شناسهٔ خبر: 51215700 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایلنا | لینک خبر

تحلیلگر سیاسی لبنان در گفت‌وگو با ایلنا:

استعفای قرداحی گامی برای سلب بهانه‌های داخلی و خنثی کردن توطئه‌های خارجی بود/ خوانش نادرست ژئوپلیتیک در منطقه، سران سعودی را دچار خطای محاسباتی کرده است

تحلیلگر سیاسی لبنان تاکید کرد که استعفای وزیر اطلاع‌رسانی لبنان برای ممانعت از توطئه کشورهای عربی و سلب بهانه از سرسپرده‌های داخلی صورت گرفت.

صاحب‌خبر -

«جورج قرداحی» وزیر اطلاع‌رسانی لبنان سه روز پیش و در پی موضع‌گیری‌های تند عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در قبال اظهاراتش مبنی بر بیهوده بودن جنگ علیه یمن استعفا کرد. اما ناظران و کنشگران داخلی در لبنان و خارج از آن، اظهارات قرداحی را تنها دستاویزی برای عربستان سعودی به منظور ادامه سیاست‌های خصمانه علیه لبنان و به ویژه تخریب نقش محور مقاومت و حزب‌الله در کانون تصمیم گیری های این کشور می‌دانند که البته پشت صحنه این سیاست‌ها نیز اجرای دیکته‌های غرب و آمریکا توصیف می‌شود.

خوانش‌های متفاوتی از استعفای قرداحی و دلایل و عوامل آن وجود دارد که گرایش‌های سیاسی  در این روند بی‌تأثیر نبوده است. در همین رابطه «علی النقر»، تحلیلگر و فعال سیاسی لبنان در تشریح وقایع اخیر و ترسیم صحنه سیاسی لبنان پس از استعفای قرداحی به پرسش‌های مطرح شده پاسخ گفت:

چرا «جورج قرداحی» حاضر به استعفا شد؟ به نظر شما این کار تحت فشارهای مستمر صورت گرفت؟

اگر بخواهیم دلیل واقعی استعفای جورج قرداحی را که شخص وی از همان ابتدا با آن مخالفت کرد و بلکه آن را برای حفظ آخرین ذره‌های باقی مانده از کرامت مردم محاصره‌شده با تحریم های اقتصادی و سیاسی جهانی نپذیرفت، ریشه‌یابی کنیم، به این باز می‌گردد که مردمی به استعمارگر جدید نه گفتند و تاکید کردند که فلسطین قطب‌نمای اول است؛ به هر قیمتی که باشد. با این حال، حوادث به قدری از زمان سبقت گرفت که بیانیه شخصیتی تأثیرگذار مانند قرداحی آن هم قبل از هرگونه تعهد سیاسی حکومتی، صحنه را متحول کرد و بزرگ‌نمایی ماجرا دشمنی را از اتاق سیاه به صحنه عمومی کشید که اگر حتی اظهارات قرداحی نبود، شخصیت دیگری عامل تسریع سیستماتیک حوادثی می‌شد که عربستان سعودی با همدستی مستعمره‌های عرب خود رقم زد. همه می‌دانیم که سران سعودی مانند قیم با کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس رفتار کرده و همه شهروندان لبنانی شاغل در خلیج‌فارس را به گروگان‌های اقتصادی تحت سلطه آمریکایی-یهودی و اعمال فشار کشورهای عربی تبدیل کرده‌اند. 

در حقیقت اقدام قرداحی هر گونه بهانه‌ای را برای سوء استفاده از اظهاراتش سلب و توطئه کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس را برملا کرد تا هیچ بهانه ای برای مزدوران و سرسپرده‌های داخلی و تکرار ادعاهای تاریخ مصرف گذشته آنها باقی نماند. 

