شناسهٔ خبر: 50280776 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دیدبان ایران | لینک خبر

عباس مهری اردستانی:

برای هم میهنانمان در آن سو و این سوی ارس/ اگر کسی مدعی پیوستن سرزمینی به سرزمین دیگر باشد، آن ما هستیم، نه الهام علی اف

در این میان به ذهنم رسید تا تنها چند نمونه از دل نوشته هایی را که توسط بزرگان آذربایجان نوشته شده و در آن از حسرت سرزمینهای از دست رفته در شمال ارس سخن گفته شده بیان کنم تا آنانی که توسط خبرگزاری های پان ترکیسم آنکارا و باکو اخبار زهرآلود دریافت می کنند، به ایرانی بودن خود بیشتر بیندیشند و داغ مردم ایران را پس از 190 سال از انعقاد عهدنامه ننگین ترکمنچای تازه نکنند زیرا اگر کسی مدعی پیوستن سرزمینی به سرزمین دیگر باشد، آن ما هستیم و نه الهام علی اف و مزدوران قلم بدست نشسته در بادکوبه که ذهن نوجوانان و جوانان اران و شروان را با یاوه سرایی هایی که خود می بافند و از اندیشه های اردوغان پیروی می کنند مسموم می سازند.

صاحب‌خبر -

دیده بان ایران- عباس مهری اردستانی، پژوهشگر با انتشار یادداشتی نوشت: اگرچه از کرانه های رود ارس خبرهایی حاکی از تنش میان ایران و کشوری با عمر 30 ساله می رسد اما حقیر سراپا تقصیر که نزدیک به 50 سال است تاریخ می خوانم و تاریخ می نویسم لازم دیدم بخشی از یافته های خود را در این باره قلمی کنم تا هم میهنانم را که  در این سو و آن سوی ارس زندگی می کنند و احتمالا از برخی وقایع آگاهی ندارند  و اخبار خود را از خبرگزاریهای آنکارا و باکو دریافت می کنند حقایق را دریابند و خود به قضاوت بنشینند.

ابتدا بگویم که بنده ساکنان دو سوی ارس را ایرانی می دانم چه آنکه در بیشتر سفرنامه هایی که خارجیان درباره قفقاز، پس از جدا شدن از پیکره ایران نوشته اند آنان را ایرانی معرفی کرده اند و نکته جالب اینکه حتی پس از انقلاب مشروطیت هم ساکنان اران و شروان که به غلط جمهوری آذربایجان نامیده می شود خواهان انتخاب نماینده برای مجلس شورای ملی بودند!

و اما بعد؛ 

چندی پیش که پژوهشی را درباره رابطه زبان پارسی و موسیقی ایرانی در دست تهیه داشتم به نکته ای پی برده و آن را با اساتید فن مطرح نمودم که در نهایت یافته های من حاکی از برخی کم کاری ها در حوزه فرهنگی توسط دولتهای پس از انقلاب بود؛ کم کاریهایی که شوربختانه آنگونه که باید و شاید در رسانه ها بدان پرداخته نمی شود و از ابزارهایی همچون موسیقی و آواز ایرانی در حمایت از موجودیت ایران استفاده نمی شود. در این میان چنانکه می دانیم بخاطر برخی مسائل و عملکردها بویژه پس از فضای ملتهب برآمده از انقلاب و بویژه تعطیلی موسیقی با کلام، زبان فارسی در کشورمان بویژه در برخی استانها که فارسی زبان نبودند به محاق رفت و کار بدانجا کشید که هم میهنان عزیزی همچون آذریها ، کُردها و حتی فارسها برای پر کردن اوقات فراغت و یا نیاز موسیقیایی خویش ناچار شدند تا التجا به بیرون از مرزهای کشور ببرند که این خود موجب سوء استفاده دشمنان ایران و برخی کشورهایی شد که به دنبال فرصت برای ضربه زدن به موجودیت ایران عزیز بودند. شوربختانه این مجال برای آنان مهیا شد و کم کاری های ما در عرصه های فرهنگی و هنری موجب گردید تا زبان فارسی در این استانها بتدریج مهجور بماند و آش آنقدر شور شود که حتی در تبریز پایتخت دوم ایران برخی جوانان ناآگاه که توسط رسانه های باکو و آنکارا اغوا شده اند، پناه به پان ترکیسم برده و به مام میهن و زبان ملی آن دشنام دهند. چنانکه این کج رفتاری ها و فریاد های ضد ایرانی و ضد زبان فارسی در پائیز سال 98 توسط پان ترکسیت ها در ورزشگاه یادگار تبریز شنیده شد اما متاسفانه برخوردی صورت نگرفت.

