شناسهٔ خبر: 52089393 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: شهرآرانیوز | لینک خبر

معلمان سرزمین ما

بهروز فرهمند- روزنامه نگار

صاحب‌خبر -

یکم. معلمان چه می خواهند؟ خواسته شان آیا برحق و منطقی است؟ یا این که فراتر از حق و حقوق شان را می خواهند؟

دوم. آنچه معلمان سرزمین ما می خواهند، مربوط به امروز و دیروز نیست؛ وقتی که دهه هاست، صدایشان را نشنیده ایم. وقتی سال به سال، شرایط اقتصادی صنف های دیگر- کم و بیش- بهبود یافت اما چنین رسیدگی درخور و هم ترازی برای معلمان رقم نخورد و خواسته بر خواسته و مطالبه روی مطالبه، تلنبار شد؛ نتیجه همین می شود که معلمی که صدایش از کلاس سه در چهار خودش فراتر نمی رود، به سیم آخر بزند و آبرویش را کف دست بگیرد و راه «اعتراض صنفی» را برگزیند. شما فکر می کنید، برای یک معلم آسان است که پلاکارد دست بگیرد و پیش چشم شاگردان امروز و دیروزش، صدا بلند کند که «حق و حقوق ما را بدهید؟».

سوم. امروز هم می توانیم، آنها را نبینیم و چشم بربندیم و بگوییم: ان شاالله گربه است! یا می توانیم، آنها را مزدور استکبار جهانی بدانیم و جیره و مواجب بگیر موساد و سیا! آیا اما دردی دوا می شود؟ چنان که -مثل برخی از خودمان- می توانیم، آنها را پرتوقع بنامیم و سه ماه تعطیلی تابستان را چماق کنیم و بر سرشان بکوبیم. اما خداوکیلی آیا انتقادهای این جماعت از شکم سیری است؟ بیایید کلاه خودمان را قاضی کنیم.

چهارم. روزگار نه چندان دور که پول نفت در این کشور بریز و بپاش می شد و هر سازمان و ارگان که گردن کلفت تر بود و زور بیشتری می داشت (شما بخوانید: قدرت لابی گری اش در نهادهای تصمیم سازِ بالادستی در دولت بیشتر می بود)، تکه بزرگ تری را از این کیک ثروت برای خودش برمی داشت و چه بسا به ریش دیگران هم می خندید، شاید وزارتخانه معلمان - برخلاف برخی وزارتخانه های دیگر- آن ضرب و زور را در دست اندازی به پول رانت نفتی نداشت و نتیجه آن شد که دست آموزش و پرورشی ها از تکه های بزرگ کیک کوتاه بماند و به برش های کوچکتر بسنده کنند. اما این روزها که چشم باز کرده اند و تفاوت های ریز و درشت را دیده اند، با خود می گویند: «ما از فلان سازمان و بهمان وزارتخانه، مگر چه کم داریم؟».

پنجم. بگذریم از همه این حرف ها. ... مگر نه این که مولای عدالت خواه ما فرمود: «هر کس که کلمه ای به من آموخت، مرا تا قیامت بنده خودش کرد.» مگر همین آموزه طلایی را سال ها در وصف جایگاه آموزش و دانش آموختن به کار نبرده ایم؟ اگر ادعای پیروی از آن امام شهید راه عدالت را داریم و در ادعای خودمان هم صادق هستیم، حال و روز نظام آموزش و پرورش ما آیا باید این باشد؟

ششم. آن قیاس های دیگر که به ارزش و منزلت معلمان در کشورهای ژاپن و سوئد و آلمان اشاره می کند، پیشکش! ما چه کار داریم به فلان کشور که در آن، معلم را بر فرق سر می نشانند و حلوا حلوا می کنند و به قدر حقوقدان و خلبان و پزشک تحویل می گیرندش!