به نظر شما با توجه به این‌که قرداحی تأکید کرده بود که مشکل، شخص وی نیست بلکه هدف، حزب الله است، استعفای وی منجر به حل مشکلات می‌شود؟

حتی اگر قرداحی استعفا نمی‌داد و از کابینه عزل و برکنار می‌شد، آل سعود تا زمانی که لبنان تسلیم سیاست‌هایشان نشود، از آن راضی نخواهند بود. مسبب این حوادث هیچ وزیری نبوده و نخواهد بود، بلکه عربستان از این موضوع به عنوان کارت فشاری برای تضعیف حزب‌الله و مقاومت در لبنان و اعمال سلطه آمریکا توسط ریاض بر این کشور استفاده می‌کند. اکنون ما با سه سناریو روبه‌رو هستیم که امکان پیاده شدن هر سه با هم وجود دارد:

صحنه اول: فرانسه و عربستان از استعفای قرداحی استقبال کنند و روابط به تدریج با نوعی تعلل و تحقیر بیشتر حاکمیت لبنان در ازای به دست آوردن ریزه‌خواری ‌هایی ناشی از درآمدهای گردشگری خلیج فارس به دوران قبل بازگردد اما با این تفاوت که کشور را در باتلاق بدهی های خارجی بیشتر فرو برده و درگیری را از مدل دیپلماتیک به یک درگیری انتخاباتی تبدیل کند که در آن عربستان سعودی، فرانسه و سازمان‌های جامعه مدنی تحت حمایت آمریکا برای مقابله با محور مقاومت و ممانعت از دستیابی این محور به  اکثریت پارلمانی به عنوان پیش‌شرط تشکیل دولتی مشروع با حضور مقاومت  ایفای نقش می‌کنند. 

صحنه دوم، برآیندی از بیانیه مشترک «محمد بن سلمان» ولیعهد سعودی و «امانوئل ماکرون»، رئیس جمهوری فرانسه است که علنا محور مقاومت و فعالیت‌های سیاسی و نظامی آن را شیطانی توصیف و به فشار اقتصادی بیشتر و تحریم‌های بیشتر تحت پوشش رسانه‌ای و مالی کشورهای عربی تهدید کرد.

صحنه سوم: سناریویی که برای صحنه سوم متصور می‌شود، اینکه عربستان سعودی به یک میانجی غربی متوسل شود و بخواهد از تصمیم احمقانه خود کوتاه آمده و سفیر ریاض را به بیروت بازگرداند تا به همان خرابکاری هایش تحت حمایت آمریکا ادامه دهد. 

نقش فرانسه در این بحران چیست؟ به نظر شما ماکرون برای استفاده و بهره برداری از این حوادث در راستای کارزار انتخاباتی خود وارد منطقه شده است؟ 

از همان لحظات نخست که متحدان پیروز در جنگ جهانی دوم سرزمین‌های امپراتوری عثمانی را تقسیم کردند، لبنان تحت سلطه فرانسه قرار گرفت و فرانسه خود را به عنوان مادری مهربان جا زد، اما از نظر سیاسی، رئیس‌جمهور فرانسه، هر که باشد، نقش کمیساریای عالی را بازی می‌کند که بحران‌ها و روابط خارجی را به بهانه حمایت از مسیحیان و حقوق آنها در شرق و اینکه فرانسه دوست لبنان است، تعریف و مدیریت می‌کند. اینجاست که تناقض موجود آشکار می‌شود و نشان می‌دهد که یک اشغالگر و جلاد نمی‌تواند دوستی برای طعمه قربانی باشد. 

بر این اساس، سفر ماکرون با القاب و عناوینی چون طرح ابتکاری، نخستین مورد به ویژه پس از حوادث چهارم آگوست نبوده و بر کسی پوشیده نیست که یکی از منافع مشترک فرانسه و عربستان سعودی که در روزنامه فایننشال‌تایمز بریتانیا هم اعلام شد، در ارتباط با شرکت‌هایی در زمینه صنایع نظامی بین دو شرکت «ایرباس» و «ویجک آئرو» فرانسه و «آرامکو» عربستان سعودی و همچنین موضوع تعیین مرزهای دریایی، ثروت نفتی و طمع شرکت‌های فرانسوی نسبت به این ثروت است. 