در این میان به ذهنم رسید تا تنها چند نمونه از دل نوشته هایی را که توسط بزرگان آذربایجان نوشته شده و در آن از حسرت سرزمینهای از دست رفته در شمال ارس سخن گفته شده بیان کنم تا آنانی که توسط خبرگزاری های پان ترکیسم آنکارا و باکو اخبار زهرآلود دریافت می کنند، به ایرانی بودن خود بیشتر بیندیشند و داغ مردم ایران را پس از 190 سال از انعقاد عهدنامه ننگین ترکمنچای تازه نکنند زیرا اگر کسی مدعی پیوستن سرزمینی به سرزمین دیگر باشد، آن ما هستیم و نه الهام علی اف و مزدوران قلم بدست نشسته در بادکوبه که ذهن نوجوانان و جوانان اران و شروان را با یاوه سرایی هایی که خود می بافند و از اندیشه های اردوغان پیروی می کنند مسموم می سازند.

هنوز یادمان نرفته که زین العابدین مراغه ای نویسنده کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ در عصر قاجار درباره خاک ایران و مام میهن چه گفته و خاک ایران را همچون سرمه بر چشم کشیده و از جدایی قفقاز با ناراحتی سخن گفته؛ آنجا که پس از بازگشت از عثمانی به مرز ایران می رسد و می نویسد:

... کالسکه چی گفت: آن طرف نشان خاک ایران و این طرف نشان خاک روسیه است، به کالسکه چی گفتم: لطفا قدری بایستید، من کاری دارم. به خیالش به آبریزگاه نیازمندم، گفت: صبر کن آب نزدیک است، آنجا پایین بیاید. گفتم: به آب احتیاجم نیست، سرکارم با خاک است. او نیز کالسکه را نگه داشت، من پایین آمده، مشتی از خاک پاک برداشتم، بوسیده و بوییده بر دیدگان مالیدم و گفتم: ‌ای تربت پاک و ‌ای سرمه چشمان نمناک، شکر خدای را که دیدارت به من روزی شد و دیده به دیدارت روشنایی گرفت. تو ‌ای ایران که پناهگاه نیازمندان و مدفن نیاکان مایی، تویی که در مهد ناز خود ما را پروردی و به ناز و عزت نشو و نما دادی، در وصف تو چه گویم که در خور قدر بلند تو باشد! خلاصه گریه راه گلویم را بست و بی اختیار اشک چشمانم نثار آن خاک پاک شد. در این میان کالسکه چی در نهایت تعجب به من گفت: آفرین برتو حاجی‌زاده، من چندین سال است که در این راه آمد و شد دارم، تو اولین کسی هستی که خاک وطن خود را گرامی داشت. دل من نیز از این رهگذر داغدار است، زیرا من نیز اهل گنجه هستم. من هم مثل تو سر و سودایی با خاک وطن، ایران دارم. مملکت ما از بی‌مبالاتی اسلاف بدبخت شد، چنانکه میدانی اکنون به جای بانگ موذن، صدای ناقوس کلیسا از آن شنیده می‌شود. چه میتوان کرد، اگر دولت ایران دولت بود، در مملکت خود قانون و نظام و مساوات برقرار میکرد و رعیت را به قیمت حیوانات نمی‌فروخت ، هرآینه ما متحمل تحکم بیگانگان که دشمن همه چیز ما هستند نمی‌شدیم و بار دیگر به سوی ایران مهاجرت میکردیم.

