شناسهٔ خبر: 54121436 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

خیام در نگاه اسلامی‌ ندوشن

او که هم شاعر است، هم نیست

فاطمه نظرمحمدی

محمدعلی اسلامی ندوشن خیام را عنصر خاصی در ادبیات فارسی می‌دانست؛ «خاص از این جهت که هم شاعر است، هم نیست».

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، صفحه محمدعلی اسلامی ندوشن(نویسنده، مترجم، پژوهشگر و استاد فقید زبان و ادبیات فارسی) بخشی از سخنرانی او درباره خیام را به‌مناسبت روز بزرگداشت این شاعر (۲۸ اردیبهشت‌ماه) به اشتراک گذاشته که چنین است: «می‌دانید که خیّام عنصرِ خاصّی است در ادبیات فارسی، خاص از این جهت که هم شاعر است، هم نیست. بیشتر عالِم شناخته شده. در زمان خود به این عنوان معروف بوده است. گذشته از آن درست روشن نیست که چه تعداد رباعی گفته و یا اصلاً این رباعیهای منسوب به او تا چه مقدار به او مربوطند. چنانکه می‌بینیم چند سؤال و ابهام در برابرِ نامش هست.

نخست به عنوان عالِم یعنی ریاضیدان، متفکّر، فیلسوف و کسی که در ستاره‌شناسی کار می‌کرده معروف شده. ولی بعد موضوع شاعری‌اَش مطرح گردیده. می‌دانید که وی تا حدود صد سال پیش در ایران شاعر معروفی نبود. نام او به عنوان شاعر در میان بود، ولی کسی او را به عنوان یک گوینده‌ صاحب دیوان به شمار نمی‌آورد. بیشتر شعر به سبک «خیّامی» رواج داشت، که دیگران به تقلید او می‌سرودند.

اکنون بیاییم بر سر این موضوع که اصولاً اندیشه‌ خیّامی چه هست؟ اندیشه‌ خیّام را اگر بفشاریم، در سه وجه خلاصه می‌شود:

یکی مسأله‌ اغتنام وقت است، یعنی توصیه به اینکه وقت خود را غنیمت بشمارید، از عمر بهره بگیرید. این یک نقطه‌ مهمّ اندیشه‌ اوست. بهره گرفتن یعنی از مواهب زندگی استفاده کردن، از چیزهایی که مطبوع است، خود را محروم نکردن. البتّه از دوست داشتن چیزها، منظور آن نیست که به دنبال هوای نفس بروند، و هر چه را دوست داشتند، دنبالش را بگیرند. نه، منظور آن است که چیزهایی هست که لااقل ظاهرِ نامشروع ندارند و لطمه‌ای به دیگران نمی‌زنند، یعنی زیانی وارد نمی‌آورند، مخصوصِ زندگیِ شخصیِ شماست، پس خود را از آن محروم نکنید. این، یکی از توصیه‌های مکرّرِ اندیشه‌ خیّامی است. دوّم حسرت و تأسّف بر گذشتِ عمر است که این نیز مسأله‌ مهمّی است. زمان چیزی است که نمی‌شود زنجیرش کرد، نگهش داشت، هر روز دیده می‌شود که از عمر یک روز می‌رود و بازگشتی نیست، و سرانجام می‌رسد به دوران انتها که مرگ است. و سوم البتّه گذشتِ روزگار به طور کلّی است. ایرانِ باستان، ایرانِ گذشته، که به عنوان شاهد مثال چند جا از آن یاد می‌شود. خیّام بارها، و حافظ هم خیلی زیاد از آن حرف می‌زند، به عنوان گواه یک قدرت و حشمتِ بر باد رفته و نابودشده؛ می‌بینیم که بزرگانی مثل جمشید، مثل فریدون، مثل بهرام که اینها قدرتهای اوّلِ زمانِ خود بودند چطور از بین رفتند، نابود شدند. می‌گوید: پس شما عبرت بگیرید، قدر وقت و عمر و زمان خود را داشته باشید. شاهدِ مثالش از زیبایانِ جهان نیز هست که در جوانی نابود شده‌اند. در زمان خیّام شاید بیشتر از این دوره جوانمرگی بوده است، به صورتهای مختلف. وسایل دفاعی و دوا از امروز کمتر بوده، عوارض طبیعی بوده، زلزله و ناامنی. خودِ نیشابور شهرِ زلزله‌خیز بوده، این را تاریخ نیشابور نشان می‌دهد؛ و همه‌ اینها، مجموعاً این اندیشه را برمی‌انگیخته که زندگی چقدر می‌تواند شکننده باشد، در معرض انواع مصیبتها، جریانهای غافلگیرکننده و ناگهانی.

فصل‌نامه هستی(بهار ۱۳۸۳)»

انتهای پیام

نظر شما