شناسهٔ خبر: 39027178 - سرویس سیاسی
منبع: جهان نیوز | لینک خبر

نامه‌ای که از کتاب‌های کروبی حذف شد!

نامه افشاگرانه کروبی خطاب به احمد منتظری در سال ۷۸/ برخورد با منافقین محارب را خون به‌ناحق ریخته‌شده می‌خوانید؟/ ماجراهای بیت منتظری به روایت کروبی؛ از قتل‌های مشکوک تا رفت‌وآمد گروهک‌های منحرف و جعل اسناد

متن اولین نامه تاریخی و روشنگرانه مهدی کروبی خطاب به احمد منتظری پس از بیست و یک‌ سال سانسور، در سالروز عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری منتشر شد.

صاحب‌خبر - به گزارش جهان نيوز، تیرماه 78 در حالی که یک سال و اندی از حصر آیت‌الله منتظری می‌گذرد، احمد منتظری، پسر کوچکتر او که چندسالی است به تازگی زمام امور بیت پدر را در دست گرفته، با نشریه پیام هاجر گفتگو می‌کند. او در این گفتگو مطابق معمول ادعاهای ناروایی را علیه امام خمینی مطرح می‌کند.
 
مهدی کروبی دبیرکل مجمع روحانیون مبارز و از افراد مهم جریان موسوم به خط امام، در نامه‌ای سرگشاده خطاب به فرزند آیت‌الله منتظری، واقعیت‌هایی را درباره فراز و فرود حیات سیاسی قائم‌مقام سابق رهبری و اتفاقاتی که منجر به برکناری او توسط امام شد مطرح می‌کند. این نامه 13 مرداد 78 در متبوعات منتشر می‌شود.
 
نامه کروبی با پاسخ فرزند آیت‌الله منتظری ادامه پیدا می‌کند و جدال جریان آیت‌الله منتظری با طرفداران خط امام منجر به ورود برخی چهره‌های دیگر طرفین مثل حجت‌الاسلام محتشمی‌پور- عضو شاخص مجمع روحانیون و وزیرکشور دولت میرحسین موسوی- و  سعید منتظری-پسر بزرگ آیت‌الله منتظری-  می‌شود.
 
ائتلاف سیاسی جریان مجمع روحانیون مبارز و کروبی با جریان آیت‌الله منتظری در سالهای بعد باعث سانسور این نامه‌ها توسط طرفین می‌شود.
 
حتی در کتابی که با نام «نامه‌ها» در سال 96 منتشر شد و شامل بیش از شصت نامه و بیست و شش بیانیه مهدی کروبی در بازه زمانی سالهای 68 تا 95 بود نیز اثری از دو نامه او خطاب به احمد منتظری نیست.  
 
متن اولین نامه تاریخی و روشنگرانه مهدی کروبی خطاب به احمد منتظری که پس از بیست و یک‌سال سانسور، در سالروز عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری توسط رجانیوز منتشر می‌شود به شرح زیر است:
 
جناب آقای مهندس احمد منتظری
هرگز بنا نداشته و ندارم در مورد عملکرد و حوادث دوران قائم‌مقامی حضرت آیت‌الله منتظری چیزی بصورت رسمی بگویم و یا بنویسم. لکن با کمال تاسف جنابعالی در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه هاجر مطالبی غیرواقعی و تحریف‌شده گفته‌اید که به ناچار و برخلاف میل باطنی و رغبت درونی‌ام، برای جلوگیری از تضییع حقوق امام، تذکراتی را (ولو بصورت مختصر و فرار از غرق شدن در عمق قضایای دردناک آن مقطع از تاریخ انقلاب و کشور) واجب و لازم دیدم.
 
قبل از ورود به مطلب، یادآوری این نکته ضروری است که برخوردهای خشن و دور از عدل و انصاف و نزاکت و ادب را که در سالهای بعد از رحلت امام با معظم‌له شده محکوم می‌کنم و با صراحت اعلام می‌نمایم که به نظر اینجانب بسیاری از برخوردها با ایشان خارج از آن چیزی است که امام انجام دادند.
 
