احمد توکلی و بهزاد نبوی مشترکات زیادی دارند. هر دو در دهه اول انقلاب سابقه وزارت دارند و هر دو آخرین حضورشان در ساختار حقوقی قدرت نمایندگی مجلس را ثبت کردهاند. اما آنچه راهشان را در تمام این سالها از هم جدا کرده بود خاستگاه سیاسی و مشرب فکریشان بود. بهزاد نبوی چپ مسلمان زندانی و با سابقه در مبارزه و احمد توکلی یک راست اصولگرای سفت و سخت. چریک پیر و اصولگرای ضد فساد سی و شش سال بعد از روزهایی که رجایی آنها را برای کابینهاش انتخاب کرد دوباره به هم رسیدند. آن هم درست در شبی که فردایش سالروز شهادت رجایی بود. وقتی رجایی نامشان را روی کاغذ معرفی کابینه نوشت و به بنیصدر داد او که رییسجمهور متبختر آن روزها بود روی اسم هر دو قلم قرمز کشید. یکی بعد از مذاکره با بنیصدر به قول خودش گفت به درک که مرا وزیر نمیکند و دیگری به توصیه برخی بزرگان تعهد داد که علیه رییس قانونی حرف و سخنی نگوید تا وزیر کابینه شود. توکلی رفت و رجایی ماند. بنیصدر هم که دیگر نبود. اینبار رجایی رییسجمهور شد و باهنر نخستوزیرش اما باز توکلی در کابینه نبود و نبوی بود. با تشکیل دولت مهندس میرحسین موسوی، نبوی و توکلی بالاخره هر دو همزمان دور میز هیات وزیران نشستند. هرچه توکلی سر ناسازگاری با دولت میرحسین داشت نبوی همراهش بود. همین شد که در دولت میرحسین باز هم توکلی نبود و نبوی بود. سالها بعد توکلی در سودای ریاستجمهوری بود. اصولگرای عصیانگر روی صندلیهای مجلس هم صدای مخالفتش با آنچه نمیپسندید همیشه بلند بود. اما چریک پیر سالها بود که راه چریکی را کنار گذاشته بود و میکوشید سیاستورزی را به شکل دیگری تجربه کند. هر چه بود بهزاد نبوی با میرحسین موسوی ماند، زندان رفت و آزاد شد. توکلی هم بعد از رای دادن به احمدینژاد زودتر از بقیه همراهانش فساد را دید و فریاد زد. آن سالها که بهزاد نبوی در ساختار قدرت حضور داشت احمد توکلی نبود و این سالها که توکلی روی صندلی بهارستان نشسته بود بهزاد نبوی در زندان روزگار میگذراند. هر چه بود چرخ سیاست اینگونه چرخید که میدانیم و میدانند و قرار شد « بهزاد» و « احمد» باز هم به هم برسند. اینبار جایی در خیابان سپهبد قرنی تهران میخواستند بررسی کنند بالاخره رجایی یک سیاستمدار پوپولیست بود یا مردمی؟ قاری قرآن با قرائت آیاتی که تاکیدش بر نفی عمل نکردن به گفتهها و اعتقادات بود شروع رسمی جلسه را اعلام کرد. علی شکوهی، روزنامهنگار قدیمی به عنوان مجری سخنانش را شروع کرد و گفت که به دلیل تاخیر میهمانان جلسه به صورت سخنرانیهای جداگانهای برگزار میشود.
