شناسهٔ خبر: 31813102 - سرویس فرهنگی
منبع: روزنامه کیهان | لینک خبر

نگاهی به دو سریال «لحظه گرگ و میش» و «تاریکی شب و روشنائی روز»

انقلاب و جنگ منهای امام و شریعت!

صاحب‌خبر -



انوشه میرمرعشی
با شروع بهمن و آغاز جشن‌های چهل سالگی انقلاب اسلامی، پخش دو سریال از شبکه سه و دو شروع شد که در بستر داستانی خود‌اشاره مستقیم به مسائل انقلاب و جنگ داشت...
سریال شبکه سه با عنوان «لحظه گرگ و میش» به نویسندگی مونا انوری زاده و همچنین نویسندگی و کارگردانی همایون اسعدیان پخش می‌شود. سریالی که روایت‌کننده داستان زندگی خانواده‌ای است که در طول عمر انقلاب اسلامی حوادث گوناگونی را پشت سر می‌گذرانند و انقلاب، جنگ تحمیلی، دوران سازندگی و... تاثیر زیادی روی زندگی آنها گذاشته است...
اما سریال شبکه دو، با عنوان «تاریکی شب و روشنائی روز» به نویسندگی و کارگردانی حجت قاسم زاده اصل هم به داستان زندگی مبارزی به نام بهنام طریقت و خانواده‌اش می‌پردازد که مسیری را از دوران مبارزه با رژیم شاه، پیروزی انقلاب، جنگ، اسارت و... پشت سر گذاشته و به خاطر رویارویی با پسر شکنجه گرش در ساواک با مشکلاتی روبرو می‌شود...
اما این دو سریال با وجود ارتباط مستقیم موضوعشان با حوادث انقلاب و جنگ، چه نسبتی با مفاهیم اصلی «انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس» دارند؟ و چه رویکردی نسبت به خانواده دارند؟...
حذف «امام عزیز(ره)»
 با کدام انگیزه؟
قبل از هرچیز باید به این نکته‌اشاره کرد که هردو سریال از بار درام خوبی برخوردار هستند. جذابیت و کشش داستان هم از نکات مثبتی است که در هردو دیده می‌شود ولی در سریال «گرگ و میش» پررنگ‌تر است.
اما اینکه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «این انقلاب بی‌نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست» حرف حق و درستی است که حقانیتش در کلام بسیاری از بزرگان عالم سیاست جهان، انقلابیون ضدامپریالیست در سرتاسر دنیا، تازه مسلمانان جهان و... زمانی که درباره انقلاب مردم ایران صحبت کرده اند، اثبات شده است. اما چطور وقتی در داخل، کارگردانی مثل آقای «حجت قاسم زاده اصل» می‌خواهد انقلاب و دلیل انقلابیون برای مبارزه با رژیم پهلوی را روایت کند؛ به راحتی امام عزیز(ره) را حذف می‌کند و قهرمان داستانش یعنی بهنام طریقت به خاطر عشق به یک زن [سعیده] و دیدگاه‌های او –که دینی نیست و به رهبری امام اعتقادی ندارد- وارد مبارزه شده و انگیزه‌اش هم بعد از دستگیری و شکنجه باز هم کشته شدن همان زن و دیدن جسدش است!
نویسنده و کارگردان سریال «روشنائی روز و تاریکی شب» هیچ نشانی از انگیزه‌های دینی و رهبری خمینی کبیر در دهان قهرمان نمی‌گذارد و با اینکه به احتمال بسیار زیاد می‌داند که به هیچ وجه امام(ره) به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشت، دائم بر مبارزه مسلحانه تاکید می‌کند! پرداخت شخصیت و ماجراهای زندگی بهنام طریقت به گونه‌ای است که مخاطب باید ابتدا او را طرفدار سازمان مجاهدین خلق یا مثلا چریک‌های فدائی خلق بداند، اما بعد از آن قاعدتا درباره حضور در کمیته‌های انقلاب و بعد جنگ که نمی‌شود او را منافق و فدائی دانست! پس ناچار باید مسلمان و پیرو خمینی کبیر باشد. گرچه روند فیلمنامه به طور بسیار منطقی، پلیدی رژیم شاه و حقانیت انقلابیون را روایت می‌کند اما در این روند هیچ نشانه‌ای از تفکر امام و آرمان هایش دیده نمی‌شود...