 
نخستین نکته‌ای که در این مصاحبه جلب نظر می‌کند این است که مطالب به گونه‌ای آورده شده است که انگار برخورد حضرت امام با آقای منتظری از مقطعی آغاز شده که ایشان درباره مسائل زندان و شکنجه‌ی زندانیان، دادگاهها و دستگاه قضایی، کاستی‌ها و بی‌سامانی‌ها؛ یک سلسله انتقادات و اعتراضاتی را مطرح کردند و خرده‌گیریهایی کردند.
 
این برداشت جنابعالی که بسیار مایه تاسف و تعجب من شد، شاید از آنجا ناشی می‌شود که شما با دست‌اندرکاران بیت پدرتان همفکر و همدست نبودید و اختلاف جدی با آنان داشتید و به انزوا کشیده شده بودید.
 
به عبارتی دیگر اکثر اداره‌کنندگان بیت، جنابعالی را قبول نداشتند و اصولا هیچ نقش و تاثیری در اداره بیت با شما نبوده؛ که البته بعد از کناره‌گیری معظم‌له، به قم مراجعت و مسئولیت دفتر را به عهده گرفتید و حضور جدی و فعال در بیت پیدا کردید. از این‌رو از ریشه‌ی آنچه که در آن مقطع واقع شد آگاهی درستی ندارید و نمی‌دانید که در آن روزها در اطراف پدر جنابعالی چه می‌گذشت و حضرت امام از چه مسائلی که در بیت مزبور جریان داشت رنج می‌کشیدند و نگران بودند.
 
باید این واقعیت را به صراحت اعلام کنم که نگرانی و ناراحتی امام از آن روز آغاز شد که آقایان سیدمهدی و سیدهادی هاشمی، زمام امور بیت و دفتر ایشان را در دست گرفتند و از این راه به امکانات فراوانی در سطح کشور برای پیشبرد اهداف و اندیشه‌ی خویش دست یافتند.
 
این برنامه نه تنها امام را اندیشناک ساخت، بلکه بسیاری از یاران، همراهان و دوستداران آیت‌الله منتظری- به ویژه دلسوزانی که سالیان درازی با ایشان هم‌زندانی بوند- سخت ناراحت و آزرده شدند و بطور شفاهی و گاهی کتبی به ایشان اعلام خطر کردند و نگرانی خودشان را از حضور آن دو در بیت به ایشان ابلاغ کردند، اما موثر واقع نشد.
 
درباره حجت‌الاسلام سیدهادی هاشمی یادآوری این نکته بایسته است که یکی از دلسوزان و ارادتمندان آقای منتظری در محفلی به آقای منتظری خاضعانه هشدار داد که آرزو داریم خود را قربانی شما کنیم، اما این آقا هادی شما را قربانی اخویشان (سیدمهدی) خواهد کرد.  
 
 
نیز یادآوری این خاطره از زندان درباره آقاسیدهادی در خور توجه است که در پی ماجرای تغییر ایدئولوژیک سازمان به اصطلاح مجاهدین در سال 1354 که ماهیت خود را آشکار کردند و برخی بچه مسلمانان را مانند شریف‌واقفی به جرم پایداری در اندیشه و عقیده کشتند و یا آنانی که حاضر به تغییر ایدئولوژی نشدند، ارتباطات سازمانی آنان را قطع کردند و عملا تسلیم پلیس شاه و ساواک نمودند، نیروهای مخلص و مبارز از جمله علما و روحانیون وارسته و مبارزِ در بیرون و درون زندان، صف خود را از آنان جدا کردند و پافشاری می‌کردند که مسلمانان در زندانها با مارکسیستها بر سر یک سفره ننشینند و هم‌غذائی با آنها نداشته باشند.
 
