شناسهٔ خبر: 46558544 - سرویس فرهنگی
منبع: تسنیم | لینک خبر

ماجرای دیدار مرحوم کرمی‌راد با امام خمینی(ره)

روابط عمومی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت درگذشت مرحوم سردار کرمی‌راد برشی از کتاب "روزهای پر التهاب"، خاطرات وی را منتشر کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، روابط عمومی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به مناسبت درگذشت مرحوم سردار محمد کرمی‌راد برشی از کتاب "روزهای پر التهاب"، خاطرات سردار محمد کرمی‌راد، را منتشر کرد که در ادامه با هم می‌خوانیم:

خدایا! من به امام چه بگویم!

عطش دیدار با رهبر عزیز و فرزانه انقلاب اسلامی، آن‌قدر در وجودمان شدید بود که متوجه نشدیم چگونه به قم و محل اقامت امام خمینی(ره) رسیدیم. وقتی در آذر 1358 به محل اقامت امام رسیدیم، پس از هماهنگی با مسئولان بیت ایشان، وارد شدیم. در اتاقی به انتظار نشستیم تا ایشان حضور پیدا کنند. سر از پا نمی‌شناختیم. دقایقی بعد، دوربین فیلم‌برداری را آماده کردند و یکی از روحانیون نزد من آمد و گفت: شما چند دقیقه‌ای به‌طور مختصر اهداف راهپیمایی‌تان را برای امام تشریح کن. این را که شنیدم، قلبم داشت از جا کنده می‌شد. خیلی دستپاچه شدم. پیش خود گفتم: خدایا! من به امام چه بگویم! برای اینکه به آرامش برسم باید مثل همیشه به ائمه اطهار(ع) متوسل می‌شدم. یک لحظه تمرکز کردم و زیر لب ذکری گفتم. لحظاتی بعد حضرت امام خمینی(ره) با نورانیت عجیبی وارد شدند.

امام فرمودند: الان وقت این حرف‌ها نیست!

همه حاضران، بهت‌زده محو تماشای جمال امام شده بودند. نمی‌دانم چه کسی گفت صلوات بفرستید. صلوات فرستادیم و بی‌اختیار اشک‌هایمان جاری شد؛ اشکی که از شوق دیدار و عمق عشق و علاقه ما به مرادمان حکایت می‌کرد. جمال و ابهت امام ما را گرفته بود و نفس‌ها در سینه حبس شده بود. باورمان نمی‌شد که در کنار بزرگ‌ترین زعیم و مرجع عالی‌قدر جهان تشیع ایستاده‌ایم. حضرت آقا ایستادند و تعارفی کردند و سپس نشستند. من در کنار امام نشستم. آن روحانی اشاره کرد که صحبت کنم. با بسم‌الله ‌الرحمن ‌الرحیم و قرائت آیه "وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اُسْتُضعِفُوا فِی ‌الاَرضِ" شروع کردم و سرم پایین بود. گفتم: "ما هنرجویان پیرو خط امام هستیم که از کرمانشاه پیاده راه افتادیم؛ از کوه، دشت و بیابان و روستاها حامل پیام گرم مردم هستیم. به ما گفتند به شما این پیام را برسانیم که ما همه پیرو شماییم و در خط شما. ‌فدایی شما هستیم."
با اضطراب، دلهره و هیجان حرف می‌زدم و امام با حوصله گوش می‌کردند. گفتم: "به حمایت از اقدام دانشجویان پیرو خط امام، شانزده روز با همه سختی‌ها پیاده از کرمانشاه تا تهران آمدیم."

صحبت‌هایم که تمام شد، حضرت امام صحبت کردند. صحبت‌های ایشان درباره غائله خلق ترک در آذربایجان و مسئله مرحوم آیت‌الله شریعتمداری بود. حضرت امام یک اشاره به آن حادثه فتنه‌انگیز کردند و با رهنمودهای ایشان غائله آنجا نیز پس از مدت کوتاهی خنثی شد. امام حدود یک ساعت صحبت کردند و پس از صحبت ایشان، ما دست امام و عبا و قبای ایشان را بوسیدیم.

هنگامی‌که ایستادیم با امام یک عکس بگیریم، گفتم: من مقلد حضرتعالی هستم و دو سه تا سؤال دارم؛ هرچه شما بگویید برای من حجت است. مایلم نظر شما را در مورد مرحوم شریعتی که حرف و حدیث درباره ایشان زیاد است، بدانم.

فرمودند: سؤال بعدی؟ گفتم: درباره ماهیت فکری انجمن حجتیه و سؤال سوم درباره مسائل روز و غائله خلق ترک و مرجعیت آیت‌الله شریعتمداری. امام فرمودند: الان وقت این حرف‌ها نیست؛ ما الان خیلی مسائل مهم‌تر از اینها داریم که باید دنبال کنیم.

من از آن تاریخ به‌ بعد، مثل گذشته به این مسائل حساسیت نشان ندادم و از مجادله با دیگران پرهیز کردم. حرف امام برای من ملاک شد و فهمیدم که تکلیفم چیست. در پایان، حضرت امام را همراهی کردیم و عکس‌هایی هم که گرفته بودیم، یک عکاسی در خیابان ارم برایمان چاپ کرد.
امام روح لطیف و زیبایی داشتند. من دست بسیاری از بزرگان و علما را بوسیده بودم امّا گرمی دست ایشان چیز دیگری بود که گویا هنوز هم آن را حس می‌کنم. باید بگویم که بعد‌ها در زمان جنگ تحمیلی هم خدمت حضرت امام مشرف شدم.

دیدار ما با حضرت امام خمینی(ره)، از شبکه سراسری سیما پخش شد و بازتاب خوبی هم داشت. چند روز بعد، شهرها و شهرستان‌های دیگر هم اقدامی مانند اقدام ما انجام دادند و راه‌پیمایی‌های متعددی در حمایت از اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی انجام گرفت.

انتهای ``پیام/