دقایقی بعد احمد توکلی از راه رسید و با دعوت شکوهی روی سن رفت تا از رجایی بگوید. جانب انصاف نگه داشت و گفت که بهزاد نبوی سابقهای در رفاقت با رجایی داشت که باعث میشد بهتر و بیشتر او را بشناسد و گفت که پیش از انقلاب رجایی را نمیشناخت، با این حال خاطرات پس از انقلابش از رجایی آنقدر با جزییات و شفاف بود که انگار همین چند ساعت قبل رخ داده است. میانههای خاطرهگویی توکلی بود که بالاخره آقا بهزاد نبوی هم از راه رسید. او هم در خاطراتش کمی گنگتر از رجایی میگفت اما بنیصدر را هم بینصیب نمیگذاشت. نمیشود از رجایی گفت و به سیاستمداری که درست در نقطه مقابل او قرار گرفته بود حرفی به میان نیاورد. احمد توکلی و بهزاد نبوی در این نشست که با عنوان «محمدعلی رجایی؛ مردمی یا پوپولیست» به مناسبت سالگرد انفجار دفتر رییسجمهوری و بزرگداشت شهید علی رجایی برگزار شده بود، حضور یافتند و حرفهایی زدند که شنیدنی بود. هرچند ابتدا بنا بود که سخنرانی با حضور بهزاد نبوی آغاز شود اما به دلیل تاخیر نبوی، تریبون ابتدا در اختیار احمد توکلی قرار گرفت. توکلی در ابتدای سخنانش گفت: ظاهرا عنوان برنامه به گونهای تعیین شده است که ما معلوم کنیم رجایی پوپولیسم بود یا نبود. پوپولیسم حقانیتی برای مردم قایل است و میگوید مردم هر چه بگویند خوب است. در این حرکت افراد خودشان را به مردم نزدیک میکنند و متعقد به حزب و تشکیلات نیستند. آنها میگویند فقط ما و مردم هستیم. پوپولیسم مستقل از احزاب و گروهها حرکت میکند. وی افزود: پوپولیسم از ابزار تجمع توده مردم برای فشار بر حکومت استفاده میکند. با این تعریف تقریبا خیلی از دولتها پوپولیسمی رفتار میکنند. اما آقای رجایی اینگونه نبود و او همچون هر مومن نظام ولایت فقیه، معتقد بود که هر کسی که میخواهد حاکم شود باید صلاحیتهایی داشته باشد. این نماینده ادوار مجلس معتقد است که «اصالتا در نظام جمهوری اسلامی ایران و در بین وفاداران به این نظام سیاسی، کسی به این شک ندارد که رجایی بسیار وفادار بود.» توکلی در رابطه با حکم امام برای بنیصدر اشارهای داشت و گفت: رجایی و تمام انقلابیون متدین سعی میکردند از نظر رفتار خودشان را از مردم جدا نکنند و از نظر توقعات از مردم فاصله نگیرند و این هم ناشی از نگاه دینی بود که آنها داشتند. یعنی دین به حاکمان دستور میدهد که خودتان را باید شبیه ضعفای جامعه کنید. یکی مثل امیرالمومنین خودش را در حد پایینترین ضعفا نگه میدارد. در این حین بهزاد نبوی وارد سالن شد که توکلی به دلیل آنکه نبوی تصمیم داشت در صندلیهای کنار در ورودی بنشیند، از او خواست که به جلوی سالن بیاید. در این هنگام حضار از جای خود برخاستند و با تشویق از حضور نبوی استقبال کردند. توکلی پس از خوش و بشی با نبوی، در ادامه افزود: تمام اصول قانون اساسی روح اصل چهارم قانون اساسی را در درون خود دارد. تفاوت یک پوپولیسم با رهبر مردمی این است که او خودش را فدای مردم میکند اما هرکاری برای جلب نظر مردم نمیکند. آنها در برابر مردم فعال عمل میکردند. وی در ادامه به بیان چند خاطره مشترک با نبوی پرداخت و گفت: آقای رجایی پیش امام رفتند و گفتند که شنیدم فلانی در ایران است، او مرد فاسدی است به دلیل اینکه یکی از موافقان صدام را که در ایران اسیر بودند را تر و خشک میکرد. امام خواستار برخورد با این فرد شد. آن زمان رفیقدوست مسوول تدارکات سپاه بود، تسهیلات جنگ را وارد میکرد و ارز میخواست. هر زمان که ارز میخواست پیش نوبری میرفت که رییس بانک مرکزی بود، از جانب بنیصدر منصوب شده بود و اینها را سر میدواند. به همین دلیل هر زمان ارز میخواستند پیش رجایی میرفتند و شهید رجایی پیگیری میکرد. وی افزود: آقای رجایی شب برگشت و به رفیقدوست گفت این کسی که تو داری او را تر و خشک میکنی فاسد است و باید بیرونش کنی. نیمهشب فرستاده رفیقدوست به دفتر رجایی رفت گفت که من از طرف حاج حسین رفیقدوست آمدم و برای گرفتن ارز، رجایی گفت که من رفیقدوست را نمیشناسم.رفیقدوست در واکنش به این اتفاق به رجایی زنگ زد که تو من را نمیشناسی و او هم گفت تو دستور رهبری را به بعد موکول کردی، هر زمان آن فرد وابسته به صدام را بیرون کردی من ارز را میدهم.