در واقع مسلمانان زندانی ضمن زندگی مشترک با زندانیان کمونیست، اجتناب را که لازمه‌ی ایمان و مسلمانی است با آنها داشته باشند.
 
در این راستا مجموعه‌ای از علمای زندانی طی فتوایی، کناره‌گیری و اجتناب مسلمانان زندانی را از مارکسیستها لازم و واجب دانستند که دربین این علما آیات محترم منتظری، طالقانی و ربانی شیرازی حضور داشتند.
 
عده‌ای از زندانیها به این دستور و فتوی عمل کردند و جمعی عمل ننمودند که از آن جمله آقای سیدهادی هاشمی بودند که عمل نکردند و بر فتوی معترض بودند و بنابر نقل بعضی افراد که در آن بند و بخش از زندان که با او زندگی می‌کردند، اهانتهای تند به آیت‌الله منتظری می‌نمودند و فتوی را مسخره می‌کردند که بعدها ناقلین، کلیه مطالب را به آیت‌الله منتظری انتقال دادند و از اینکه سیدهادی داعی داشت و اصرار داشت که در ماه مبارک رمضان که خود روزه‌دار بود به پذیرایی روزه‌خواران از جمله مارکسیستها می‌پرداخت، گله و شکایت کردند.
 
درباره سیدمهدی هاشمی نیز کجی‌ها و نادرستی‌ها بیشتر از آن است که به توضیح نیاز داشته باشد.
 
ذهنیت امام نسبت به نامبرده تا آنجا بود که در نجف اشرف آنگاه که شنیده بودند جمعی از مبارزان روحانی بنا دارند به پاریس بروند و برای نجات و آزادی زندانیهای سیاسی رژیم شاه اعتصاب و تحصن کنند که نام سیدمهدی هاشمی هم در بین آنان بود، امام فرمودند که ایشان قاتل یک روحانی است و برای چه شما اسم آن را در بین اسامی زندانیها قرار داده‌اید که برخی هم بخاطر همین نظر امام، در اعتصاب شرکت نکردند.
 
امام از همان سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی کوشیدند که آیت‌الله منتظری را بر آن دارند که بیت و دفترشان را از افراد ناصالح پاکسازی کنند. بویژه سیدمهدی هاشمی را از اطراف خود دور سازند لکن با کمال تاسف نتوانستند.
 
 
آری احمد عزیز! اگر برآنید که علل و عوامل موضع‌‌گیری امام در برابر آیت‌الله منتظری را بدرستی بدست آورید، باید به دور از عواطف و احساسات و بدون تاثیرپذیری از جو حاکم در آن بیت، به بررسی جریانها و رویدادهای بیت و دفتر بنشینید و این عوامل را دقیقا مورد ارزیابی قرار دهید. شاید بتوانید گوشه‌هایی از رنج‌ها و ناراحتیهایی که امام در آن دوران کشیده‌اند دریابید و چه هشدارها و پندها و اندرزهایی که در سالیان متمادی به آیت‌الله منتظری ندادند تا ایشان را از خطرهایی که در اطرافشان کمین کرده بودند برهانند.
 
اما صد افسوس که ممکن نشد. من اکنون برخی از جریانها را که در بیت آیت‌الله منتظری می‌گذشت و مایه‌ی نگرانی و ناراحتی امام می‌شد، فهرست‌وار و گذرا می‌آورم.
 
1_ واگذاری مسئولیت نهضت‌های آزادی‌بخش به سیدمهدی هاشمی؛ دادن این مسئولیت به نامبرده بر خلاف رأی و نظر امام بود
 
امام نسبت به او –چنان که در بالا آمد ذهنیت داشتند. او را قاتل عالِمی سنتی و پیرمردی موجه به نام آیت‌الله شمس‌آبادی و روحانی دیگری به نام شیخ قنبرعلی می‌شناختند و در یک مقطع که ایشان عصویت در شورای سپاه داشتند دستور دادند این سمت را از او گرفتند و شنیده شد که درباره او فرموده بودند «این شخص در آینده ضربه‌ای به اسلام بزند که جبران ناپذیر باشد.»
 
