به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «دلالتهای هبوط حضرت آدم در الاهیات» امروز سهشنبه 9 آذرماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین عبدالله محمدی، استادیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد. در ادامه سخنان وی را میخوانید.
بنده ابتدا اصول موضوعه نظریه مرحوم علامه طباطبایی که جریان هبوط بر آن مستقر شده را بیان و سپس به تحلیلی که ایشان بر مراحل خلقت حضرت آدم دارند و در در نهایت به نتایج این نوع نگاه در ساحتهای مختلف الهیات میپردازم که برخی از آنها را خود علامه بیان کردهاند. درباره اصول موضوعهای که علامه طباطبایی از جریان خلقت آدم دارند، باید گفت که ایشان جهانشناسی قرآنی را با نگاه حِکمی دنبال میکنند و اصولی به عنوان قواعد دارند که اگر آنها را ندانیم و فقط به عبارات مقطع ایشان مراجعه کنیم، احتمال سوءتفاهم نسبت به دیدگاه ایشان وجود دارد.
اصول هستیشناسانه علامه طباطبایی
یکی از اصولی که علامه طباطبایی استفاده میکند، «خزائن هستی» است. ایشان بر اساس نگاه تشکیکی که از حکمت متعالیه دریافت کردهاند، معتقد هستند که حقیقت وجود دارای مراتب است و بین مراتب وجود، تباین نیست، بلکه یک نظام تشکیکی سلسلهوار از بالاترین مرحله یعنی وجود حضرت حق تا پائینترین مرحله وجود دارد و هر چه از مرحله پائین به سمت بالاتر میرویم، کمال بیشتر میشود و چون این رابطه علی و معلولی است. بنابراین نتیجه میگیرند تمام اشیایی که در عالم طبیعیت میبینیم، هرکدام مراتب بالاتری در عوالم بالاتر دارند که گسسته از آن هم نیستند. علامه در تفسیر آیات متعدد موضوع خزائن هستی را بیان کرده و به حقیقت آیه 21 سوره هجر اشاره میکنند که خداوند فرموده است: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛ و هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه منبع و خزانه آن نزد ماست، اما ما از آن بر عالم خلق الاّ به قدر معین (که مصلحت است) فرو نمیفرستیم».
اصل دیگر هستیشناسانه علامه طباطبایی، «رابطه خلق و امر» است. در آثار علامه، ملاحظه میکنیم که هر مخلوق مادی، دو حیثیت ثابت و متحرک دارد. حقیقت ثابت در حقیقت نسبت وجود این مخلوق با مبادی برتر را بیان میکند. اصل سوم هستیشناسانه «تطابق تکوین و تشریع» است. وی معتقد است که همه آموزههایی که در دین و به طور خاص قرآن وجود دارد، بر توحید فطری و انطباق با قوانین هستی سامان پیدا کرده است و آنچه در اوامر الهی میبینیم، یک سری اوامر اعتباری صرف نیستند، بلکه یا نفس حقیقت تکوینی را بازگو میکنند یا به یک سری حقایق تکوینی باز میگردند.
اصول زبانشناختی علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در کنار این مبانی هستیشناختی برخی مبانی زبانشناختی هم دارند؛ از جمله اینکه زبان قرآن قابل فهم است و رابطه بین صفات خداوند و مخلوق اشتراک معنوی است. اصل دیگر زبانشناختی که علامه بر اساس آن ماجرای هبوط آدم را بیان میکند، واقعنمایی زبان قرآن است. ایشان مکررا تأکید میکنند نگاههایی که زبانِ دین را اسطورهای میدانند، قابل پذیرش نیستند. ایشان معتقد است دین بر اساس واقعیت سامان پیدا کرده، لذا اگر زبان دین هم واقعنما فرض نشود، با هدایتگری آن در تعارض است.
علامه طباطبایی میفرمایند زبان قرآن در اینجا زبان تمثیل است. برخی از افراد که با منظومه فکر ایشان آشنا نیستند ممکن است این ذهنیت را پیدا کنند که علامه طباطبایی میخواهد بگوید زبان قرآن اسطورهای است در حالی که باید دانست مَثَل یا تمثیل در زبان علامه طباطبایی، اصطلاحی خاص است؛ همانگونه که تأویل نیز در زبان ایشان اصطلاحی خاص و با دیدگاه دیگران متفاوت است. ایشان تأویل را از سنخ الفاظ و مفاهیم نمیدانند بلکه آن را همان حقایق خارجی میدانند که قرآنِ مکتوبِ نازله، آن حقیقت خارجی است لذا تمثیل نیز معنای خاصی دارند و به معنای غیر واقعنما بودن نیست بلکه وی تمام حقایق قرآنی را مَثَل برای حقایق بالاتری میدانند که قرآن تنزل یافته آن است.
دیدگاه علامه درباره جریان خلقت آدم
علامه طباطبایی معتقد است جریان خلقت حضرت آدم بیش از اینکه یک مسئله تاریخی صِرف باشد یک بحث انسان شناسانه را برای ما تبیین میکند. وی معتقد است قرآن چند مرحله را در خلقت حضرت آدم توضیح میدهد که مراحل زمانی نیست و هرکدام از اینها دلالت خاصی دارد. وی میفرمایند جریان خلقت حضرت آدم، چند مرحله شامل خلافت، تعلیم اسماء، سجده فرشتگان، سکونت در بهشت، نزدیک شدن به شجره و جریان هبوط دارد. ایشان معتقد است وقتی خدا بنا بر خلقت آدم داشت خطاب به فرشتگان گفت میخواهم برای خودم خلیفهای در حیاتِ دنیا معرفی کنم. این خلافت یک امر اعتباری و تشریفاتی نبود، بلکه یک مرتبه تکوینی و هستی شناسانه بود، چراکه خلیفه با صرف یک اعتبار و قرارداد، معین نمیشود، بلکه اگر میخواهد خلافت داشته باشد، باید به گونهای باشد که آثار وجودی حضرت حق در وجود وی محقق شده باشد.
