شناسهٔ خبر: 53796266 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

گوش کن؛ آتیش سنگین؛ محرم بی‌علمدار شد

محسن وزوایی در جبهه جنوب شهید شد، اما کوه‌های غرب کشور او را بیشتر می‌شناختند. محسن فاتح قله بازی دراز بود. دانشجوی پیرو خط امام که مبارزاتش را از دوران ستم‌شاهی آغاز کرده و با تسخیر لانه جاسوسی به اوج رسانده بود. جوان نخبه‌ای از محله نظام‌آباد تهران که سال ۱۳۳۹ در همین محله به دنیا آمد و ۱۰ اردیبهشت ۶۱ در جاده اهواز- خرمشهر به شهادت رسید.

صاحب‌خبر - به گزارش جهان نيوز به نقل از روزنامه جوان، محسن وزوایی در جبهه جنوب شهید شد، اما کوه‌های غرب کشور او را بیشتر می‌شناختند. محسن فاتح قله بازی دراز بود. دانشجوی پیرو خط امام که مبارزاتش را از دوران ستم‌شاهی آغاز کرده و با تسخیر لانه جاسوسی به اوج رسانده بود. جوان نخبه‌ای از محله نظام‌آباد تهران که سال ۱۳۳۹ در همین محله به دنیا آمد و ۱۰ اردیبهشت ۶۱ در جاده اهواز- خرمشهر به شهادت رسید.

دهم اردیبهشت ۶۱ اولین روز از عملیات الی‌بیت‌المقدس شروع شد. محسن وزوایی در این عملیات فرمانده یکی از محور‌های عملیاتی تیپ ۲۷ را برعهده داشت. او پیشتر فرمانده گردان حبیب‌ابن‌مظاهر در همین تیپ بود، اما شاید کمتر کسی بداند که وزوایی اولین مؤسس تیپ سیدالشهدا (ع) هم به شمار می‌رود. وقتی که حاج داود کریمی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ کشوری (تهران) تصمیم گرفت یک تیپ دیگر از شهر‌های اطراف تهران تشکیل بدهد، وزوایی به فرماندهی آن برگزیده شد، اما وقتی به دوکوهه آمد، در صحبتی که با حاج احمد متوسلیان داشتند، قرار شد این تیپ فعلاً تشکیل نشود و شهید وزوایی و هسته اولیه تیپ سیدالشهدا (ع) به عنوان یکی از گردان‌های تیپ ۲۷ وارد عملیات فتح‌المبین شوند.

شهید وزوایی پیش از حضور در جبهه جنوب، کارنامه درخشانی در جبهه‌های غرب کشور داشت. او و نفراتی، چون شهیدان پیچک و محسن حاجی بابا در غرب کشور بسیار موفق عمل کرد و در اردیبهشت سال ۶۰ قله مرتفع بازی دراز را فتح کردند. بازی دراز همان قله‌ای بود که شهید بهشتی نیز به رزمندگان مخلص حاضر در آن منطقه رشک برده و گفته بود: «بازی دراز خانقاه عاشقان است.»

شهید وزوایی روحیات خاصی داشت. وقتی در عملیات بازی دراز مجروح شد و او را برای درمان به بیمارستان منتقل کردند، پزشکان از تحمل درد او بسیار شگفت‌زده شده بودند. وی پس از بهبودی به جبهه جنوب رفت و ماجرای تشکیل تیپ سیدالشهدا (ع) و ادغام آن در تیپ ۲۷ پیش آمد. در اینجا اتفاق جالبی بین شهید وزوایی و حاج احمد متوسلیان رخ داد که شرح آن را رزمندگانی، چون عباس برقی تعریف کرده‌اند. گویا در یک مقطع از آموزش نیروها، حاج احمد نسبت به بازگشت پیش از موعد گردان شهید وزوایی اعتراض و به عنوان فرمانده تیپ، شهید وزوایی را تنبیه می‌کند، اما وزوایی مقابل نیروهایش از انجام تکلیف تنبیه سرباز می‌زند و بحثی بین او و حاج احمد پیش می‌آید که نهایتاً به صلح و صفا ختم می‌شود.

آنطور که بسیاری از فرماندهان اذعان داشتند، محسن وزوایی یکی از فرماندهان صاحب‌نظر و هوش بسیار در امر فرماندهی جنگ بود. او اگر در همان سال‌های اول جنگ به شهادت نمی‌رسید، قطعاً می‌توانست در دیگر آوردگاه‌های دفاع مقدس، خوش بدرخشد و عملکرد خوبی داشته باشد، اما حاج محسن وزوایی که گویی شوق شهادت داشت، خیلی زود و در اولین روز از عملیات بزرگ الی بیت المقدس در جاده اهواز- خرمشهر به شهادت رسید. او در هنگام شهادت تنها ۲۲ سال داشت. عباس شعف یکی از شاهدان شهادتش می‌گوید: «وزوایی را دیدم که به همراه معاون دومش حسین تقوی‌منش و بی‌سیمچی‌شان به روی زمین افتاده بودند. سعی کردم با ملایمت چفیه سیاه رنگ دور گردن آقا محسن را باز کنم و با همان چفیه صورت خاک آلودش را پوشاندم. گوشی بی‌سیم را برداشتم و به فرمانده تیپ حاج احمد متوسلیان گفتم احمد، احمد، شعف، متوسلیان: شعف، احمد بگوشم «حاج آقا، خوب گوش کن؛ آتیش سنگین؛ محرم بی‌علمدار شد. آقا محسن... آقا محسن...»

برچسب‌ها:

نظر شما