2_ دامن زدن اختلاف میان گروه‌های شیعه افغانستان؛ آیت‌الله منتظری مسئولیت روحانیون افغانستان را که بر عهده حجت‌الاسلام حاج شیخ حسن ابراهیمی قرار داشت از او گرفتند و به فردی که سیدمهدی و سیدهادی معرفی کردند واگذار نمودند.
 
نتیجه آن شد که نامبرده با یک سلسله آتش‌افروزی، جمعی از برادران شیعه و مجاهد افغانی را رویاروی یکدیگر قرار داد و حوادث خونین و اختلاف و کدورت بوجود آمد. در نتیجه نیروهای کارآمد مجاهدان افغانی بدینگونه به هدر رفت و در بعضی کشورهای دیگر هم طرحهای ایشان باعث قربانی شدن جمعی از برادران شیعه گردید که شرح آن در این مختصر نگنجد.
 
3_ قتل‌های مشکوک و فاجعه‌آمیز؛ چنانکه آگاهی دارید قتلهای مشکوک بوسیله باند مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با کشتن آیت‌الله شمس‌آبادی و شیخ قنبرعلی آغاز شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با کشتن شخصی به نام حشمت و دو فرزندش ادامه پیدا کرد و شکایتهایی که از اصفهان ازطرف صاحبان دم می‌رسید، با بی‌اعتنایی بیت آیت‌الله منتظری مواجه می‌شد.در مقابل، امام اصرار داشتند که به این جریان رسیدگی شود و قاتل یا قاتلین شناسایی و مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند. لیکن آیت‌الله منتظریبه شدت مخالفت میکردند. انچه در این قضیه جریان داشت به مصلحت نیست که اکنون بازگو شود و به ناچار میگذریم.
 
 
4_ جعل اسناد علیه اشخاص؛ یکی از اعمال ناروا که در بیت آیت‌الله منتظری انجام می‌شد، سندسازی و جعل اسناد بر ضد کسانی بود که اعضای بیت با آنها درگیری و اختلاف پیدا میکردند و یا از آنان مخالفتی نسبت به مقام و موقعیت آیت‌الله منتظری اظهار شده بود. از جمله ساختن سند بر ضد آیت‌الله سیدصادق روحانی به جرم اینکه با قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری اظهار مخالفت کرده بود و نیز سندسازی ضد برادرِ دیگری که با برخی اعضای بیت درافتاده بود و...
 
5_ حضور بعضی افراد وابسته به گروهکهای منحرف و ضدروحانی و رفت و آمد بیش از حد آنان در بیت.
 
6_ دخالت در امور اجرایی، قضائی و سیاسی کشور؛ بصورتی که در بسیاری از موارد برای مسئولین مربوطه مشکلات مدیریتی بوجود می‌آمد و افرادی را با دادن حکم به آنجاها اعزام می‌نمود. به خاطر حرمت ایشان از توضیح و بازکردن مطالب خودداری می‌کنم.
 
7_ حمایت و پشتیبانی ایشان ازبعضی افراد دفتر و نزدیکان و شخص سیدمهدی هاشمی تا آنجا بود که وقتی دستگاه قضائی بر آن بود که نامبرده را به اتهام دست داشتن در قتلهای مشکوک تحت تعقیب قرار دهند و بازداشت کنند و پرونده زیرنظر دادستان کل کشور و با نظارت برادرشان سیدهادی هاشمی انجام شود، آیت‌الله منتظری با بازداشت ایشان مخالفت کردند.
 
ناگفته نماند آنچه را که در بالا برشمردیم، بصورت اجمالی، برخی از عملکردها و جریان‌های بیت پدر بزرگوار شما بود که امام را اندیشناک می‌کرد.
 
 
مسائل و برخوردهای دیگری نیز از طرف ایشان صورت می‌گرفت که برای امام، سخت دردناک، آزاردهنده و نگران‌کننده بود که هرگز میل ندارم آن را بازگو کنم.
 