دقایقی بعد احمد توکلی از راه رسید و با دعوت شکوهی روی سن رفت تا از رجایی بگوید. جانب انصاف نگه داشت و گفت که بهزاد نبوی سابقهای در رفاقت با رجایی داشت که باعث میشد بهتر و بیشتر او را بشناسد و گفت که پیش از انقلاب رجایی را نمیشناخت، با این حال خاطرات پس از انقلابش از رجایی آنقدر با جزییات و شفاف بود که انگار همین چند ساعت قبل رخ داده است. میانههای خاطرهگویی توکلی بود که بالاخره آقا بهزاد نبوی هم از راه رسید. او هم در خاطراتش کمی گنگتر از رجایی میگفت اما بنیصدر را هم بینصیب نمیگذاشت. نمیشود از رجایی گفت و به سیاستمداری که درست در نقطه مقابل او قرار گرفته بود حرفی به میان نیاورد. احمد توکلی و بهزاد نبوی در این نشست که با عنوان «محمدعلی رجایی؛ مردمی یا پوپولیست» به مناسبت سالگرد انفجار دفتر رییسجمهوری و بزرگداشت شهید علی رجایی برگزار شده بود، حضور یافتند و حرفهایی زدند که شنیدنی بود. هرچند ابتدا بنا بود که سخنرانی با حضور بهزاد نبوی آغاز شود اما به دلیل تاخیر نبوی، تریبون ابتدا در اختیار احمد توکلی قرار گرفت. توکلی در ابتدای سخنانش گفت: ظاهرا عنوان برنامه به گونهای تعیین شده است که ما معلوم کنیم رجایی پوپولیسم بود یا نبود. پوپولیسم حقانیتی برای مردم قایل است و میگوید مردم هر چه بگویند خوب است. در این حرکت افراد خودشان را به مردم نزدیک میکنند و متعقد به حزب و تشکیلات نیستند. آنها میگویند فقط ما و مردم هستیم. پوپولیسم مستقل از احزاب و گروهها حرکت میکند. وی افزود: پوپولیسم از ابزار تجمع توده مردم برای فشار بر حکومت استفاده میکند. با این تعریف تقریبا خیلی از دولتها پوپولیسمی رفتار میکنند. اما آقای رجایی اینگونه نبود و او همچون هر مومن نظام ولایت فقیه، معتقد بود که هر کسی که میخواهد حاکم شود باید صلاحیتهایی داشته باشد. این نماینده ادوار مجلس معتقد است که «اصالتا در نظام جمهوری اسلامی ایران و در بین وفاداران به این نظام سیاسی، کسی به این شک ندارد که رجایی بسیار وفادار بود.» توکلی در رابطه با حکم امام برای بنیصدر اشارهای داشت و گفت: رجایی و تمام انقلابیون متدین سعی میکردند از نظر رفتار خودشان را از مردم جدا نکنند و از نظر توقعات از مردم فاصله نگیرند و این هم ناشی از نگاه دینی بود که آنها داشتند. یعنی دین به حاکمان دستور میدهد که خودتان را باید شبیه ضعفای جامعه کنید. یکی مثل امیرالمومنین خودش را در حد پایینترین ضعفا نگه میدارد. در این حین بهزاد نبوی وارد سالن شد که توکلی به دلیل آنکه نبوی تصمیم داشت در صندلیهای کنار در ورودی بنشیند، از او خواست که به جلوی سالن بیاید. در این هنگام حضار از جای خود برخاستند و با تشویق از حضور نبوی استقبال کردند. توکلی پس از خوش و بشی با نبوی، در ادامه افزود: تمام اصول قانون اساسی روح اصل چهارم قانون اساسی را در درون خود دارد. تفاوت یک پوپولیسم با رهبر مردمی این است که او خودش را فدای مردم میکند اما هرکاری برای جلب نظر مردم نمیکند. آنها در برابر مردم فعال عمل میکردند. وی در ادامه به بیان چند خاطره مشترک با نبوی پرداخت و گفت: آقای رجایی پیش امام رفتند و گفتند که شنیدم فلانی در ایران است، او مرد فاسدی است به دلیل اینکه یکی از موافقان صدام را که در ایران اسیر بودند را تر و خشک میکرد. امام خواستار برخورد با این فرد شد. آن زمان رفیقدوست مسوول تدارکات سپاه بود، تسهیلات جنگ را وارد میکرد و ارز میخواست. هر زمان که ارز میخواست پیش نوبری میرفت که رییس بانک مرکزی بود، از جانب بنیصدر منصوب شده بود و اینها را سر میدواند. به همین دلیل هر زمان ارز میخواستند پیش رجایی میرفتند و شهید رجایی پیگیری میکرد. وی افزود: آقای رجایی شب برگشت و به رفیقدوست گفت این کسی که تو داری او را تر و خشک میکنی فاسد است و باید بیرونش کنی. نیمهشب فرستاده رفیقدوست به دفتر رجایی رفت گفت که من از طرف حاج حسین رفیقدوست آمدم و برای گرفتن ارز، رجایی گفت که من رفیقدوست را نمیشناسم.رفیقدوست در واکنش به این اتفاق به رجایی زنگ زد که تو من را نمیشناسی و او هم گفت تو دستور رهبری را به بعد موکول کردی، هر زمان آن فرد وابسته به صدام را بیرون کردی من ارز را میدهم.