شناسهٔ خبر: 30803333 - سرویس سیاسی
منبع: ایرنا پلاس | لینک خبر

انقلاب چهل ساله می‌شود-3

کیوان صمیمی:چسبی که گروه‌های مختلف را متحد کرد، عملکرد شاه بود

.تهران-ایرناپلاس- پشت سرش عکس بزرگی از مصدق است و حالا در نبود مرحوم عزت‌الله سحابی، مدیر مجله ایران فردا متعلق به ملی- مذهبی هاست. در جمهوری اسلامی هم چند سالی زندان رفته، اما می‌گوید این فضای انتقادی که الان هست و همان سال اول انقلاب و دهه شصت هم بود، در زمان شاه، چنین فضایی نبود.

صاحب‌خبر -

به گفته کیوان صمیمی، جا انداخته بودند که از هر چهار نفر، یکی ساواکی است. تا همه به داداش و خواهرشان و زنشان مشکوک شوند که هیچ حرفی نزنیم. 
گفت‌وگوی کیوان مهرگان با این فعال سیاسی را در ادامه می‌خوانید:

ایرناپلاس: نیروهای سیاسی با هر عقیده و مرامی که هستند، بر سر سقوط شاه به نتیجه می‌رسند. این ائتلاف، این همکاری چطور شکل گرفت؟ حتا در آخرین قدم، ارتش با  که نزدیک‌ترین نیروی به شاه است، اعلام بی‌طرفی می کند.  چه چیزی بود که چسب همه نیروها شد؟

mp4 تعداد بازدید : 6
<div id="video-display-embed-code_22520" ><script type="text/JavaScript" src="http://www.irnaplus.ir/fa/news/play/embed/2678/22520?width=1280&height=720"></script></div>

 

*چسبی که گروه‌های مختلف را متحد کرد، عملکرد شاه بود

صمیمی: چسبش یک اسم خوب داشت: «اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران». چسبش مثل خود شاه بود و عملکرد شاه در طول سلطنتش، حالا از شهریور 20 تا 32 آرام‌تر، به عنوان شاه جوان و از 32 به بعد، شاهی که فقط دندان‌هایش را نشان می‌داد. البته قبل از شهریور 20 هم مردم، خاطره بدی داشتند از رضاشاه. رضاشاه را آورده بودند، اوایلش خوب بود، بعدش شد آن رضاشاهی که اطرافیان خودش را کشت و خانه نشین کرد و زندان کرد، آنها که باعث شاه شدن او شده بودند. در هر صورت، بعد از این که شهریور 20، رفت و این شاه آمد، مردم جشن گرفتند که او رفته است. بنابراین او هم از این جنس بود. همین رویه را داشت. بعد ز 28 مرداد که دیگر رسما انگلیس او را با کمک آمریکا آورد، شروع به سخت‌ گیری‌های شدید کرد، بگیر و ببند. اول از چپ‌ها و توده‌ای‌ها شروع کرد. بعد هم ملیون. خلاصه هر دو جریان را با هم سرکوب کرد و هر جریانی که علیه‌اش بود. در هر صورت استمرار این سرکوب‌ها در دهه 30 و بعدش هم در اوایل 40 که سال 42 هم نقطه عطف‌اش بود، باعث شد که بالاخره همه را به هم نزدیک کند. توده‌ای و ملی و مسلمان و بازاری و آخوند و دانشجو. دانشجو که در جوهره‌اش تغییر و تحول است. روشنفکرها...، خلاصه این چسب این بود که اینها را به هم نزدیک کرد و به قول شما ائتلاف همه علیه شاه شد.

 

*دروازه تمدن فقط ادعا بود

ایرناپلاس: مگر اقدامات شاه چه بود و چه‌کار کرده بود؟ او که خودش معتقد بود ایران را به دروازه تمدن می‌رسانم.