اما درباره مسائل و موضعات دیگری که در مصاحبه جناب مهندس احمد منتطری آمده است اگر به بررسی و پاسخگویی بپردازم بسیار طولانی می‌شود و از این رو از آن صرف نظر می‌کنم و تنها با اشاره به چند مورد آن، این نوشتار را به پایان می‌برم.
 
در این مصاحبه آمده است: «... رابطه تنگاتنگی که باید بین قائم‌مقام رهبری با رهبر (وجود) داشته باشد وجود نداشت... در حالی که در یک کارخانه اگر مدیر کارخانه با معاونش روزی چند ساعت وقت مشترک نداشته باشند و کارشان را هماهنگ نکنند، خود به خود کارخانه نمی‌چرخد و ممکن است در مدیریت اختلاف‌نظر پیدا کنند، بخصوص در مسائل سیاسی...»
 
اولا در شرایطی که امام و مجموعه‌ای از دوستان و ارداتمندان قدیمی آیت‌الله منتظری نتوانستند معظم‌له را متوجه خطر سیدمهدی هاشمی و عناصر دیگری در بیت ایشان بسازند، چگونه زمینه‌ای برای رابطه‌ای تنگاتنگ باقی می‌ماند؟
 
ثانیا حضرت امام بخشی از اختیارات قانونی خود را به ایشان واگذار کرده بود. حتی برای رفع ابهام از ذهن ایشان، به دولت وقت دستور داده بودند در هر ماه یکبار جلسه کابینه در قم در محضر ایشان تشکیل شود و دولت گزارشی از عملکرد خود ارائه دهد و نقطه‌نظرات و راهنمائی ایشان را برای به کاربستن و عمل در حد مقرور و مصلحت اجرا شود-که بیش از یک جلسه تشکیل نشد، زیرا یکی از وزرای بسیار عزیز وقت میگفتند از ابتدای ورود ایشان یک نامه که گویا 12 بند و دستورالعمل داشت بین وزرا توزیع کردند و صحبت نمودند و هرچه رئیس دولت تلاش کردند گزارش جامعی به محضر ایشان تقدیم کنند فرصت حرف زدن ندادند.
 
ثالثا در قانون اساسی، رهبری با اختیارات معین و قوای سه‌گانه مجریه، مقننه و قضائیه نیز با اختیارات معین و مسخص تدوین شده بود و هیچ کجا در آن صحبتی از قائم‌مقام رهبری و اختیاراتش نیامده است.
 
در این مصاحبه از تخلفات اداری و قانونی سخن رفته و اینگونه وانمود شده است که انگار امام از اینگونه تخلفات آگاهی نداشتند و یا ازکنار آن بی‌تفاوت می‌گذشتند و آقای منتظری با حساسیت آن را پیگیری می‌کردند!
 
لیکن واقعیت این است که امام بهتر و عمیق‌تر از هرکس در جریان اینگونه مسائل بودند و از همان ماههای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی به این واقعیت پی بردند که یک سلسله بی‌قانونی‌هایی در گوشه کنار کشور از سوی برخی از کسانی که به قدرت دست پیدا کرده‌اند، جسته و گریخته روی می‌دهد و در این زمینه دستور تعقیب و پیگیری و گنارگذاشتن افراد متخلف را صادر می‌کردند و به مسئولان دستور رسیدگی به این تخلفات را دادند و همواره آنچه را در گوشه و کنار کشور بویژه در زندانها جریان داشت زیرنظر داشتند و تا آنجا که امکان داشت در راه سازمان بخشیدن به مراکز و دوایر مختلف دولتی و قانونمند کردن آن رهنمودهایی می‌دادند و نظارت لازم را مبذول می‌داشتند.
 
