شناسهٔ خبر: 49493054 - سرویس فرهنگی
منبع: ایبنا | لینک خبر

یادداشتی به مناسبت روز سینما؛

سینما و ادبیات؛ پیوندی برای خلق آثاری ارجمند

بیست‌ویکم شهریورماه، روز سینماست؛ روزی خاص برای «سینه‌فیل»ها؛ کسانی که نوعاً دل در گروی ادبیات نیز دارند. یادداشت پیش رو به قلم مرتضی هاشمی‌پور، سردبیر «فرهنگ‌بان» هم در همین باب است؛ نسبت میان سینما و ادبیات.

صاحب‌خبر -
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مرتضی هاشمی‌پور: ولادیمیر ناباکوف، داستان‌نویس و منتقد ادبی سرشناس، معتقد بود خواننده نیز در فرآیند تصویرسازی و ساختن داستان با نویسنده مشارکت می‌کند. به دیگر سخن نویسندگان بزرگ در ذهن خوانندگان خود تصویرهایی می‌سازند که الزاماً با واژگان این رویداد رخ نمی‌دهد. شاید بتوان این نگاه هوشمندانه را به نوعی آغاز پیوند ادبیات و سینما دانست.

سینما و ادبیات همواره در رابطه‌ای نزدیک با هم بوده‌اند و این رابطه را شاید بتوان از سرشت روایت‌گر و قصه‌گوی این دو هنر به حساب آورد. در واقع سینما با مخاطبان پرشمار و تأثیرگذاری بالا و ادبیات با مخاطبان کمتر و میزان تأثیرگذاری محدود خود نیازمند روایت‌اند تا مخاطبان خود را -که از طبقات مختلف جامعه هستند- راضی نگه دارند و بر آن‌ها تأثیر بگذارند. روایت‌گری و قصه‌گویی دو عامل مهم پیونددهنده سینما و ادبیات است. این پیوند موجب همکاری و همراهی این دو هنر مهم شده است. فیلم‌های درخشان و ماندگاری که در تاریخ سینمای جهان در خاطره‌ها نقش بسته، همواره باعث شده مخاطبان پرشمار سینما -که به هر دلیل مجال مطالعه کتاب را نداشته‌اند- با آثار ممتاز ادبی آشنا شوند و ای‌بسا بعد از دیدن فیلم، اصل اثر ادبی را بخوانند.

فیلم‌هایی که گریگوری کوزینتسف از شاه‌لیر و هملت شکسپیر ساخت و  آرزوهای بزرگ به قلم چارلز دیکنز، ساخته دیوید لین (1946) و بربادرفته نوشته مارگارت میچل، ساخته ویکتور فلمینگ (1939) و موبی دیک اثر هرمان ملویل، ساخته جان هیوستن (1956) و داشتن و نداشتن نوشته ارنست همینگ‌وی، ساخته هاوارد هاکس (1944) (این فیلم دو فیلم‌نامه‌نویس دارد: ارنست همینگ‌وی و ویلیام فاکنر) آثاری ماندگار و دیدنی‌اند. داستانی خواندنی و پرکشش و توانایی کارگردان و سایر عوامل فیلم، اثری تماشایی از آثار ذکرشده پدید آورده است. در ایران نیز چند فیلم با اقتباس از اثر ادبی ساخته شده است. فیلم‌هایی چون داش آکل نوشته صادق هدایت، ساخته مسعود کیمیایی (1350)، آرامش در حضور دیگران به قلم غلامحسین ساعدی، ساخته ناصر تقوایی (1351)، شب قوزی بر اساس داستانی از هزارویک شب، ساخته فرخ غفاری (1343)، شوهر آهوخانم، نوشته علی‌محمد افغانی، ساخته داوود ملاپور (1347)، تنگسیر نوشته صادق چوبک، ساخته امیر نادری (1352) و درخت گلابی نوشته گلی ترقی، ساخته داریوش مهرجویی (1376) فیلم‌هایی بر اساس آثار نویسندگان شناخته‌شده ایرانی‌اند. البته می‌توان بر این فهرست کوتاه همچنان آثار ادبی و فیلم‌های ساخته‌شده بر اساس آن‌ها را اضافه کرد. ناصر تقوایی بر اساس داشتن و نداشتن ارنست همینگ‌وی «ناخدا خورشید» را ساخت که هرچند اصل داستان در حال‌وهوایی غیرایرانی می‌گذرد؛ ولی کارگردان با درک و تبحری ستودنی آن را با روزگار مردم جنوب ایران سازگار کرد. بنا به نظر منتقدان، این اثر به خوبی از متن اصلی اقتباس شده و با فرهنگ مردم ایران سازگار شده است.

