شناسهٔ خبر: 52133740 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایمنا | لینک خبر

روز مادر به روایت ۲ زن سرپرست خانوار

روز قدردانی از مادران سرزمین‌مان، فرصت غنیمتی است که از زنان سرپرست خانوار یاد کنیم، بانوانی که در کنار وظیفه سخت مادری، بار مسئولیت تامین زندگی خانواده را نیز به دوش می‌کشند و گاهی در میان انبوهی از مشکلات، خود را فراموش شده می‌بینند و نیاز به حمایت‌های معنوی و پشتیبانی‌های شغلی بیشتری دارند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار ایمنا، آن زمان که مردان جاهل زنان و دختران خود را زنده به گور می‌کردند و پیامبر خود را ابتر می‌دانستند، خداوند متعال تمام کرامت و محبت خود را در قالب حضرت فاطمه زهرا (س) به پیامبر خود بخشید که ایشان الگوی تمام زنان مسلمان شدند، در جای جای زندگی این زن بزرگ قناعت، صبر، استقامت، سخت‌کوشی، عطوفت، مهربانی، ایثار، بخشش، مسئولیت‌پذیری و وفاداری را می‌توان دید. زنان سرپرست خانوار هم با تاسی به چنین الگویی در سنگر خانواده و اقتصاد مشغول فعالیت هستند و از نظر کار و کوشش و تربیت فرزندان موفق جایگاه مهمی دارند و لازم است جامعه با توجه، توانمندسازی و حفظ کرامت انسانی آنها در ایفای بهتر نقش تربیتی شأن در خانواده و جامعه به آنها کمک کند، در روز میلاد الگو و اسوه زنان موفق فاطمه زهرا (س) پای صحبت دو زن سرپرست خانوار نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

مریم عرب جعفری؛ همسر یک معلول ضایعه نخاعی در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا می‌گوید: متولد سال ۱۳۶۳ و ساکن منطقه جرقویه هستم، در سن ۱۶ سالگی ازدواج کردم و یک سال بعد از ازدواج، شوهرم دچار قطع نخاع از ناحیه گردن شد و بار زندگی روی دوش خودم افتاد، اوایل مغازه داشتیم و از اصفهان اجناسی می‌آوردم و در مغازه می‌فروختم مدتی بعد این کار را رها کردم چون سرویس رفت و آمد در این منطقه به سختی در دسترس بود، خودرویی خریدم و به عنوان اولین زن راننده منطقه جرقویه، شروع به کار کردم. از آن زمان تاکنون سرویس‌دهی به خانم‌ها را انجام می‌دهم و از شغلم هم راضی هستم چون حتی اگر درآمدش کم باشد، دست کم هم می‌توانم در ساعت‌هایی که لازم است خودم را به خانه برسانم و به همسر و فرزندم رسیدگی کنم.

چه حادثه‌ای باعث ضایعه نخاعی همسرتان شد؟

سال ۱۳۸۳ بود که همسرم در راه رسیدن به کارگاه ساختمانی، تصادف کرد و چون آمبولانس و امکانات کافی برای جابه‌جایی او به بیمارستان وجود نداشت، هنگام جابه‌جایی از خودروی شخصی، دچار قطع نخاع شد به طوری که پزشکان ۹۹ درصد آسیب دیدگی او را به دلیل پارگی عصب نخاع در هنگام جابه‌جایی تا بیمارستان اعلام کردند و ترمیم آن هم ممکن نیست و از آن سال تا به حال همسرم روی تخت است و حرکتی ندارد.