به عنوان نمونه یادآور می‌شوم در سال 1361 در آن روزگاری که گروه‌های محارب، هرروز تعداد زیادی ترور، تخریب، بمب‌گذاری و آتش‌سوزی در سطح تهران و سایر شهرها داشتند و به قتل و کشتن ناجوانمردانه بلندپایه‌ترین مقامات کشور تا مردم مظلوم کوچه و بازار به جرم داشتن عکس امام و یا اظهار وفاداری به نظام دست می‌زدند، وقتی امام خبردار شدند که زندانها وضع مطلوبی ندارند و زندانیها از حقوق و مزایای لازم انسانی برخوردار نیستند، بی‌درنگ هیئتی را که حجج اسلام آقایان سیدهادی خامنه‌ای و سیدمحمود دعایی نیز از اعضای آن هیئت بودند مامور رسیدگی به وضع زندانها کردند و تاکید کردند که نتیجه را نیز بصورت گزارش در اختیار ایشان قرار دهند.
 
 
نیز به یاد دارم که در سال 1367 بود که به اتفاق حجت‌الاسلام والمسلمین موسوی خوئینی‌ها برای امر سیاسی به عنوان نمایندگان کمیته سیاسی مجمع روحانیون مبارز به حضور امام شرفیاب شدیم.
 
در پایان این جلسه، امام خطاب به حاج آقای موسوسی فرمودند به من اطلاع رسیده است که برخی از زندانیها، مدتهای طولانی است که بلاتکلیف در زندان به سر می‌برند.
 
حاج‌آقا موسوی استبعاد کردند، اما امام با قاطعیت فرمودند اطلاع دقیق دارم که موارد این چنینی در زندانها وجود دارد. حاج‌آقا موسوی پس از پیگیری دریافتند که تنها یک مورد زندانی مدتی است طولانی بلاتکلیف در زندان مانده بوده که امام از آن اطلاع پیدا کرده بوده و در مقام تذکر برآمدند.
 
امام هیچگاه خود را مطلق نمی‌پنداشتند و نظر خویش را «وحی منزل» نمی‌دانستند.
 
وقتی که یکی از بستگان امام دچار خطایی شد، با اینکه برای امام خیلی عزیز بود، دستور دادند با او همانگونه برخورد شود که با دیگران طبق موازین قانونی باید بشود.
 
این سه نمونه که عرض شد مربوط به مواردی بود که اینجانب بطور اتفاقی از آن اطلاع یافتم و یا شخصا حضور داشتم و مسلّم است که امام در مورد تخلفات قانونی بویژه آنچه در زندان می‌گذشت سخت حساس و پیگیر بودند.
 
لیکن نکته‌ای را که در این مورد نباید نادیده گرفت، این است که عامل برخی از این تخلفات، فرهنگ جامعه است. گفتن ندارد جامعه‌ای که دوهزار و پانصدسال زیر یوغ نظام استبدادی شاهنشاهی بوده و با زور و چماق خو گرفته است، طبیعی است وقتی به قدرت دست پیدا کند، با همان سیره و شیوه با دیگران برخورد می‌کند و تنها راه علاج آن، تحول فرهنگی ریشه‌ای و دگرگونی فرهنگ شاهنشاهی به فرهنگ اسلامی می‌باشد که نیاز به زمان دارد و مسلما این تحول و دگرگونی، یک روزه و یک شبه دست نمی‌دهد.
 
 
احمد عزیز!
شما در مصاحبه خود در مورد منافقان زندانی که بر سر موضع خود ماندند و به سزای اعمالشان رسیدند جمله‌ای به کار بردید که شگفت‌انگیز است.
 