قرداحی در اظهارات خود تاکید کرده بود که جنگ یمن نمی‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند. شما به عنوان یک کنشگر سیاسی چه تحلیلی از این موضوع دارید؟

جنگ یمن دور سختی از یک جنگ بزرگ است که برای عربستان سعودی هزینه های نجومی به بار آورد و اگر این پول صرف صرف خرید آب می‌شد، ارتش اشغالگر را غرق و فلسطین را آزاد می‌کرد.

قطعا یمن با راه حل سیاسی که البته خوشایند آمریکا و متحدانش نخواهد بود،  به این جنگ بیهوده و فرسایش پایان خواهد داد و میخ آخر را به تابوت حضور آمریکا در منطقه خواهد زد. آمریکا امروز با ابرقدرتی مثل چین مواجه است و برای تضمین بقای خود در منطقه به هر دستاویزی چنگ می زند تا شاید حتی به روزنه‌ای در منطقه دست یابد. بنابراین، جنگ یمن طولانی نخواهد شد.

چه تعریفی از رفتار این روزهای عربستان به ویژه دخالت در امور کشورهای دیگر و ایجاد بحران در آنها دارید؟ آیا ریاض می تواند به این سیاست بدون بازتاب آن بر آینده خود ادامه دهد؟

عربستان سعودی همان طور که «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری پیشین آمریکا آن را گاو شیرده توصیف کرد، برای امنیت خود به آمریکا باج می‌دهد و در حال حاضر نیز تلاش می‌کند خود را رهبر کشورهای عرب زبان جلوه دهد تا بتواند ظاهری متفاوت از خود ارائه کند، اما همین کشور مدعی، آرمان فلسطین را به بهایی ناچیز فروخت و پرچم خیانت در دست سران سعودی بالاست، یک بار علیه فلسطین، یک بار علیه یمن، بار دیگر با اعزام تروریسم به کشورهای دیگر و گاه با تحریم کشورها. اما بزرگ‌ترین صدمه و آسیبی که به لبنان وارد کرد، گروگان گیری «سعد الحریری» نخست‌وزیر پیشین لبنان و اجبار وی به استعفا بود. 

عربستان سفرای خود را برای مدیریت عملیات و نقض حاکمیت کشورها اعزام می‌کند؛ گویی نقش یک سرباز مزدور برای آمریکایی‌ها را بازی می‌کند. اما با این همه خیانت باز هم نمی‌تواند حفظ و بقای مرزهای جغرافیایی و سیاسی خود را تضمین کند و کوچک‌ترین سرپیچی از فرمان غرب، می‌تواند خطر بزرگ تجزیه رابرای آن به همراه داشته باشد چنانچه نسخه سایر کشورهای عربی چون سودان و سومالی و عراق و سوریه و حتی لبنان برای آن اجرا خواهد شد. 

از این منظر آیا می‌توان گفت که سیاست‌های آل سعود در منطقه نخ‌نما شده و این کشور را به باتلاقی از اشتباهاتی غیر قابل جبران و پر هزینه فرو برده است؟

سیاست استکبار و برتری‌جوئی زمانی که با لجاجت و حماقت مسئولان و خوانش نادرست ژئوپلیتیک در منطقه همراه شود، معادله ناهمگنی را برای صاحبان آن به ارمغان می‌آورد که بزرگ‌ترین مصداق آن، خسارت‌ها و شکست‌های دشمن صهیونیستی در منطقه و پروژه آن است.

عربستان سعودی هم از این قاعده مستثنی نیست و اسیر سیاست های داخلی و وابستگی به آمریکا شده است که ماحصل آن فقط ضررهای مادی و اقتصادی و درگیری‌های داخلی بیشتری در بین خاندان حاکم است. بنا بر این هرگز از این باتلاق رهای نخواهد شد و همچنان باید تکرار کرد که جنگ علیه یمن بیهوده بوده و خواهد بود.

نظر شما