به گزارش ایلنا، اصغر شهبازی (عضو هیأت علمی دانشگاه فرهنگیان) در ارتباط با «ادبیات حماسی در کتابهای درسی مدارس» گفت: حماسهها از سه منظر قدمت، محتوا و محیط تقسیمبندی میشوند. از نظر محتوا، حماسهها به انواع اساطیری، پهلوانی، تاریخی، عرفانی تقسیم میشوند. حماسههای پهلوانی را در دو شاخهی نظم و نثر میتوان مطالعه کرد. در شاخهی نظم، به جز شاهنامه، حماسههایی همچون گرشاسبنامه، بهمننامه، فرامرزنامه، کوشنامه، بانوگشسبنامه، برزونامه، شهریارنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسبنامه، کک کهزاد، جهانگیرنامه، سامنامه وجود دارد. حماسهتاریخی منظوم: اسکندرنامهها، شاهنشاهنامهی پاییزی، ظفرنامه، شهنشاهنامهی تبریزی، کرتنامهی ربیعی، سامنامهی سیفی، بهمننامهی آذری، تمرنامهی هاتفی، شاهنامهی هاتفی، شاهرخنامهی قاسمی، شهنامهی قاسمی، جنگنامهی قشم، شهنشاهنامهی صبا، شهنامهی نادری، قیصرنامه هستند. همچنین حماسههای دینی منظوم: علینامه، خاوراننامه، صاحبقراننامه، حملهی حیدری باذل مشهدی، مختارنامه، شاهنامهی حیرتی، غزونامهی اسیری، حملهی راجی، خداوندنامهی صبا، اردیبهشتنامه، دلگشانامه هستند. بیش از یکصد حماسهی دینی در ادب فارسی وجود دارد.
شهبازی ادامه داد: مروری بر کتابشناسی فردوسی، اثر مرحوم ایرج افشار نشان میدهد که حدود ششهزار کتاب و مقاله دربارهی فردوسی و شاهنامه نوشته شده است؛ اما شمار مقالات و آثاری که به منظومههای پس از شاهنامه، پرداختهاند بیش از چند ده عنوان نیست. درحالیکه ادب حماسی پس از اسلام تنها شاهنامه نیست و افزون بر آن، همهی شاهنامههای منظوم و منثور پیش از فردوسی تا منظومههای پهلوانی، دینی و تاریخی بعد از او را دربر میگیرد. اغلب این حماسهها همچنان در پردهی گمنامی و خمول باقی ماندهاند و حتی بسیاری از خواص از وجود آنها بیاطلاعاند، تا چه رسد به عوام. دربارهی علت این موضوع باید تحقیق کرد، برخی معتقدند تقریباً همهی این نوع منظومهها، فاقد ارزشهای بزرگ ادبی و در شمار مثنویهای متوسط حماسی و قهرمانی هستند و اغلب این منظومهها به جرم اینکه صاحبانشان پای به جای فردوسی نهادهاند و مقلّد او شدهاند و خواستهاند حماسهای ملی، تاریخی یا دینی بسازند از چشم محقق افتادهاند. ویژگیهای منحصر به فرد شاهنامه، باعثعدم توجه به این منظومهها شده است. اغلب سرایندگان این حماسههای دینی در تبدیل یک روایت غیرشاعرانه به روایت شاعرانه عاجز بودهاند و نشانههای این ناتوانی را در آثارشان بر جای نهادهاند و به همین دلیل این آثار نتوانستهاند جایگاه ممتازی در قلمرو زبان و ادب فارسی پیدا کنند. در هر صورت انتظار میرود محققان و حماسهپژوهان ادب فارسی به این موضوع با تأمّل بیشتری بنگرند و دستکم، این آثار را با نگاه انتقادی بررسی کنند و اوج و حضیض آنها را نشان دهند البتّه، در آن صورت، آنچه به دست میآید، بیگمان، بازتاب بخشی از مسائل سیاسی، اجتماعی دورهای خاص از تاریخ ادبی ایران است که در بازشناسی دورههای ادبی و حتی سبکشناسی سودمند و مغتنم است. عدم توجه به نوع ادبی حماسی در کتب درسی و برنامهی درسی رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه نیز یکی از موضوعات مغفول در این حوزه است.
