری، نوازنده ویولن شد. پوران جذب قدرت، شهرت و ثروت بختیار شد و پس از حاشیه‌های بسیار از شاپوری جدا شد.

قاب نوستالژی
‌زوج تهرانی در حال خوردن بستنی در یک پارک – سال ۱۳۸۵٫ ‌عکس از آلفرد یعقوب‌زاده‌

برچسب‌ها:

نظر شما