منافقان محاربی که در آن دوران هر روز در کوی و برزن، نمازجمعه‌ها و یا اماکن مهم دولتی، ان ترورها، بمب‌گذاری‌ها و جنایتها را انجام دادند و بسیاری از مردم انقلابی و در صحنه و یا مسئولان مملکتی را به شهادت رساندند تا آنجا که هنوز داغ ایشان و فقدان وجودشان کاملا محسوس است، و یا اینکه به ایشان امکان داده شد که توبه کنند و به آغوش ملت و نظام اسلامی بازگردند تا درجرائم آنها نیز تخفیف داده شود؛ می‌بینیم که عده‌ای از ایشان بر مواضع باطل خود پافشاری می‌کنند و قبل از پیروزی سپاهیان اسلام در عملیات مرصاد درون زندان آشوب به راه می‌اندازند و آن دسته از زندانیان که به نظام اسلامی اظهار وفاداری کرده‌اند را کتک می‌زنند؛ وقتی با این افراد برخورد می‌شود شما از آن به عنوان «خون به ناحق ریخته شده» یاد می‌کنید!
 
حال من می‌پرسم آیا خفه‌کردن یک سید روحانی وارسته و زاهد که بیش از هفتاد سال سن داشت و یا به چاه انداختن و کشتن یک روحانی دیگر و یا کشتن دوفرزند جلوی چشم پدر و سپس کشتن آن پدر و یا به راه اندازی آن بلوا میان اهالی قهدریجان و فلاورجان که عده‌ای از نیروهای سپاه و کمیته به خاک و خون کشیده شدند، خون به ناحق ریخته است یا برخورد با آن منافقان جنایتکار؟
 
شما در قسمت دیگری از مصاحبه آورده‌اید «...در فضای آن زمان اگر کسی می‌خواست به امام تذکر بدهد جور دیگری با او برخورد می‌شد...»
 
من عرض می‌کنم که دقیقا به عکس این قضیه بود. چون افراد و اشخاص مختلف، انتقادات و نظریات خودشان را به راحتی به امام می‌گفتند و امام نیز با بزرگواری خاص خودشان آنها را می‌شنیدند و مورد توجه قرار می‌دادند.
 
حتی از بسیاری از بزرگان نقل است که به امام می‌گفتند که برخی از نامه‌ها بسیار ناراحت‌کننده و بعضا توهین‌آمیز است که حتی ما تحمل شنیدن آن را نداریم، ولی امام اصرار داشتند که حتما باید تمامی موارد به ایشان منعکس شود.
 
در انتها از احمدآقای عزیز انتظار این را دارم که از تاریخِ گذشته پند بگیرید و هرآنچه را که شنیدید، هرچند از اشخاص به ظاهر مورد اعتماد، بدون تحقیق و تامل باور نکنید و ترتیب اثر ندهید و مانند امام عزیز که تحت تاثیر هیچ مسأله‌ای حتی اگر از نزدیکترین اطرافیان خود نقل می‌شد قرار نمی‌گرفتند و گاهی نکته‌ای را که از معتمدترین افراد می‌شنیدند مدتها نزد خویش حفط می‌کردند تا به صحت و درستی آن یقین پیدا کنند.
 
امام آنچنان عمیق بودند که وقتی آمدند سعایت وشکایت شهید محمد منتظری را نزد امام کردند، آن محمد با آن مقاومت و با آن سوابق انقلابی، امام تحت تاثیر قرار نگرفتند و به هیچ وسیله‌ حاضر به موضع‌گیری نشدند، ولی پدر بزرگوارشان با شتابزدگی نامه‌ای علیه آن شهید بزرگوار نوشتند که حتی موجب بهره‌برداری مخالفین او شد.
 
من به شما توصیه می‌کنم که با صبوری، با دوراندیشی و تامل در مسائل از گفتن سخنان عجولانه پرهیز کنید.
والسلام
مهدی کروبی
 
گرچه اکنون نزدیک به دو دهه از این نامه کروبی خطاب به احمد منتظری می‌گذرد و مهدی کروبی نیز همچون مرحوم منتظری به تقابل با جمهوری اسلامی روی آورده است. اما بدون شک بازخوانی نامه فوق‌الذکر می‌تواند در بررسی ماجرای عزل مرحوم منتظری که امروز سی و یکمین سالروزش است، گره‌گشا باشد.

منبع: رجانیوز جهان نيوز