نوام چامسکی، تحلیلگر سیاسی و نظریهپرداز امریکایی
مترجم: وصال روحانی
پایههــــای حکومت امریـــــکا از دیربــــــاز مشخـــــص اســــت. این کشور دهههای متوالـــــی است که عنصر خشونت را از مکانیسم خود حذف نکرده و از هر فرصتی برای رسوخ به سایر کشورها و کسب منافع شخصیاش در آنها از طریق روی کار آوردن سیاستمداران سرسپرده سود جسته است. با این اوصاف، عملکرد چندگانه و اغلب ضعیف فعلی امریکا نیز ریشه در همان باورهای قدیمی آنان دارد و اگر فرقی با گذشته نزدیک حس میشود، به سبب ضعف ذاتی جو بایدن، رئیس جمهوری فعلی این کشور در برقراری مناسباتی است که اسلاف وی قدرت بیشتری در رعایت و اجرای آن داشتند. امپریالیسم امریکا همانقدر خشونتطلبانه و غیرمنصفانه است که همیشه بوده اما اثرگذاری کمتر آن در سالهای اخیر بر این حقیقت نیز استوار است که جهان تغییر کرده و انگارههای جدیدی بهوجود آمده است. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری قبلی امریکا چنان افکار مذموم سلطهطلبانه خود را در لایههای زیرین جوامع این کشور نهادینه کرده که نه فقط امکان بازگشت او را به اریکه قدرت در آینده نزدیک به لطف سادهانگاری هواداران تندروی او به وجود آورده، بلکه در نقطه مقابل شاید سقوط همین جوامع و باطل شدن باقیمانده اعتبار امریکا را هم تسریع کرده باشد. ترامپ حتی به ادامه حضور در حزب جمهوریخواه هم راضی نیست و یک حزب شخصی غیررسمی و راستگرا را به نام خود بهوجود آورده که سلاح اصلی آن افراط گرایی و هدف آن سرکوب هر خیزش مردمی به بهانه مبارزه با تروریسم است.
پوپولیسم اختصاصی او یک ایده سراسر منسوخ است اما چون امریکاییها طی زمامداری 8 ماهه جو بایدن از هر سو تحقیر شدهاند، رویکرد به همین ایدههای منسوخ را مجالی برای احیای خویش و ازسرگیری امپراطوری پوشالی خود میانگارند. اکنون نوک پیکان حملات امپریالیستها حتی از سوی یک بایدن ضعیفالنفس، دولت چین و سیاستهای شکوفا شده اقتصادی آن است و لزوم سرکوب دولت پکن تبلیغ و مطرح میشود؛ فقط با این بهانه که کمونیستهای تغییر چهره داده چینی قصد تضعیف همه دولتها و سیاستها را در جبهه غرب دارند و این کار را با جهانگشاییهای اقتصادی خویش عملی میسازند. عملکردهای سیاسی چین در دریای جنوب چین و در برخی عرصههای دیگر مرتبط با شرق آسیا یک قانونشکنی آشکار است اما نه برای ترامپ در دوره 4 ساله حکومتش و نه برای بایدن که شاید همین مدت در کاخ سفید ماندگار نباشد این موارد اصلاً اهمیت ندارد. آنچه برای دولت امریکا مهم است، از دست رفتن بازارهای اقتصادی عظیمی است که در سطح امریکای شمالی و بخشی از اروپای غربی تا سالهای پایانی دهه 2000 دراختیار آنان بود و حالا 12-10 سالی است که به تسخیر چینیهای باهوشتر و پرکارتر درآمده است.
با این حال مکانیسم سیاسی نابینا شده امریکا متوجه نیست که هر دستاورد باارزش چینیها فقط محصول فرصتشناسیهای حرفهای آنها نیست بلکه ریشه در قدرتی دارد که کل سیاست و اقتصاد این غول شرق آسیایی در سالهای بحران شدید اقتصادی امریکا (از 2008 تا امروز) برای خود کسب و ذخیره کرد. بله، خطراتی که جهان امروز را در فاصله فقط سه ماه تا شروع سال 2022 تهدید میکند، عظیم و حیاتی است اما این خطرات بیحد و مرز، بیش از آن که از جانب چینیها باشد و از نوع عمل آنها برخیزد، از روش برخورد نابخردانه غربیها به رهبری امریکا با چین نشأت میگیرد. امریکا و سیستمهای معیوب آن ترمیم نمیشود مگر زمانی که بپذیرند باورهای توهمی همچون «ما استثنایی و برترین ممکن هستیم» از سرهای پرباد آنها خارج شود و قبول کنند که اگر قرار است اندیشههای پوسیده رو به زوالی وجود داشته باشد، در طرز تفکر خود امریکاییها است و نه در روش برخورد سایر کشورها و مللی که مدلهای منسوخ امریکایی را دیگر برنمیتابند.
منبع: Economist
نظر شما