سینمای اقتباسی را معمولاً برگرفته از اثر ادبی قلمداد می‌کنند. اثری معروف با ارزش ادبی بالا دست‌مایه فیلم‌نامه می‌شود؛ اگر فیلم‌نامه‌نویس توانا باشد، می‌تواند فیلم‌نامه را در حد اصل اثر بالا بکشد. هرچند ممکن است یک پرونده جنایی یا خبری در صفحه حوادث روزنامه سرآغاز فیلم‌نامه‌ای اقتباسی شود (مانند «می‌خواهم زنده بمانم» ساخته ایرج قادری (1373) و «زودیاک» ساخته دیوید فینچر (2007))؛ اما اغلب می‌شنویم یا در نقد منتقدان می‌خوانیم که فلان فیلم با اثر ادبی‌ای که از آن گرفته شده خیلی فاصله دارد. این تفاوت و اختلاف در ارزش‌های هنری بی‌ربط با آن پندار ناباکوف نیست؛ زیرا هر خواننده هنگام خواندن برای خود درک و دریافتی دارد که امکان انتقال آن به دیگر خوانندگان نیست.

در واقع بهره‌مندی از یک اثر هنری تجربه‌ای یگانه است که امکان بازگویی و انتقال آن به دیگری میسر نیست. حتی این تجربه هنری تکرارپذیر هم نیست. ممکن است داستانی را بعد سال‌ها بخوانیم اما مانند تجربه پیشین از آن لذت نبریم و حتی لب به انتقاد از آن بگشاییم. همین ناتکراری و غیرقابل‌انتقال‌بودن تجربه هنری زمینه دریافت‌های متعدد را فراهم می‌آورد. پرواضح است در به‌تصویرکشیدن آثار بزرگ ادبی، این دشواری و احیاناً ناکامیابی بیشتر به چشم می‌آید؛ زیرا آثار بزرگ ادبی متعلّق به همه است. هیچ فرقی هم نمی‌کند که به چه زبان نوشته یا در کجا منتشر شده باشد. این آثار به دلیل اهمیت و جهان‌شمول‌بودن حساسیت‌برانگیز‌ند و منتقدان همواره با سخت‌گیری به تحلیل و نقد آن‌ها می‌پردازند.

با این همه ارتباط میان سینما و ادبیات را باید غنیمت شمرد؛ زیرا با خلق فیلم بر اساس اثری ادبی بر گنجینه هنری آثار افزوده می‌شود. درک و شناخت مخاطبان نیز عیار منصفانه‌ای در شناخت و ارج‌گذاری این آفریده‌های هنری است. وقتی فیلم‌هایی را دیدم که بر اساس رمان «هرگز رهایم نکن» و «بازمانده روز» به قلم کازوئو ایشی‌گورو ساخته شده‌اند؛ هرچند احساس کردم با اصل اثر فاصله دارد؛ ولی هیچ انکار نمی‌کنم که بسیار خوشایند بود. راست این است که پیوند خجسته میان سینما و ادبیات موجب شناخت آثار مهم ادبی و نیز به تصویر کشیدن قهرمانان کمترشناخته‌شده در کتاب‌ها می‌شود.