شناسهٔ خبر: 54951882 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

جی پلاس؛

امام خمینی:مقصد عالی اسلام و همۀ مکتبهای توحیدی این است که انسان درست بشود/اطمینان قلوب به رسیدن به خداست/ پیغمبرها آمده بودند برای نجات انسان از این ظلمت طبیعت به نور/بشر خداخواه هست، لکن اعوجاجات نمی‌گذارد، فطرتها را خاموش می‌کند

امام خمینی در جمع درجه داران و افسران نیروی دریایی ارتش به بیان تفاوت ادیان توحیدی و غیر توحیدی پرداختند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی (س) در پانزدهم تیر ماه سال 59 در جمع افسران و درجه داران نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با اشاره به نوع حکومت در اسلام، تفاوت مکاتب توحیدی و غیر توحیدی را بر شمردند. متن کامل سخنان امام به شرح زیر است: 

 

"بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

تربیت انسان، مقصد عالی اسلام و مکاتب توحیدی

اولاً از آقایانی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند در این محل تنگ و زحمت زا، تشکر می‌ کنم و توفیق و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی مسئلت دارم. وضع اسلام در همۀ ابعادی که دارد با وضع حکومت های دیگر بلکه با وضع ادیان دیگر، آنچه که الآن در دست است مغایرت دارد. در تمام دوران بشریّت آنقدر که تاریخ به ما اطلاع می‌ دهد، هیچ حکومتی و هیچ دیانتی مثل دیانت اسلام و حکومت اسلام نبوده است و بعدها هم نخواهد بود.

 

اسلام یک حقیقتی است که انسان را در تمام ابعادی که دارد، چه از بعدهای مادی و چه بعدهای معنوی تا برسد به آنجایی که «آنچه در وهم تو ناید آن شود» در همۀ این ابعاد نظر دارد و طرح تربیتی. شما به حکومت های دنیا ـ غیر ادیان ـ وقتی که نظر بکنید، چه حکومت های شرق و غرب و چه حکومت هایی که در بین شرق و غرب هستند، هیچ حکومتی را نمی‌ بینید که با کیفیت بارداری زن ها کار داشته باشد، با بچه‌های شیرخوار کار داشته باشد، با کیفیت ازدواج که چه وقت باشد، چه وقت نباشد کار داشته باشد، با بچه‌ های کوچکی که در دامن مادرشان هست و تکلیف پدر و مادر، با آنها کار داشته باشد؛ بلکه هیچ حکومتی با اخلاق افراد هم کار ندارد، الاّ آن چیزی که به حکومت ضرر بزند. نظر حکومت های دنیایی این است که یک کسی مخالفت با نظم نکند، مخالفت با حکومت آنها نکند، بیرون نیاید و عربده بکشد و بخواهد نظم را به هم بزند. تا این حدود کار دارند آنها. اما در باطن منزل ها چه می‌ گذرد غیر از توطئه‌ها، که این هم مربوط به نظام است، این آدم در خانۀ خودش چه می‌ کند، ابداً کاری به این ندارد. هر کاری می‌ خواهد بکند. آزادی که حکومت های مادی به مردم می‌ دهند غیر از آن آزادی است که حکومت های معنوی و خصوصاً اسلام به جامعه می‌ دهد. طرز حکومت اسلام با سایر حکومت ها در تشکیلات، طرز نیروهای مسلح اسلامی با سایر نیروهایی که غیر اسلامی هستند، همۀ اینها فرق دارند. اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج بکنید، با ازدواج شما سروکار دارد. می‌ خواهد نتیجۀ این ازدواج یک انسان سالم باشد. مثل حیوانات نباشد که به‌طور هرج‌ومرج هر کاری می‌ خواهند می‌ کنند. از قبل از ازدواج قوانین اسلام هست که چه شخصی را زن قبول کند به ازدواج و چه زنی را مرد قبول کند برای ازدواج. اوصاف مرد، اوصاف زن، اینها مطرح هست در اسلام. در هیچ حکومتی این مطرح نیست که مرد اوصافش چه باشد، زن اوصافش چه باشد. در اسلام این مطرح است، وقت ازدواج چه وقت باشد، بعد از ازدواج چه روابطی بین زن و مرد باشد. وضع زندگی زن و مرد با هم چه جور باشد. وقتی که زن و مرد با هم خلوت می‌ کنند وقت این خلوت چه وقت باشد. همۀ اینها برای این است که می‌خواهد مقصد عالی اسلام و همۀ مکتبهای توحیدی این است که انسان درست بشود. این انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همۀ حیوانات درنده‌تر و موذیتر است.