چرا این همه سختی‌های زندگی را به جان خریدید و آن را با عشق ادامه می‌دهید؟

زندگی با یک قطع نخاعی خیلی سخت است مشکلات مالی و روحی کمرشکن است، باید اعصاب و روحیه فولادی داشته باشی، از همه بدتر نگاه مردم است البته در یکی دو سال اخیر دید مردم به ویلچرنشینان بهتر شده ولی قبلاً هر جا می‌رفتیم دلسوزی می‌کردند حتی پیش از تولد پسرم مردم می‌گفتند چرا پایش نشسته‌ای! و باید جواب حرف مردم را هم می‌دادم. آشنایی ما با انجمن ضایعه نخاعی کمی مشکلات را کمتر و حالمان را بهتر کرد چون گاهی به جمع‌های فامیل و آشنایان دعوت نمی‌شدیم و کم لطفی‌هایی می‌دیدیم که ما را ناراحت می‌کرد. من از نگاه مردم بیشتر ناراحتم تا حل این مشکلات روزمره زندگی، گاهی برخی به جای کمک، چوب لای چرخ می‌گذارند اما آن زمان که این اتفاق برای همسرم افتاد، جوان‌تر بودم و در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم همیشه از حضرت زینب الگو می‌گرفتم که دنیا فانی است هرچقدر عمر کنیم می‌گذرد و آنها این همه سختی کشیدند ما انگشت کوچک آنها هم نمی‌شویم و خودم را مقایسه می‌کنم می‌بینم ما کاری انجام ندادیم.

بعد از بیماری همسرتان چه شغلی انتخاب کردید؟

خودروی شخصی دارم و بیشتر در مسیرهای بیرون شهر مثل اصفهان به نصرآباد یا نصرآباد به شهرضا کار می‌کنم و حتی اگر مسافری داشته باشم مسیرهای دورتر هم می‌روم، این دو سال به خاطر وضعیت کرونا دانشجویان زیاد رفت و آمد نمی‌کردند وگرنه دانشجویان کاشان و شیراز و مقصدهای دیگر هم داشتم، کارهای دیگری هم می‌توانستم انجام دهم ولی به خاطر موقعیت شوهرم نمی‌توانستم هشت ساعت بیرون از خانه بمانم و کار کنم، همسرم توان آب و غذا خوردن را هم ندارد و برای همین وقتی از خانه بیرون می‌روم، زمان را طوری تنظیم می‌کنم که بتوانم خودم را به صبحانه، ناهار و شام یا کارهای شخصی خانواده برسانم.

البته وسیله نقلیه‌ام شخصی نیست و همان سال ۱۳۸۶ که کارم را شروع کردم، مجوز تاکسی گرفتم اما چون در منطقه ما هنوز جا نیفتاده بود که یک خانم راننده بانوان باشد و خودم هم دوست نداشتم که به چشم بیایم، شکل تاکسی به خودرو ندادم، الان هم مسافرانم کسانی هستند که روی اصل آشنایی و شناخت و اعتمادی که به من دارند، تماس می‌گیرند و آنقدر کارم زیاد است که وقت نمی‌کنم به همه مسافران برسم.

از کارتان بگویید و اینکه خانه‌داری سخت‌تر است یا کار کردن در بیرون از خانه؟

یک فرزند چهار سال و نیمه دارم، از روزی که پسرم به زندگی ما آمد، مادرم برای نگهداری او به من کمک می‌کند وگرنه تا پیش از آن همه کارها را خودم انجام می‌دادم، برای کارهای خانه نیازی به کمک ندارم، حتی اوایل که این اتفاق برای همسرم افتاد، در جرقویه گاز نداشتیم و باید بخاری نفتی می‌گذاشتیم و وقتی در اوج سرما این بخاری خراب می‌شد، باید خودم آن را بیرون می‌بردم و تمیز می‌کردم، خلاصه مشکلات خیلی زیاد است و از همه سخت‌تر اینکه یک زن بخواهد بار زندگی را به دوش بگیرد، کمرشکن است.

درآمد شغل رانندگی با تورم امروز اصلاً جوابگو نیست، مشکل گرانی سوخت هم آزار دهنده است، مقدار زیادی از درآمدم نیز صرف تعمیرات ماشین می‌شود و خلاصه این شغل درآمد چندانی ندارد اما چون نمی‌توانم شغل دیگری انتخاب کنم، مجبورم با همه مشکلاتش کنار بیایم. در کنار این شغل، یک دفتر بیمه تأسیس کردم و در زمینه فرستادن تورهای زیارتی به مشهد نیز فعالیت می‌کنم اما همیشه فکر می‌کنم این لطف خدا بوده که خانه‌ای از خودمان داشتیم و مشکلات جابه‌جایی و اجاره‌نشینی را نداریم. مادر بودن هم سختی‌های خودش را دارد اما شغل بیرون خسته کننده است به ویژه برای من که وقتی به خانه برمی‌گردم باید به کارهای خانه و همسرم رسیدگی کنم و وقتی برای استراحت ندارم.