البته دقیقا در سریال لحظه گرگ و میش هم «احسان، هادی، حامد و...» به انگیزه‌های ملی به جنگ می‌روند. هیچ نشانی از سخنان امام(ره) درباره دفاع دیده نمی‌شود، انگیزه‌های اظهر من الشمس رزمندگان اسلام همچون دفاع از اسلام، دفاع از ارزش‌ها، لبیک به امام حسین(ع)، هیچ بروزی ندارد...
اگر انبوه کتاب‌های خاطرات رزمندگان اسلام درباره جنگ تحمیلی چاپ نشده بود، قطعا امروز با روایت همایون اسعدیان باید باور می‌کردیم که –نهضت آزادی‌هایی که اهل عبادات فردی بودند- به جبهه رفته‌اند و اجازه نداده‌اند که یک وجب از خاک کشور به دست صدام و حامیانش بیافتد!! و خمینی کبیر و یارانش در این میان هیچکاره!...
جبهه رفته‌هایی که
 فهمی از شریعت ندارند!
در هردو این سریال‌ها گرچه یک دین سکولار و فردی وجود دارد ولی اثری از «اسلام ناب محمدی» و شریعت دیده نمی‌شود. اینکه بهنام طریقت موقع حضور املاکی با کفش در منزلش هیچ عکس‌العملی از خودش نشان نمی‌دهد، احتمالا به خاطر این است که جناب قاسم‌زاده اصل به نمازخوان بودن شخصیت اصلی داستانش اعتقادی ندارد یا از مرجع تقلیدی استفتاء کرده‌اند که می‌شود روی فرشی که نماز خوانده می‌شود با کفش راه رفت!!
البته بی‌اهمیتی به شریعت در سریال «لحظه گرگ و میش» خیلی پررنگ‌تر است. از ارتباط مشروعیت داده شده نامحرم‌ها باهم در جای دیگر صحبت می‌کنیم ولی جالب است که به غیر از با کفش روی فرش راه رفتن یاسمن!، از نظر جناب اسعدیان رقص با آهنگ لهوی هیچ ایرادی ندارد و مردان جبهه رفته و مثلا معتقد هم همگی باهم بعد از شام بی‌خیال از فتاوای مراجع تقلید درباره موسیقی‌های لهوی و رقص، خوش می‌گذرانند!!
گاف‌های وحشتناک
در هر دو سریال گاف‌های وحشتناکی وجود داشت و متاسفانه در سریال «لحظه گرگ و میش» بیشتر! مثل وجود صحنه‌ای که در آن مادر و خواهر حامد بعد از برگشت او به وطن دارند درباره برگشتن حامد در آینده نزدیک صحبت می‌کنند! و یا ساق دست امروزی در دست یاسمن تازه دانشجو شده در دهه 60 و...
اما بدتر از آن ماجرای سربازی رفتن یوسف است و به قول محمد منصوری بروجنی –حقوق‌دان- «وقتی طبق قانون مصوب ۱۳۶۱ بعد از شهادت یکی از فرزندان خانواده برادر وی از سربازی معاف است، چرا نویسنده اصرار دارد به زور یوسف را طبق قانون به سربازی بفرستد؟.»
در سریال «روشنائی روز و تاریکی شب»، «بهنام طریقت» سال 1367 از اسارت آزاد شده و دوسال در بیمارستان بستری بوده.
آزاده‌ها سال 67 برگشتند؟! فرض بگیریم نویسنده و کارگردان سوادش نرسیده و تاریخ دفاع مقدس را نمی‌دانسته! اما ناظران پخش و مدیر فیلم و سریال شبکه دو هم نمی‌دانستند که آزاده‌ها در مرداد 69 از اسارت برگشتند؟...