بعد از این اعلان الهی، فرشتگان نسبت به این موضوع سؤال کردند و گفتند کسی که میخواهید به عنوان خلیفه معرفی کنید باید حکایت وجودی از حضرت حق داشته باشد، در حالی که اگر این موجود در زمین قرار بگیرد فساد و خونریزی خواهد داشت. علامه طباطبایی میفرماید این سخن اعتراضی نبود و مبنای آن نیز این بود که فرشتگان دو ویژگی را با هم لحاظ کرده بودند که یکی طلب نامحدود انسان بود و دوم اینکه در حیاتِ زمین نیز محدودیت وجود دارد و نتیجه آن نیز خونریزی و فساد در زمین است. ایشان معتقدند خداوند متعال در پاسخ به این سؤال فرشتگان آنها را تکذیب نکردند، بلکه فرمودند حقیقتی قرار است در اختیار این آدم قرار گیرد که شما از آن بیاطلاع هستید و جبرانکننده این مسائلی است که در حیات زمینی وجود دارد.
بعد از این مسئله، تعلیم اسماء رخ میدهد و خداوند میفرمایند همین مسئله منجر به خلافت آدم شد. ایشان معتقدند این اسماء نمیتوانند از سنخ مفاهیم و لغات باشند، بلکه الفاظ بعد از قرارداد و اعتبار شکل میگیرند و وقتی آدم، علم به اسماء پیدا میکند با مراتب علی و معلولی ارتباط پیدا میکند که برتر از آدم و فروتر از پروردگار در نظام آفرینش هستند. پس از این ماجرا فرشتگان سجده کردند. ممکن است سؤال پیش بیاید که سجده فرشتگان به چه معناست و فرشتهای که جسم و وزن ندارد، چگونه اینکار را میکند؟ علامه طباطبایی میفرماید سجده در اینجا به معنای خضوع و اطاعت است و آنان مطیع محض حضرت آدم شدند. در همین جا بود که ماجرای تمرد ابلیس پیش آمد و علامه بحثی مفصل درباره آن دارد.
بعد از این ماجرای سکونت آدم و حوا در بهشت پیش میآید و نزدیک شدن به یک شجره برای آنها ممنوع بوده تا اینکه ماجرای وسوسه شیطان پیش میآید. علامه درباره وسوسه شیطان معتقدند شیطان از یک میلِ فطری آدم سوء استفاده کرد و مغالطهای را ترتیب داد؛ بدین شکل که گفت ای آدم تو میل به جاودانگی داری، اما بدن تو فانی است و طبیعتاً تو با این حقیقتِ بدنی نمیتوانی به جاودانگی برسی لذا برای رسیدن به جاودانگی به توصیه من گوش کن و از این درخت تناول کن. مغالطه شیطان این بود که هویت آدم را بدن او معرفی کرد و علامه طباطبایی در جاهای مختلف به این مغالطه اشاره کردهاند.
ماجرای هبوط حضرت آدم
بلافاصله بعد از نزدیک شدن آدم به شجره، طبق آیه قرآن زشتیهای او مشخص میشود. علامه معتقد هستند که زشتیها را نباید به یک عضو خاص محدود کنیم، بلکه منظور این است که تمایلات حیوانی حضرت آدم از آنجا آشکار شد. بعد از این ماجرا، مسئله هبوط رخ میدهد. علامه تأکید میکند که قرار است نقطه عزیمت خلافت آدم از حیات زمینی باشد و تمام این مراحل مقدماتی، مراحل تکوین ساختار وجودی آدم بودهاند، چراکه حیات دنیوی وی نیازمند چنین ویژگیهایی بود. این خلاصهای از مراحل آدم است تا وقتی به هبوط میرسد. البته منظور، هبوط مکانی نیست و آدم با یک سفینه به کره زمین نیامده است، بلکه منظور این است که تنزلی در جایگاه حضرت آدم رخ میدهد.
سؤال این است آیا جریانی که قرآن نقل میکند، جریان خلقت حضرت آدم یا بیانگر مراحل وجودیِ نوعِ انسان است که علامه طباطبایی میفرماید این مراحل اختصاصی به حضرت آدم ندارد، بلکه بیانگر ساختار وجودی انسان است. علامه طباطبایی بر همین اساس معتقدند که همه انسانها توانایی خلیفة اللهی را دارند. اگر اینچنین باشد، میتوان استفادههای انسانشناسانه زیادی از این موضوع کرد که در جاهای دیگر قابل دسترسی نیست. تمام مباحثی که علامه مطرح میکند، تصویری از جریان خلقت ساختار وجودی انسان است، لذا اگر این پیشفرضها را بپذیریم، در مباحث الهیاتی و تفسیری نیز تأثیر میگذارد و مثلاً میتوانیم خوانش جدیدی از نبوت داشته باشیم.
انتهای پیام
نظر شما