از سوی نهادی، حمایت نمی‌شوید؟

چند سال بود که بهزیستی مستمری شوهرم را قطع کرده بود چون کمیته امداد به اشتباه نامه‌ای به بهزیستی نوشته بود که ما را زیر پوشش خودشان اعلام کرده بود، مستمری ما قطع شد و الان دو سال است که دوباره برقرار شده اما مبلغی که برای کمک به معلولان پرداخت می‌کنند کافی نیست، مشکلات زیادی داریم، مدتی است که توزیع وسایل مورد نیاز معلولان جسمی، حرکتی قطع شده و مبلغ ۱۰۰ هزار تومان ماهیانه برای خرید لوازمی مانند کیسه و سونداژ واریز می‌شود در حالی که قیمت این وسایل در بازار چند برابر شده است.

بهترین تبریکی که برای روز مادر شنیدید چیست و چه انتظاری دارید؟

همین امروز صبح بود که در مسیر شهرضا از همسرم پیامک تبریک روز زن گرفتم و یک دنیا خوشحال شدم، درست است که نمی‌توانست برایم کادو بخرد یا رو در رو تبریک بگوید اما با پیامش خوشحال شدم همین طور صبح که پسرم مرا بوسید و تبریک گفت.

من قبل از تصادفی که برای همسرم اتفاق افتاد، روحیه بسیار خوبی داشتم، این حادثه اثر بدی در روحیه‌ام گذاشت به ویژه آنکه هر جا بخواهیم برویم به یک نفر نیاز داریم که در جابه‌جایی همسرم به من کمک کند، با این حال سعی کرده‌ام همیشه روحیه‌ام را حفظ کنم و وقتی ناراحت و بی‌حوصله است، هر طوری شده سعی می‌کنم حال و هوایش را عوض کنم، حتی برای خرید سلیقه‌اش را می‌پرسم بقیه می‌گویند حتی کسانی که شوهرشان سالم است اینقدر توجه نمی‌کنند دوستش داشتم و پای زندگی‌ام مانده‌ام و امیدوارم خدا کمک کند که بتوانیم ادامه دهیم.

دومین بانوی سرپرست خانوار، بانو فخری بابایی است که گفت‌وگو با او را در ادامه می‌خوانید:

چگونه دچار معلولیت و سرپرست خانوار شدید؟

سال ۶۹ بود که در گرایش دبیری زبان انگلیسی دانشگاه تهران پذیرفته و سال ۷۳ فارغ‌التحصیل شدم، بعد از چند سال تدریس به درخواست آموزش و پرورش با سمت مدیر دبیرستان ادامه به کار دادم سال ۷۹ ازدواج کردم که ثمره‌اش پسری به نام عرفان بود. در سال ۸۲ یعنی سه سال بعد از ازدواجم در حادثه تصادف دچار آسیب نخاعی شدم و همسرم در صحنه تصادف ضربه مغزی شد و فوت کرد و من با تن معلول و ویلچرنشینی با یک فرزند شیرخوار یک سال و نیمه تنها شدم.

چون کسی از من حمایت نکرد، بار مستاجری را هم به دوش کشیدم بعد از شش ماه زخم‌های بستر که سوغات بیمارستان بود، مدت‌ها طول کشید که به شرایط عادی زندگی برسم. وقتی با مسئولیت فرزند، اطرافم را خالی دیدم با تشویق ریاست اداره به چرخه کار برگشتم و آمدم در سمت مدیریت اجرایی به مدت ۱۰ سال روی ویلچر به کارم ادامه دادم. سال ۹۲ با استفاده از قانون جامع معلولان و با ۲۹ سال سابقه قبل از موعد بازنشست شدم.

بیماری من برخورد با پدیده‌ای ناشناخته به نام نخاع و معلولیت بود شاید اگر آگاهی امروز را داشتم، دچار این زخم‌های عمیق و هزاران عارضه نمی‌شدم، خلاصه با تأسیس انجمن حمایت از بیماران آسیب نخاعی استان، با همدردان خودمان جمع شدیم آموزش دیدیم، تبادل افکار کردیم و بالاتر از همه امید به زندگی پیدا کردیم.

