سمیرا هوری- شاعر و پژوهشگر
ارنست میلر همینگوی (زیسته در سالهای ۱۹۶۱-۱۸۹۹) از نویسندگان برجسته ایالاتمتحده آمریکا است که نوبل ادبیات و جایزه پولیتزر را در کارنامه خود دارد. او ازجمله بنیانگذاران یکی از مهمترین انواع ادبی به نام «وقایعنگاری» است. مهارت همینگوی در داستاننویسی و شخصیتپردازی چنان بود که لقب پدر ادبیات مدرن را به او دادهاند.
مجموعه بهترین داستانهای کوتاه همینگوی با ترجمه احمد گلشیری از سوی انتشارات «نگاه» در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است. در این کتاب پس از یک مقدمه کامل و مفصل در خصوص زندگی و آثار همینگوی به قلم مترجم، 19 داستان کوتاه برتر همینگوی از چند مجموعه داستان مختلف او گرد آمده است که اسامی تعدادی از آنها عبارت است از: خانه سرباز، گربه زیر باران، آدمکشها، زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر، برفهای کلیمانجارو و ... .
مهمترین ویژگی داستانهای این مجموعه، قصهگو بودن آنها است. هر داستان لبریز از اتفاقاتی بیرونی و عینی است که مخاطب را برای دانستن ماجرا تا پایان همراه خود میکند. این ویژگی در داستاننویسی امروز بهخصوص در کشور خودمان کمرنگ شده است. یک نویسنده خوب و خلاق، تنها به مطالعه و دانشاندوزی احتیاج ندارد. تجربهها و ادراکهای درونی بهتنهایی برای نوشتن داستانی خلاقه و تأثیرگذار کافی نیست. نویسندگانی که حوادث بیرونی عظیم و اتفاقات عمیق و تکاندهندهای را همچون انقلاب، جنگ، قحطی، مهاجرت و زندگی طولانیمدت در میان مردم و فرهنگ بیگانه تجربه کردهاند، داستانهای نوآورانهتر و نگارش پختهتر و اثرگذارتری خواهند داشت. همینگوی در طول زندگی شخصیاش که به طریق خودکشی با اسلحه شکاری خاتمه یافت، ماجراجوییها و حوادث مختلف فراوانی را پشت سر گذاشت. او در سنین کم ماهیگیری را یاد گرفت و دورههای مشتزنی را گذراند. همچنین او در نشریه «استار» گزارشگری و روزنامهنگاری در حوزه مسائل جنایی را تجربه کرد و سپس بهعنوان راننده صلیب سرخ به جبهه رفت و با اصابت تکههای ترکش بهشدت مجروح شد. همینگوی شکارچی هم بود و علاوه بر سفرهای متعدد اروپایی، طبیعت حیاتوحش آفریقا را نیز لمس کرده بود. این حجم از تجربههای واقعی و عینی میتواند به خلق داستانهایی متفاوت، قابلتأمل و هیجانانگیز منجر شود. علاوه بر این، نویسنده خلاق به نشستوبرخاست و معاشرت -هرچند اندک- با قشرهای مختلف جامعه نیاز دارد (اگر شرایط برایش فراهم باشد و انواع محدودیتها اجازه دهد). در مقدمه بهترین داستانهای کوتاه همینگوی آمده است که در میان دوستان همینگوی افرادی از قبیل مشتزنها، گاوبازها، شکارچیها، سوارکارهای حرفهای و حتی جیببرها هم وجود داشتند. به همین دلایلی که اشاره شد، در داستانهای همینگوی مواردی مثل شکار حیوانات و مسابقات گاوبازی و رقابتهای مشتزنی تا این حد دقیق و با جزئیات شرح داده شده است. در حقیقت همه داستانهای این مجموعه از علایق فردی و زندگی و تجربیات شخصی نویسنده مایه گرفتهاند.
همینگوی سبک شخصی خود را با عنوان «تئوری آیسبرگ یا کوه یخ» طبقهبندی کرده است. در این نظریه نویسنده با حذف برخی اطلاعات ضروری ماجرای داستان، در واقع بر قدرت آن میافزاید. همینگوی این نظریه را با ساختار کوه یخ یکسان میانگارد؛ کوه یخی که تنها یکهشتم آن از آب بیرون است و هفتهشتم آن در زیر آب قرار دارد و ازنظر پنهان است، ولی همین بخش پنهان، به حرکت کوه یخ کمک میکند. همینگوی معتقد بود که داستان کوتاه را میتوان بر همین اساس پایهریزی کرد و تلاشهای او در این زمینه دستاوردهای ارزشمندی برای داستاننویسی جهان به ارمغان آورد. مطابق این نظریه، نویسنده از گنجاندن اطلاعات بسیاری که درباره داستان و شخصیتهای آن میداند خودداری میکند و خواننده در خلال سطرها درک میکند که نویسنده آن موارد را بیان کرده است. گرچه همینگوی برای ارائه تصویری واقعی در انتخاب کلمات بسیار دقت دارد، ولی نبوغ او در آن چیزی نیست که در نوشتههای خود آورده، بلکه در بخشهایی است که حذف کرده و ننوشته است. در کتاب بهترین داستانهای کوتاه همینگوی، بارزترین نمونه نظریه کوه یخ را میتوانیم در داستان «تپههایی شبیه فیلهای سفید» ببینیم. در این داستان، زوجی در کافه نشستهاند و قرار است که درباره سقطجنین تصمیم بگیرند، ولی عملاً در این داستان هیچ حرفی از سقطجنین زده نمیشود! باید گفت که نویسندگی (در معنای خلق یک اثر ماندگار) دشوارتر و پیچیدهتر از آن است که به نظر میرسد.
درنهایت میتوان گفت که مجموعه بهترین داستانهای کوتاه همینگوی با ترجمه احمد گلشیری، برای نخستین مواجهه با جهان داستانی همینگوی و آشنایی با سبک روایی او، گزیده بسیار درست و جذابی است.
نظر شما