 

اشتباه انسان در رسیدن به کمال مطلق

شما می‌ بینید که این جنایاتی که الآن بر بشر واقع می‌ شود از طرف این قدرت های بزرگ، که به خیال خودشان اینها تربیت شده هم هستند، [می‌باشد]. این جنایاتی که از طرف این دولت ها بر بشر و بر همجنس خودشان وارد می‌ شود در طول تاریخ از هیچ حیوانی، درنده‌ ای واقع نشده است. حیوان درنده هم طعمه می‌ خواهد، آن طعمه که دستش آمد و شکمش سیر شد دیگر نمی‌ خواهد یک عده از حیوانات را استثمار کند و تحت سلطه در آورد.

 

این انسان است که سیر نمی‌ شود؛ این انسانی است که هواهای نفسانیه‌ اش آخر ندارد، چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر است. اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هرچه که یافت دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غیرمتناهی است آمالش و در غضب هم غیرمتناهی است و در حس سلطه‌جویی هم غیرمتناهی است. شما گمان نکنید که اگر منظومۀ شمسی را تمامش را یک انسانی به دست بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، می‌گوید یک منظومۀ دیگری برویم ببینیم چه خبر است. شما می‌ بینید که الآن دنبال این هستند که به مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند. اینطور نیست که اگر دست یافتند به یک سیاره‌ای، دنبال سیارۀ دیگر نباشند. اینطوری انسان خلق شده است؛ غیرمتناهی در غضب، غیرمتناهی در شهوت، غیرمتناهی در خودخواهی.

 

هیچ چیز انسان را سیر نمی‌ کند مگر اینکه تربیت بشود که با این تربیت به منتها سیری که در این سِیر آن منتها تمام چیزهایی است که انسان می‌ خواهد، و آن رسیدن به کمال مطلق [است]. به کمال مطلق اگر رسید این طمأنینه برایش حاصل می‌ شود.

 

همه در پی کمال مطلقند

اطمینان قلوب به رسیدن به خداست، به غیر او هیچ آرام نیست قلوب. خودشان هم ملتفت نیستند که این نفس توجه به کمال مطلق دارد، منتها کمال را گم می‌ کنند. نفس انسان متوجه به این است که برسد به کمال مطلق. تشخیص اینکه این کمال است، آن کمال است، آن کمال است، این اشتباه در اینجاهاست. یک کسی علم را کمال می‌داند، دنبال علم می‌ رود.

 

یک کسی قدرت را کمال می‌ داند، دنبال قدرت می‌ رود. همۀ اینهایی که دست و پا می‌ زنند در دنیا، دنبال اینند که کمال مطلق را پیدا کنند؛ یعنی، همه دنبال اینند که خدا را پیدا کنند، متوجه نیستند خودشان.

 

اسلام هدایتگر انسان به سوی کمال مطلق

اسلام آمده است راه را نشان می‌دهد، سرگردانیها را از بین می‌برد و راه را نشان می‌دهد که این راه باید رفت. اسلام نیامده است که سلطه پیدا کند بر این مملکت و آن مملکت و آن مملکت. اصلاً مطرح نیست پیش اسلام سلطه‌جویی. مطرح نیست پیش اسلام غلبه به یک قومی و زیر بار قرار دادن و به استعمار کشیدن آنها، هیچ مطرح نیست پیش اسلام.

 

اسلام اگر ارتش دارد برای این دارد که این ارتش مردم را بیاورد برای هدایت، نه ارتش برود یک جایی را بگیرد. ارتش می‌ خواهد قلوب را جلب کند. اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلب های انسانها را که سرگردان هستند و کمال مطلق [را] دنبالش هستند و نمی‌ دانند کجاست، این سرگردان ها را می‌ خواهد هدایت کند؛ راهنمایی کند به آن راهی که به آنجا می‌ رسند. در قرآن و در نماز می‌ خوانید:اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیم.[1] یک راه مستقیمی هست که این راهی است که انسان را به کمال مطلق می‌ رساند و آن سرگردانی که از برای انسان است از بین می‌ رود و بشر این راه مستقیم را اگر خودش بخواهد طی کند نمی‌ تواند، اطلاع بر آن ندارد؛ خداست که اطلاع دارد بر این راه مستقیم؛ یعنی، آن راهی که انسان را از این آشفتگی ها و از این حیرت ها بیرون می‌ آورد و می‌ فرستش طرف یک راهی که منتهی‌الیهش خداست.