خانواده یا ضدخانواده؟
از آنجا که تحکیم بنیان خانواده و حفظ حیا و عفت عمومی که ارتباط مستقیم با حفظ کیان خانواده دارد، از آرمان‌های بسیار مهم نظام است؛ توجه به روابط خانوادگی در این دو سریال مهم است.
باید صادقانه بیان کرد که حجت قاسم زاده اصل در سریال «تاریکی شب و روشنائی روز» با همتی بلند به حمایت از ارکان خانواده می‌پردازد. آگاهانه روی روابط خواهر-برادری تاکید می‌کند و حتی سعی می‌کند با گنجاندن لحظاتی عاطفی و دیالوگ‌هایی منطقی راه‌هایی برای کم و کمتر کردن فاصله نسلی در نهاد خانواده پیدا کند.
او به اصول و خطوط قرمز در درون خانواده اعتقاد دارد و به آن پایبند می‌ماند؛ که جای تقدیر و تشکر دارد.
اما متاسفانه در «لحظه گرگ و میش» ماجرا طور دیگری است...
گرچه در ظاهر همایون اسعدیان این طور وانمود می‌کند که به دنبال ارج گذاری به خانواده است اما از آنجا که از روی عمد به دنبال مشروع جلوه دادن روابط آزاد دوست دختر-دوست پسری در دهه شصت! است نمی‌توان به راحتی فریب ظاهر سریالش را خورد.
ایشان چطور به این سؤال پاسخ می‌دهند که اگر در طیّ روند داستان حامد به خواستگاری یاسمن می‌رفت و اینها برای مثلا شش ماه صیغه هم می‌شدند، و در طول زمان حضور حامد در جبهه صحنه‌های صحبت تلفنی این دو جلو می‌رفت چه مشکلی برای فیلمنامه و اتفاقات بعدش پیش می‌آمد؟ یا چطور هادی جانباز عین آب خوردن با یک دختر در دومین روز آشنایی نهار مشترک می‌خورند و بعد هم باهم به رستوران می‌روند؟
اما خیلی فاجعه‌آمیزتر از مشروعیت دادن به روابط دوست دختر-پسری، نمایش دادن روابط زن روشنفکر، تحصیلکرده و مهربان سریال یعنی یاسمن با شوهر سابقش است در حالی که در آن زمان همسر حامد هم هست...
جناب اسعدیان متاسفانه به شیوه سریال‌های ترکیه‌ای از نمایش صحبت کردن پر از عشوه و دلبری یاسمنی که به عقد حامد درآمده با سروش (همسر سابق) ابائی ندارد. حتی جناب اسعدیان و خانم انوری زاده به عمد موقع دیالوگ نویسی برای یاسمن در زمانی که با صاحبخانه «سوگند» بحث می‌کند؛ می‌گوید «من مادرش هستم... و شوهرم! هم که اجاره یکسال این خانه را داده». یعنی نمی‌شد دیالوگ بنویسید: پدرش هم که اجاره یکسال این خانه را داده..
ظاهرا پروژه‌ای در کار است که یکی در فیلم بنفشه آفریقایی و دیگری در سریال «لحظه گرگ و میش» علاقه همزمان به دو مرد –شوهر سابق و شوهر فعلی- را ترویج کنند!...
حالا از کنار پدیده تک فرزندی، تقبیح فرزند دوم آوردن از زبان «حنانه» در دیالوگ با طاهره و... هم که قطعا به این راحتی‌ها نمی‌توان گذشت...
***
بدعت حذف آرمان‌های امام عزیز(ره) و نظام جمهوری اسلامی در بیان داستانی تاریخ انقلاب و دوران دفاع مقدس به واقع پدیده خطرناکی است که ظاهرا از دید مدیران سیما پنهان مانده.
و شاید بدتر از آن گذشتن از خطوط قرمز نظام درباره مسائل اخلاقی و خانواده است که در جنگ فرهنگی امروزمان با استکبار قطعا ضربات جبران ناپذیری در پی خواهد داشت...