اما حکایتی دیگر نیز به همین سیاق و عشق ایرانیانِ اران و شروان به سرزمین مادری، ایران وجود دارد بدین ترتیب که شادروان دکتر محمد امین ریاحی خویی حکایتی را از زبان سید حسن تقی‌زاده در دانشگاه تهران شنید و بعدها گفت که تقی‌زاده هنگام نقل این حکایت به گریه افتاد و دانشجویان هم با او گریستند. حکایتی که زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب سال‌ها بعد داستان دلاویز درخت‌های دهکده را بر اساس آن نوشت و در مجله کلکِ علی دهباشی هم چاپ شد. اما حکایتی را که دکتر محمد امین ریاحی خویی از کتاب خاطرات تقی‌زاده گفت چنین است:

"نمونه‌ای از احساسات ایرانی مردم نواحی جنوب و شرق قفقاز داستانی است که در مسافرت خود بدان منطقه در سال ۱۳۱۶ قمری (1277 خورشیدی) دیدم؛ وقتی که پس از سه روز پیمودن مسافت از تبریز در آخرین منزل یعنی دهکده سوجا، نزدیک جلفا خوابیدم. از اهالی آنجا شنیدم که شخصی گفته بود یک روز وقتی به آن طرف رود ارس یعنی قفقاز که در تصرف روسیه است رفته بود، در دهکده‌ای به نام یاجی دیده بود که جمعی از اهالی روستا در میدان دهکده دور هم نشسته‌اند و چند نفر پیرمرد در میدان روستا نهال چناری کاشته‌اند و هر روز آن را  مراقبت و آبیاری می‌کنند. چون این رویداد برایش جالب بود روزی به آنها گفت: عمو! چرا این همه زحمت به خودتان می‌دهید، این چنارها سال‌ها زمان می‌خواهد که درختی تناور و سایه‌داری شود و شما با این سن و سال، رشد و بزرگی آن را نمی‌بینید. پیرمردها به گریه افتادند و گفتند: پسر! ما از خدا همین قدر عمر می‌خواهیم که این چنار بلند و تناور شود و اینجا بار دیگر قلمرو ایران گردد تا وقتی مأمورین مالیاتی ایران برای گردآوری مالیات به اینجا می آیند، ما قادر به پرداخت مالیات خود نباشیم و آن  وقت این مأموران پاهای ما را به این چنارها بسته و شلاق بزنند"

دکتر زرین کوب  بخش پایانی سخن تقی زاده را چنین نوشت: تا در آن روز دور این درختان برقصیم و پایکوبی کنیم و شاد و مستانه فریاد بزنیم: زنده باد ایران... زنده باد ایران!...

اما نمونه دیگر از این حس وطن خواهی ایرانیان جدا شده از پیکره ایران را در سندی که در وزارت امور خارجه ایران محفوظ است می توان دید که در آن ارامنه ناحیه قره باغ نامه ای را در سال 1903 میلادی برابر با سال 1282 خورشیدی به دربار ایران و شخص مظفرالدین شاه قاجار نوشته و خواستار حمایت سنتی دولت ایران از خود شده اند. در قسمتی از این نامه که بصورت گزارش از کنسولگری ایران در تفلیس برای وزارت خارجه ایران ارسال شده آمده است: ارامنه می گویند دولت ایران با اینکه هم مذهب ما نبود برای ما کلیسا می ساخت و  شاه عباس مغفور موقوفات و الباب و تجملات برای کلیسا های ما در نظر می گرفت و نادر شاه چهلچراغ و جواهرات به آن می بخشید اما دولت روس که هم مذهب ماست هر چه که ایران به ما داده بود از ما می گیرد!

در هر حال آرزومندیم که رسانه های گروهی بویژه رادیو و تلویزیون، کارشناسان خبره در حوزه تاریخ و علوم سیاسی را به میزگردهای مربوط به این موضوع دعوت کند تا ضمن شفاف سازی و ارایه تاریخ واقعی سرزمین قفقاز، ذهن جوانان ایران بویژه جوانان استانهای آذری زبان را با واقعیت آشنا سازد و پایان کلام اینکه نورسلطان نظر بایف رئیس جمهور وقت قزاقستان در اجلاس سران کشورهای حاشیه دریای خزر که در مهرماه سال 86 برگزار شد اذعان کرد که قرارداد1921 میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی که در بخشی از آن به مالکیت 50 درصدی ایران و اتحاد شوروی از دریای خزر اشاره کرده به تاریخ پیوسته است بنابراین ما نیز می گوییم قرارداد 1813 گلستان و 1828 ترکمنچای نیز به تاریخ پیوسته و سرزمینهای جدا شده از مام میهن در آن سوی ارس باید به ایران بازگردد.

 

کپی لینک
کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

نظر شما