 

ما از خدا در نمازهایمان می‌ خواهیم که خدا هدایت کند ما را به راه مستقیم، نه راه کج و نه راه از این طرف کج، راست و چپ؛غَیْرِالمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاالضّالّین.[2] اینها راههایشان علی‌حده است و هرچه جلو بروند دور می‌ شوند از آن مقصد. ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند، کسانی بودند که مردم را در همان حالی هم که جنگ می‌ کردند، هدایت می‌ کردند، با اسم خدا شروع می‌ کردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابل های ما شروع نکنند، شما بایستید؛ شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها می‌ خواستند اینها را مغلوب کنند و یک غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها می‌ خواستند قلوب را به دست بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محراب ها کوشش می‌ کردند.

 

و پیغمبرها برای همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهی که می‌رسند، به آن کمال مطلق و ازاین حیرتها و از این سرگشتگیها نجات پیدا می‌کنند، برای نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجابهای نور و ظلمت برای ماورای اینها. در دعای شعبانیه می‌خوانید: اِلهِی هَبْ لی کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور؛[3] ما را هدایت کن به آنجایی که دیدگان قلوب ما، چشم های قلب ما، حجاب های نورانی [را] هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتی که دارد، از این حجاب هایی که دارد، حجاب هایی که بالاتر از همه حجاب خودبینی است، خودگنده بینی، [خارج کند]. تا انسان یک چیزی دستش می‌ آید یک غروری در او پیدا می‌ شود، خودش را بزرگ می‌ بیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را. مادامی که انسان خودش را می‌ بیند نمی‌ تواند به آن راهی که راه هدایت است دست پیدا بکند، باید پا بگذارد روی این؛ اول امر این است که پا بگذارد روی این شهواتی که دارد، هواهای نفسانیه‌ای که دارد.

 

اسلام مصلحت‌خواه ملتها

و ارتش اسلام برای این آمده است که مردم را صید کند و قلوب آنها را به دست بگیرد، نه مردم را بخواهد[که] جهات مادی به دست بیاورد. هیچ جنگی در دنیا که بین انبیا بوده و غیرشان، نبوده است الاّ اینکه می‌ خواستند این سرکش ها را آرام کنند، اِنانیّتها را بکوبند. خدای تبارک و تعالی وقتی به حضرت موسی و هارون امر می‌ فرمایند، می‌ فرمایند: بروید این فرعون را نصیحت کنید شاید به راه بیاید. مطرح این است که فرعون ها، آنهایی که همه‌شان نفس فرعونی دارند، خیال نکنید که هم یک شخصی یا یک اشخاصی بودند، فرعون بودند. انسان تا تربیت اسلامی یا تربیت مکاتب توحیدی پیدا نکند، این فرعونیت در باطنش است، شیطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام برای این آمده بود که این خودخواهی هایی که مانع از وصولند، مانع از رسیدن به آن هدایت مطلقند، از پیش پای مردم بردارند. در نقل است که پیغمبر اسلام دید یک عده‌ ای را گرفته‌ اند، اسیر کرده‌ اند دارند می‌ آورند، فرمود: که ما باید با زنجیر اینها را به بهشت ببریم. آنقدر پیغمبر غصه می‌ خورد به اینکه این مردم هدایت نمی‌ شوند، که خدا به‌ او تسلیت می‌ فرماید که فَلَعلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ‌یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفاً.[4]قضیه، قضیۀ ایمان است نه قضیۀ گرفتن یک جایی و سلطه پیدا کردن به یک کشور است، قضیه این است که ایمان بیاورند.

 

جمهوری اسلامی باید مشی‌اش این باشد که هدایت کند مردم را. خدا ان‌شاءاللّه‌ این منحرفینی که الآن در کشور ما و سایر کشورهای اسلامی هستند هدایت کند که اینها به راه بیایند. اسلام می‌ خواهد که مردم بیایند در تحت لوای او و آنها را از این گرفتاری هایی که دارند و سرگشته‌ اند و حیرانند و این‌ور و آن‌ور می‌ زند برای پیدا کردن کمال و خودشان هم ملتفت نیستند کمال مطلق چی هست، آمده است اینها را از این سرگردانی ها بیرون بیاورد؛ همه را به یک راه مستقیم هدایت کند و تا آخر برساند. چرا از این اسلام فرار می‌ کنند؟ در اسلام هر چه هست برای صلاح حال ملتهاست، برای صلاح حال بشر است. اسلام می‌ خواهد اینهایی که منحرف هستند اینها را برگرداند به یک راه راستی، به یک راه سلامتی، همه با هم برادر باشند، همه با هم دوست باشند، محبت داشته باشند، مثل اهل بهشت باشند که اِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ؛[5]برادرند همه، هیچ حقد و حسدی آنجا دیگر نیست، شستشو شده‌ اند؛ اگر ـ خدای نخواسته ـ هم جهنمی باشیم در جهنم شستشو می‌ شود، جهنم راه بهشت است. اسلام آمده است که همۀ این گرفتاری هایی که در بشر هست زایل کند و همه را به راه راست و با برادری، با برابری، با خوشی اینها را ببرد، راه ببرد همان طوری که چوپان گوسفندهای خودش را راه می‌ برد، همان طور که چوپان علاقه دارد که این گوسفند در یک جای خوبی چَرا بکند. می‌ گویند پیغمبرها غالباً یا همه چوپانی هم کرده‌ اند.