صمیمی: بله ادعا. ادعا که فایده ندارد. آمار است، کتاب‌های زیادی، آنها که داخل هستند، آنها که خارج هستند. کتاب‌های مستند از وزرا و نزدیکان شاه، اسداله علم، دکتر عالیخانی وزیر اقتصاد شاه و دیگران نشان می‌دهد که تمام اینها یک ادعا بوده است؛ البته با پول نفت و امکانات زیاد، از همان سال32 به این طرف، از همان امکاناتی که در اختیار دربار و دولت بود ولی سرنخش دست دربار بود، با پو‌ل‌ها و امکانات زیاد، بله، کارهایی هم شد. نمی‌گوییم سپاه دانش و سپاه بهداشت نبود. اتوبان و بهمان ساخته نشد. در هر صورت وارد بحث سازندگی و ریشه‌هایش نمی‌شویم که یک‌سری از آن به همت خود ملیون بود، سرمایه گذاران ملی بود، بورژوازی ملی داخلی بود. بخشی هم با رانت وام‌های کلان پس نده از بانک‌های وابسته به دربار بود. در هر صورت بله، پول‌هایی بود و امکاناتی هم داده شد، کارهایی هم شد. حتا در زمینه آزادی، آزادی‌های اجتماعی هم بود. چون آزادی‌های سیاسی به ضرر شاه بود. اما آزادی‌های اجتماعی بود. حجاب و سایر موارد مانند تفریح جوانان، تفریح مردم، همه چیز از این جهت آزاد بود. ولی فاصله طبقاتی وحشتناک بود. نه تنها روستاها از اولین برف سال تا اسفند ماه با هیچ جا ارتباط نداشتند، بلکه شهرها. در هر صورت، فاصله طبقاتی و ظلم و حلبی آبادها و زورآبادها زیاد بود.

از آن مهم‌تر و شاید بسیار از همه اینها مهم‌تر مسئله نوکری و وابستگی سیستم به خارج بود. یعنی این دردی بود که جمع شد، از زمان رضا شاه. اینطور بود که به فرمان این می‌آمد و می‌رفت، تا این یکی شاه. این که بالاترین شخصیت مملکت خودش نوکر کس دیگر بود، برای مردم خیلی دردآور بود، این که همه ما هیچ کاره و عروسک خیمه شب بازی هستیم و تصمیم‌ها جای دیگر گرفته می‌شود. به همین خاطر، استقلال اولین شعار انقلاب بود. استقلال آزادی، بعد عدالت، جمهوری یا هر چیزی. در هر صورت مردم می‌خواستند مستقل باشند.

 

*مستعمره انگلیس و آمریکا بودیم

ایرناپلاس: خیلی‌ها می‌گویند این شعار انحرافی بوده؛ چون اساسا ما مستعمره جایی نبودیم که بخواهیم استقلال پیدا کنیم.

صمیمی: اینها حرف‌هایی است که در تاکسی و مترو زده می‌شود. اگر همان دوستان تاکسی‌نشین، مقداری وقت بگذارند و به جای شعار دادن، مقداری مطالعه کنند و چهار کتاب تاریخی، چهار کتاب تحلیلی بخوانند، زود متوجه می‌شوند که ما وابسته بودیم، نوکر بودیم و مستعمره انگلیس و بعد هم آمریکا بودیم یا آزاد بودیم. آخرین روزهای شاه که به او می‌گویند برو، در گوادالوپ تصمیم گرفته می‌شود شاه برود، یک جریان مستقل می‌گوید نمی‌روم. فوقش اعدامم می‌کنید یا مبارزه می‌کنم یا هر چیز دیگر. فرح در مصاحبه‌های این سال‌ها گفته بود وقتی برگشتیم و رفتیم مصر، در نشستی با شاه و با چند نفر از امرای ارتش بودیم. من به اعلاحضرت گفتم اشتباه شما این بود که مملکت را ترک کردید که اینطور شد. بعد اعلاحضرت به من گفت که من مجبور بودم. یعنی همین رفتن، احتیاجی هم نیست که این را فرح نقل کند. از همین عملش معلوم می‌شود. چون منافع آمریکا ایجاب می‌کرد، منافع غرب ایجاب می‌کرد که دیگر تاریخ مصرف شاه تمام شده است، باید شاه برود تا شوروی از شمال، ایران را ایرانستان نکند، به این نتیجه و جمع بندی رسید، در گوادالوپ تصمیم گرفته شد که شاه برود و همان بخشی که گفتید یعنی ارتش، تسلیم شود. تسلیم شود تا انقلاب ناکام بماند. انقلابی که نیمه کاره باشد، هنوز در فرایند خودش انسجام و پختگی ندارد.