هنوز هم به کار ادامه می‌دهید؟

بعد از بازنشستگی به خاطر هزینه‌های سنگین زندگی و هزینه‌های درمان و تحصیل فرزندم کارهای مختلفی کردم نمی‌توانستم پرستار بگیرم و تمام کارهای خانه را انجام می‌دادم، ترجمه زبان انگلیسی انجام دادم، شاگرد خصوصی زبان و شاگرد قرآن پذیرفتم گاهی هم تایپ پایان نامه و سوالات امتحانی برای همکاران انجام می‌دادم یا در تصحیح برگه‌های دبیرستان کمک می‌کردم، به ادبیات نیز علاقه دارم و داستان می‌نویسم، دوره دانشجویی در قرائت قرآن مقام‌هایی به دست آوردم و امروز هم در منزل خودم کلاس قرآن برگزار می‌کنم در کل این را باید بگویم که معلولیت شاید محدودیت همراه داشته باشد اما هیچ ممنوعیتی ندارد دو عنصر به من خیلی کمک کرد یکی تکیه به عصای ایمان و توکل و دیگری تکیه بر اراده و هدفمندی زندگی بود که توانستم کاستی‌ها، دردها و سختی‌ها را تحمل کنم اما از پا ننشستم چون آب هم اگر مدتی یک‌جا راکد بماند مرداب می‌شود.

از همه دوستانم و همکارانم و خیریه آسیب نخاعی استان اصفهان و تمام کسانی که از من حمایت کردند تشکر می‌کنم و بعد از ۱۸ سال وقتی به فرزندم نگاه می‌کنم خدا را شکر می‌کنم که چنین گوهری را به من عطا کرد. از مسئولان می‌خواهم به زنان سرپرست خانوار نگاه ویژه‌ای داشته باشند چون این زنان جز خدا پناهی ندارند و از طرفی بیشتر معلولانی که در انجمن با آنها سر و کار داریم، از قشر آسیب پذیر هستند.

کار بیرون از خانه سخت‌تر است یا امور خانه و تربیت فرزند؟

فرقی ندارد، هم کار بیرون و هم خانه را همزمان انجام می‌دهم، ولی فکر می‌کنم کار بیرون قدری مشکل‌تر باشد چون با توجه به وضعیتم، رفت و آمدم سر کار خیلی برایم دغدغه بود اینکه ویلچر در هر خودرویی جا نمی‌شد باید سرویس ویژه می‌گرفتم از سرویس حمل و نقل شهری نمی‌توانستم استفاده کنم و محل کارم باید مناسب‌سازی می‌شد از این نظر برای من کار بیرون از خانه مشکلات بیشتری داشت.

با بزرگ شدن فرزندتان مشکلات‌تان کمتر نشد؟

فرزندم در بیرون رفتن از خانه و کارهای خانه به من کمک می‌کند، بار زیادی از دوشم بر می‌دارد اما او هم دانشجوست و هزینه‌های تحصیل و درمانی خودم بسیار زیاد است، یکی از وسایل درمانی که نیاز دارم، کیسه‌های سُندی است که تا پیش از این به قیمت ۴ هزار تومان می‌خریدیم و به تازگی قیمت آن ۳۵ هزار تومان شده در حالی که بهزیستی بابت خرید وسایل پزشکی به معلولان ماهیانه ۱۸۰ هزار تومان پرداخت می‌کند که برای هزینه‌های ۸۰۰ هزار تومانی آن در ماه، مبلغ قابل توجهی نیست.

خواسته شما از مسئولان در مورد زنان سرپرست خانوار معلول چیست؟

اینکه به معلولان نگاه ویژه داشته باشند، حقوق ماهیانه یک میلیون برای معلولان جوابگو نیست، بسیاری از معلولان هم بیمه نیستند و تاکنون چندین نفر به خاطر نداشتن تشک مواج برای خواب شب و تشک ویلچر برای نشستن روزانه، دچار زخم بستر، عفونت‌های شدید و مرگ شدند. بنابراین از مسئولان می‌خواهم از نظر مالی معلولان را دریابند و یا شغلی برای ما فراهم کنند که از پس مخارج سنگین درمان و زندگی خودمان بر بیایید. در این روز از همه زن‌های سرپرست خانوار به ویژه زنان معلولان قدردانی می‌کنم که کمتر کسی است که زحماتشان را متوجه شود و یا احوال آنها را بپرسد، خواسته من این است که امتیازاتی برای زنان سرپرست خانوار در نظر گرفته شود.

برچسب‌ها:

نظر شما