 

چرا این گروه های منحرف از آغوش اسلام کنار می‌ روند؟ بیایند ببینند که اسلام چه می‌ گوید. و از اوّلی که بشر می‌ خواهد ازدواج کند همراهش هست که این بچه‌ ای که می‌ خواهد از این بشر تولید بشود، یک بچۀ خوبی باشد، بعد هم در دامن مادرش اینطور، بعد هم در دبستانش اینطور، بالا و پایین تا آخر. اسلام می‌ خواهد شما را هدایت کند به یک راه راستی. اسلام اینطور نیست که بخواهد به شما یک سلطه‌ ای پیدا کند و یک آقایی بفروشد، خیر. پیغمبراکرم که شخص اول بود و بنیانگذار اسلام و بنیانگذار هدایت مردم، سیره‌اش را بروید ببینید چه جور بوده. آیا هیچ وقت سلطه‌جو بوده؟ وقتی با همین اشخاصی که رفقایش بودند، دوستانش بودند، دیگر سیاه و سفید و اینها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم می‌ نشستند؛ یکی آنجا بنشیند یکی پهلویش، بالا و پایین باشد، این هم نبوده. از اول بنا بوده است که یک اخلاق صحیح انسانی، آنکه برای انسان صالح است، آن را تربیت کنند به آن اخلاق، و تربیت کنند به آن عقاید و تمام اعمالی که دستور داده‌اند همه‌اش برای این است که، این را تربیت کنند که به آن مقصدی که به حسب فطرت دارد؛ فِطْرَتَ اللّه‌ِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها.[6]این فطرت توحید است، فطرت خداجویی است که در همه هست؛ کافر هم که دارد می‌ رود دنبال اینکه یک چیزی پیدا بکند، خودش ملتفت نیست، این دنبال کمال مطلق است، این را کمال خیال کرده است. هر کس هر عملی انجام می‌ دهد برای این [است] که آن را یک چیز خوبی می‌ داند، یک کمالی می‌ داند. این دزدهای سرِگردنه هم این را یک کمالی می‌ دانند که بروند دزدی بکنند، به هم فخر می‌ کنند. همه دنبال کمالند، همه دنبال خدایند، ملتفت نیستند. بشر خداخواه هست، لکن اعوجاجات نمی‌گذارد، فطرتها را خاموش می‌کند.

 

ارتش، نیروی اسلامی هدایتگر

شما برادران ارتشی، نیروهای دریایی که امروز اینجا تشریف آوردید، بعضیهایتان توجه داشته باشید که شما امروز لشکر پیغمبر اسلام هستید. لشکر امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هستید. الآن نظر دارد او به شماها، نامۀ اعمال شما به او عرضه می‌شود به حسب روایات، طوری باشد که نامه‌ها وقتی عرضه می‌ شود ایشان را متأثر نکند. نیروهای ما نیروهایی باشند که مردم را بخواهند هدایت کنند به انسانیت. فرق مابین نیروی توحیدی و نیروی طاغوتی همین است؛ نیروی طاغوتی می‌ خواست تو سر مردم بزند، از مردم فاصله می‌ گرفت. توجه داشته باشید که هر چه قدرت پیدا کنید شما، به اندازۀ محمدرضا پیدا نمی‌ کنید و حالا او در یک بستری خوابیده است که مرگ برای او عروسی است. دنیا این است! و آنهایی که اهل معرفت خدا هستند هر چه نزدیکتر به آن عالَم بشوند ابتهاجشان زیادتر می‌ شود، کمالشان زیادتر می‌ شود. کوشش کنید که ارتش اسلامی باشید، نیروی اسلامی باشید، نیرویی باشید که بخواهید با این نیروی خودتان اشخاصی هم که خلاف می‌ کنند اینها را تربیت کنید، ضربه، ضربه تربیتی باشد؛ ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن،[7] این روایتی است از رسول اکرم. ضربه، یک ضربه بود، یک دست بالا بردن و فرود آوردن و یک نفر آدم را در «یوم الخندق» کشتن. البته از جهت سیاسی این ضربه، ضربه‌ ای بود که اسلام را از شرّ کفار نجات داد. ولی[مهمتر] از آن جهت، جهت معنوی‌اش است. این دست بالا می‌ رود و پایین می‌ آید. یکوقت آدم خیال می‌ کند منم که این کار را می‌ کنم، من بودم که این کردم، من بودم که این جور کردم، این شیطان است.