 

*هدف از دستور تسلیم ارتش، نیمه کاره گذاشتن انقلاب بود

ایرناپلاس: به نظر شما انقلاب نیمه کاره بود؟

صمیمی: رادیکالیسم شکل نگرفته، انقلاب را ابتر و نیمه کاره بگذارد تا بتواند خودش ادامه دهد. اینها تصمیم گرفتند  شاه را ببرند. بله، انقلاب نیمه کاره بود. حتا ما هم، دوستان و همه جریانات، غیر از جریان خط امام در زندان، بقیه ما جریان‌ها، چه ما که خط شریعتی بودیم و از سازمان جدا شده بودیم، چه خود سازمان، چه بچه‌های چریک‌های فدایی، تحلیل همه ما این بود که انقلابی شروع شده و انقلاب خون‌باری خواهد شد. انقلاب نمونه ویتنام هم جلوی روی ما بود، سی سال. نمونه‌های دیگر مانند الجزایر هم بود. گفتیم انقلاب سال‌های سال طول خواهد کشید. کادرهای انقلاب در این فرایند ساخته می‌شوند، سازمان خودش را پیدا می‌کند و از دست جریان فعلی درمی‌آید. در هر صورت به راه درستی می‌رود. ولی این تحلیل ما را اعضای متفکر و اتاق‌های فکر آمریکا و اروپا هم حتما داشتند، بیشتر از ما. آنها هم با احتمالا با همین جمع بندی، انقلاب را نیمه کاره گذاشتند و شاه را بردند، ارتش را تسلیم کردند که به آنجا برسند.

ایرناپلاس: اساسا نگاه شما به آنچه در انقلاب 57 اتفاق افتاده است چیست؟ یک انقلاب زودرس؟ یک انقلاب اسلامی؟ یک انقلاب طبقاتی؟ آن واقعه 22 بهمن 57 از منظر آقای صمیمی چیست؟

صمیمی: این یک انقلاب ضد استبدادی بود، به نظر من. این پسوندهای اسلامی، طبقاتی و غیره را می‌شود به آن نزدیک کرد یا بار کرد یا توضیح حاشیه‌ای داد. ولی انقلاب یعنی تغییر، یعنی نخواستن وضع قبلی و منقلب شدن. انقلاب علیه استبداد. حالا انقلاب کنندگان، اعتقادات اسلامی دارند، اعتقادات مارکسیستی دارند، اعتقادات ملی دارند و چیزهای دیگر. به آن کاری نداریم. در هر صورت یک انقلاب ضد استبداد بود، زودرس هم نبود. همان طور که عرض کردم از 50 سال قبل سابقه داشت، از زمان رضا شاه. به خصوص دوره دوم رضاشاه. در واقع از مشروطه سابقه داشت. مثل انقلاب ناکام مشروطه، زیر پوست شهر جریان داشت، زیر پوست مملکت. دوباره که شرایط فراهم شد و رشد کرد، خودش را بروز داد و شروع شد. برای شروع نشدنش هم، متفکرین و استراتژیست‌های آمریکایی و اروپایی، تلاش زیادی کردند. چه همان دهه سی، بعد از این که شاه را آوردند و دیدند که شاه مقدار شالتاق می‌کند در این طرف و آن طرف، ساواک تاسیس شد و ساواک هم به جان روشنفکران و آزادی خواهان افتاد، در هر صورت خواستند جلوی آن را بگیرند. یک‌سری اقداماتی کردند که علیه اصل 4 بود، اقدامات کندی بود و فشاری که اواخر دهه 30، کندی به شاه آورد که باید این روش را عوض کنی و دموکراسی بدهی، فضا را مقداری باز کنی. همه ترس‌شان هم از لولوی بالاسر بود، از شوروی بود، ترس‌شان از کمونیسم بود.

 

*خود اعلاحضرت، نطفه مبارزه مسلحانه را کاشت!

 در جهان دو قطبی آن موقع، این ترس قابل فهم بود. هر دو از هم ترس داشتند و همدیگرا را می‌پائیدند، شوروی و آمریکا. در هر صورت کندی سعی کرد شاه را متقاعد کند که انقلاب نشود. دکتر امینی آمد، دکتر امینی را آوردند. شاه دکتر امینی را هم تحمل نکرد. اول دهه 40، او را هم کنار زد. یعنی تحمل شاه و دیکتاتورمنشی شاه، به حدی بود که دیگر اینها را هم تحمل نمی‌کرد. به او گفته شده بود باید این کارها را بکنی. ولی به بهانه‌های مختلف و مذاکرات مختلف، آن طرف را قانع کرد که امینی را کنار بگذارند، من خودم اوضاع را بهتر می‌کنم، ولی نکرد. نکرد و در سال 42 باز آن سرکوب عجیب را کرد، فحش به آخوندها و روحانیت داد و اسم‌شان را ارتجاع سیاه گذاشت. بگذریم که بعد از انقلاب، برخی به اصطلاح روش‌های ارتجاعی را در پیش گرفتند، ولی خلاصه آن موقع درافتاد با قطب‌هایی که از جهت توده مردم، عزیز بودند و یک‌جوری وصل بودند به رسول خدا. این بازی‌ها را درآورد. بعد از سرکوب 15 خرداد 42، بگیر و ببندهای بعد از آن، حتا بگیر و ببند نهضت آزادی که در چارچوب قانون حرکت می‌کرد بعد از سال 42. اینها باعث شد که خود اعلاحضرت، نطفه مبارزه مسلحانه را کاشت و مبارزه مسلحانه در نیمه دهه 40، نطفه‌اش بسته شد، آخر دهه 40 خودش را نشان داد. کرد آنچه کرد. در خاطرات اسدالله علم و بعد، از بقیه هم هست، فراوان است منتها جوان‌های ما نمی‌خوانند. جوان‌های ما فقط گل و بلبل و بلوار الیزابت را می‌بینند، فیلم‌هایش که چطور بود. کاری ندارم و وارد آن بحث نمی‌شوم. در هر صورت این طور است که این سیر را انجام داد و این کار را کرد.