کتاب درسی در نظامهای آموزشی متمرکز، اهمیّت، کارکرد و حساسیتهای ویژهای دارد. همه میدانند که کتاب درسی، یک اثر تألیفی نیست و درواقع نوعی گزینش و گردآوری است. در این گزینش و گردآوری، نگرش گردآورندگان، راهبردهای نظام آموزشی، اسناد بالادستی نقش برجستهای دارند. چه بسا گردآورندگان دوست داشته باشند بخش مهمّی از کتاب را به نوع ادبی حماسه اختصاص بدهند، اما سیاستهای نظام آموزشی این مجال را به ایشان ندهد. در هر صورت آنچه برای گردآورندگان و برنامهریزان نظام آموزشی مهم است توجه به کارکرد و ویژگیهای انواع ادبی است.
شهبازی با بررسی کیفی ادبیات حماسی در کتابهای فارسی دبستان ادامه داد: از مجموع هشت درس حماسی در دورهی دبستان، پنج درس بهگونهی بازنویسی است: درس دوازدهمِ فارسی دوم دبستان (فردوسی)، صص ۷۲.۷۳؛ درس ششم فارسی چهارم (آرش کمانگیر)، صص ۵۴.۵۷؛ درس هشتم فارسی پنجم (آریوبرزن)، صص ۵۶.۶۱ و درس «فردوسی فرزند ایران» و ادامهی آن که داستان زال و سیمرغ است، صص ۹۱.۹۵؛ درس پنجم فارسی ششم (هفتخان رستم)، صص ۳۷.۴۰؛ سه درس، اشعاری از فردوسی برای حفظکردن، عمدتاً با مضامین تعلیمی (دانشاندوزی، خردگرایی، راستی و درستی و…) است.
موزش زبان و ادبیات فارسی در دبیرستان با دانشگاه متفاوت است
آزاده شریفی (دبیر زبان و ادبیات فارسی، دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران) درباره موضوع «آسیبشناسی آموزش ادبیات فارسی در رشته علوم انسانی دبیرستان» چنین گفت: هدف از آموزش زبان و ادبیات فارسی در دبیرستان با دانشگاه متفاوت است. تکیه اصلی دروس دبیرستانی باید بر مهارتهای زبانی، هویت فرهنگی و علاقهمند کردن فراگیران به مطالعه باشد. به شیوه آموزش زبان و ادبیات فارسی نقدهای بسیاری وارد است، اما در نظام آموزشی کنونی (نظام ۶.۳-۳) هیچ یک از رشتههای نظری به اندازه ادبیات و علوم انسانی مهجور واقع نشدهاند.
شریفی تأکید کرد: مفهوم کلیدی در رشتهی ادبیات و علوم انسانی چه در دبیرستان و چه در دانشگاه «متن» است. منظور از متن فقط متون ادبی و تاریخی نیست. همهی دانشآموزان علوم انسانی الزاماً دانشجوی ادبیات فارسی نخواهند شد اما در سایر رشتههای دانشگاهی علوم انسانی نیز «متن» اهمیت محوری دارد؛ دانشجوی حقوق باید با «متن» قانون سر و کله بزند. دانشجویان جامعهشناسی و روانشناسی و علوم تربیتی و… با «متون نظری» سر و کار دارند. دانشجویان الهیات و فلسفه باید بتوانند از متون دینی و فلسفی و کلامی استفاده کنند و دانشجویان تاریخ باید قادر به خواندن متون تاریخی باشند. ادامه این روند در چند سال آینده منجر به کاهش شدید کیفیت رشتههای علوم انسانی در دانشگاه و مقاطع بالاتر خواهد شد چرا که دانشجویانی وارد این رشتهها میشوند که در دبیرستان به اندازه کافی متن نخواندهاند و با مهارتهای فهم متن آشنا نیستند. رشتهی علوم انسانی بدین معنا «متن زدایی» شده است. در کتاب علوم و فنون ادبی (سه کتاب از پایه دهم تا دوازدهم انسانی و مجموعاً ۳۶ درس) دانشآموزان به ندرت شعر یا متن کاملی میخوانند بیشتر تک بیتهایی از متون پراکنده و متنوع آن هم برای پیدا کردن وزن یا آرایههای ادبی. در کتاب تاریخ ادبیات نظام قدیم، پس از معرفی هر شاعر یا نویسنده نمونهای از اشعار یا نثر وی آورده میشد.
∎
نظر شما