 

یکوقت این را قدرت خدا می‌ داند، خودش را هیچ می‌ داند، برای خودش چیزی قائل نیست، این دست را از خدا می‌داند، شمشیر را هم از خدا می‌ داند.

 

نهراسیدن از دشمن با تمسک به خداوند

هیچی ما نداشتیم، ما قبل از چند سال پیش از این هیچ بودیم. آنی که ما را هست کرد و همه چیز به ما داد و همۀ قدرتها[را] داد و زمین را به این وسعت در اختیار ما گذاشت و آسمان و زمین را در اختیار ما و برای منافع ما گذاشت خدا بود. ما خودمان که چیزی نبودیم، چیزی نداشتیم، حالا هم هیچ هستیم. بفهمیم این را که ما چیزی نیستیم، هرچه هست اوست. هی نگویید که فلان این کار را کرد، خیر، اینها حرف است، مبدأ مطلب را پیدا بکنید. آنکه انجام داده کارها را، آنکه شما ملت ضعیف را غلبه داد بر یک همچو قدرت های بزرگی، آن او بود. تا تمسک به او دارید از هیچ چیز، از هیچ آسیبی نترسید. کسی که به خدا متمسک است از هیچ چیز نمی‌ ترسد؛ برای اینکه، آخرش این است که انسان را بکشند، آخرش شهادت است، از این ترسی ندارد.

 

جوان های ما از باب اینکه از شهادت دیگر ترسی نداشتند، بلکه اقبال می‌ کردند، استقبال می‌ کردند از شهادت، این قدرت را پیدا کردند که همه به هم دست دادند و این مملکت را نجات دادند. می‌ خواهیم مملکت نجات پیدا بکند از شرک، نجات پیدا کند از این الحادها، همه بیایند، همه با هم وارد بشوند در این مکتبی که برای خداست و شما را هدایت به روی خدا، به طرف خدا می‌ کند. نروید این طرف و آن طرف، هیچ جا بهتر از قرآن نیست.

 

هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که هدایت می‌ کند ما را به مقاصد عالیه‌ ای که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمی‌ دانیم. شما ارتش عزیز ایران، شما نیروهای انتظامی ایران، از هر طبقه‌ ای که هستید شما امروز، تمام نیروهای شما امروز نیروی امام زمان ـ سلام‌اللّه‌ علیه ـ است. کوشش کنید که رضای او را به دست بیاورید. توجه کنید به اینکه شما الآن مستخدم او هستید و همه هستیم. کوشش کنیم همه که رضای او به دست بیاید که رضای او رضای خداست و اگر آن به دست آمد ما آسیب دیگر نمی‌ بینیم و خوفی از چیزی نداریم.

 

ان‌شاءاللّه‌ خداوند به همۀ شما سلامت، عزت، قدرت عنایت کند و شماها را غلبه بدهد بر شیاطینی که در باطن خودتان و خودمان هست. غلبه بدهد بر همۀ اشخاصی که بر ضد اسلام، برضد این هدایت که هدایت خودشان هم هست بر همه غلبه بدهد.

و السلام علیکم و رحمة‌اللّه‌ و برکاته"

 

صحیفه امام؛ ج 12، ص 503-512

 

1 - سورۀ فاتحة الکتاب، آیۀ 5.

2 - سورۀ فاتحة الکتاب، آیۀ 7. 

3 - مناجات شعبانیه: «خداوندا به من نهایت گسستن از خویش را برای پیوستن به خودت عطا فرما؛ و چشمان قلبهای ما را برای نگریستن به سوی خود به نور خودت روشن فرما، تا چشمهای قلوب ما، حجاب های نورانی را هم از میان بردارد». 

4 - سورۀ کهف، آیۀ 6: «ای رسول! نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی».

5 - بخشی از آیۀ 47 سورۀ حجر: «با هم برادر و دوستدار هم؛ و روبه‌روی یکدیگر بر تخت عزت بنشینند». 

6 - بخشی از آیۀ 30 سورۀ روم: «فطرت خداوند، همانکه انسانها را بر آن ذات آفرید». 

7 - حدیث نبوی، بحارالانوار، ج39، ص1 : «یک ضربت شمشیر علی ع در روز خندق (جنگ خندق) از عبادت جن و انس برتر است». 

 

نظر شما