شاه حرف مشاورانش را هم گوش نمی‌داد، حرف سرسپردگان و غلام خانه‌زادش اسدلله علم را گوش نمی‌داد، همه اینها هست، خاطرات زیاد است. در خود خاطرات فرح از دیکتاتورمنشی‌های شاه هست. در هر صورت این چیزها را گوش نمی‌کرد. می‌خواست یکه‌تاز باشد. تا این اواخر هم گوش نمی‌کرد. تا این اواخر که این تکه‌اش را مردم بهتر می‌دانند و خواندند. این اواخر هم فکر می‌کرد که این تظاهرات نوار است و صدای مردم را الکی در استودیویی پر کردند، کاست درست کردند و پخش می‌کنند. بعد از این که متوجه شد نوار نیست و مردم واقعی هستند، گفت اینها از شمال آمدند، از کشورهای خارجی آمدند. این جمعیت از شوروی آمدند. درست مثل هر دیکتاتور دیگری. مثل الان که گاهی می‌گویند دست خارجی در کار است.

 

*به جرم داشتن رساله خمینی حبس می‌دادند

ایرناپلاس: آقای صمیمی، شما انقلابی بودید، درست است؟ چرا انقلابی شدید؟

صمیمی: به قول آن ضرب المثل، که فردی در پرش از آبشار نیاگارا اول شد، گفت نفهمیدم چه کسی من را هل داد که اول شدم. ما را هل دادند. وقتی مهندس بازرگان در سال 43 به دادگاه نظامی می‌گوید، منظورش خطاب به شاه است که با ما که اینطور رفتار می‌کنید، به ما چهار سال و پنج سال و هفت سال حکم می‌دهید، ما آخرین گروهی هستیم که در چارچوب قانون اساسی شما آمدیم. بعد از ما هل می‌دهید که بچه‌ها دست به اسلحه ببرند و بردند. هل دادند دیگر. یعنی هیچ راهی را نمی‌گذارند. وقتی پنج جوان مارکسیست پیش هم می‌نشینند و متون مارکسیستی می‌خوانند، آنها را می‌گیرند و را به زندان آورده بودند. یا محفلی که رساله آقای خمینی را می‌خوانند. ما در زندان، خیلی داشتیم که به جرم این که رساله خمینی را دارد، به او حبس دادند. حتما باید مرجع او آقای شریعتمداری و فلان باشد؟ مرجعش خمینی است و رساله دارد. هل دادن از این، واضح‌تر نیست. حق ندارید هیچ کاری کنید.

یا شایعه‌ای که به اصطلاح در همه جا بود، جا انداخته بودند که از هر چهار نفر، یکی ساواکی است. تا همه به داداش و خواهرشان و زن‌شان مشکوک شوند که هیچ حرفی نزنیم. این فضای انتقادی که الان هست، نه تنها الان هست، همان سال اول انقلاب هم بود، دهه شصت هم بود. ولی در زمان شاه، چنین فضایی نبود که از همدیگر انتقاد کنند. در تاکسی که دیگر هیچ، ولی در محفل‌های خصوصی هم به این شدت نبود اصلا. هیچ کس جرئت نداشت کلمه شاه را بگوید. در فضای عمومی که اصلا.

ایرناپلاس: همه می‌گفتند اعلاحضرت؟

صمیمی: بله، اینها فشار است. فشار روانی روی جامعه است. این فشارهای روانی، یک جایی بیرون می‌زند.