هفتم. فکر نمی کنم، فهمیدن حرف دل معلمان چندان سخت باشد. آنها پیچیده سخن نمی گویند؛ «همان درصدهای افزایش حقوق و مزایا را که سالانه برای برخی وزارتخانه های شاید نورچشمی تصویب می کنید، همان مقدار- و نه بیش- را برای ما نیز درنظر بگیرید.» به نظر شما آیا خواسته شان بی جا است؟

هشتم. تکلیف شان را روشن کنید. استخوان لای این زخم کهنه نگذارید. مبادا سرکار بگذاریدشان. اگر وعده هایی را که سال ها پیش داده بودند، سر وقت خودش و سال به سال اجرا می کردند، بی شک در سال 1400 وعده های داده شده و اجرا نشده، روی هم دپو نمی شد و کار به این جا نمی رسید. حالا هم شما

- مسئولان عزیز- وعده دور و دراز ندهید. اگر می خواهید قول بدهید، همان اندازه که می توانید اجرا کنید و قانون دست تان را باز می گذارد، وعده بدهید و بی درنگ هم اجرا کنید تا قوت قلب پیدا کنند. تا بفهمند که عزیز و عزتمند هستند و همه ما قدرشان را می دانیم.

نهم. من نمی دانم در کارگروه های کارشناسی که خواسته های معلمان را پیگیری می کنند، چه می گذرد؟ نمی دانم تاکنون چه وعده هایی داده شده و تا کجا در عملی کردن قول و قرارها پیش رفته اند؟ اما همین را می دانم که منطق حکم می کند، مطالبات معلمان را زمان بندی و به کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت تقسیم کنیم و در بازه های زمانی و سر وقت، هر دسته از این وعده ها را اجرا کنیم. باز هم عرض می کنم که مبادا وعده سر خرمن بدهیم. آموزگارانی که ما فرزندان خودمان را به دست شان سپرده ایم، انسان های منطقی و خردورز هستند و سرشت شان با راستی و درستی و صداقت است.

دهم. مثل روز روشن است که برخی موج سواران می خواهند، مطالبات معلمان را به سمت و سوی دیگر بکشانند و ماهی چاق و چله خودشان را از آن آب گل آلود بگیرند؛ چنان که برای هر تجمع صنفی دیگر در ایران، همین خواب و خیال را دارند.

از منظر همان «گل آلود کنندگان آب»، هر قدر که نقد و انتقادهای معلمان از چارچوب حقوقی و صنفی دور و دورتر شود و هر اندازه که شکل و شمایل رادیکال و افراطی پیدا کند، بهتر است. اما کیست که نداند، آن بداندیشان -به قدر دانه ارزنی- دلسوز معلمان ایرانی نیستند؟ شکر خدا که قشر فرهنگی ما این واقعیت را می داند و دم به تله نمی دهد. معلمان ما نمی گذارند، دیگرانی- از راه دور یا نزدیک- سوار بر موج خواسته های صنفی شوند و دبیران و آموزگاران را بدنام کنند.

یازدهم. روا نداریم، معلمان این سرزمین برای امرار معاش به کار دوم و سوم رو بیاورند. این قشر فرهنگی را اگر در همان قالب نظام آموزشی تامین مالی کنیم و اضافه کاری و شغل دوم آنها را نیز در چارچوب آموزش خصوصی و تدریس خانگی ببینیم، دیگر کمتر شاهد صحنه هایی از این دست خواهیم بود که یک معلم به مسافرکشی با خودرو شخصی روبیاورد و بخواهد از دست مسافری کرایه بگیرد که دانش آموز خودش در کلاس درس هست!

دوازدهم. پس از تحریر: متن را که خواندم، دیدم انصاف نیست، این نکته واپسین را از قلم بیندازم؛ این که کارکنان سازمان ها و نهادهای دیگری نیز هستند که چه بسا دریافتی ماهانه شان از آموزش و پرورشی ها کمتر است اما همچنان صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند. یک مددکار بهزیستی را درنظر بگیرید که سختی کمرشکن کار خودش را دارد و اگر سفره دلش را باز کند و از دریافتی ماهانه اش بگوید، هر جنبنده ای را می گریاند. کم نیستند کسانی که شاید هیچ صدایی ازشان بلند نشود یا دست آنها به تریبون یا مقام بالادست نرسد اما سزامند است که هم رسانه و هم حاکمیت، آنها را هم ببینند و بشنوند و خواسته های معیشتی شان را بازتاب و پاسخ درخور بدهند. سخن آخر این که خط کش و متر رسیدگی و معیار و مبنای احقاق حق، نباید «صدای بلند»تر باشد.

نظر شما